واژه «پالتیک» که مترجمین در ایران به «سیاست» برگردانیدهاند، نخست در زبان لاتین و فرهنگ یونانی، یعنی زادگاهش، چیزی به معنای هماهنگی و مدیریت شهر و جامعه بود.
زمانی انسان ِایرانی در فرهنگ سیمرغیاش، اصطلاح «جهانآرایی» و «آراستن گیتی» را و نه اصطلاح «پالتیک» بکار میبرد. چرا که درآن دوره، بر این باور بود که گیتی همان «خداست» که در دگردیسی، زیباتر گشته و اساسا» «خدا» را تا گیتی نشده بود یعنی دگرگشت به گیتی یا جهان نیافته بود، «خدا» نمیشناخت ونمیدانست. پس خویشکاری خودش را نیز گیتیآرایی- جهانآرایی میدانست چون خود را تخمی روئیده از خدا و برابر با او میدانست. «خدا» برای او «خوشهای» بود که انسان یا مردم دانههای این خوشه بودند.
بعدها، در اثر فشار قدرتورزان و در تحولات و تغییرات بینشی-فلسفیاش، بکلی پیوندش را با چنین جهانبینی و فرهنگ از دست داد و اصطلاح «سیاست» عربی را که به معنای شکنجهگری و ترساندن است، برای «رتق و فتق» و » حل» مسائل اجتماع یعنی سرکوبی انسان ناراضی و معترض، بکار گرفت! «سیاست کردن» اساسا» بمفهوم زدن و شکنجهدادن و کاربرد قهر و زور بود. (با نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران بعد از غلبه اعراب مسلمان و حمله مغول، بکارگیری این مقصود از اصطلاح «سیاست» را فراوان میتوان یافت.)
اسباب شگفتی اینستکه هنوز بر پایهی این درک از «سیاست» و «سیاسیگری»، بشکل انحصارگری، دوست ورفیق، فرقه و دسته وگروهبازی، دروغ وریا، و توجیه «وسیله برای هدف»، در میان بسیاری از «روشنفکران» ایرانی بویژه درخارج از ایران، رایج و امری «بدیهی» است. شریعت اسلام، وایدئولوژیهای خانمانسوز، انسان ایرانی را از «یقین به خود»، خالی کرده است و این چهرهی کریهایست که انسان ایرانی از خود زمانهاست که دارد و رهـاگشتن از آن، در «رستــــــاخــیز فرهنـــگی ایـــران» است که راه را برای بنیانگذاری حکومت و جامعه بر پایه خرد مردمی و آزادی میگشاید و پیدایش چهره زیبایی را در او ، فراهم میسازد.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »