Posted on 02/19/2012 by رضا ایرانی
««آخوند، دشمن کهنسال ایران »»
«« خمیرمایهِ نهضت مشروطه، جنبشهای بابی و بهائی در ایران بودند که ریشه ژرف در فرهنگ مردمی ایران داشتند، و «دشمن حقیقی» را، استبداد آخوندی میدانستند، نه استبداد شاهی.
از اینرو، نهضت مشروطه، به پیروزی نسبی رسید. ولی خمیرمایه انقلاب اسلامی- آخوندی، جنبشهائی بودند که بر پایه درک بسیار تنگ و ایمانی، ازمارکسیسم ایجاد شده بودند که در فرهنگ مردمی ایران، هیچ ریشه نداشتند، و «دشمن حقیقی» را امپریالیسم و سرمایهداری غرب میدانستند، و دشمن کهنسال و مقتدرآزادی و پیشرفت ایران را ناچیز و حقیر میشمردند. ازاینرو آنها باهمکاری آخوند، آنچه را نهضت مشروطه به هدیه آورده بود، برباد دادند. »»
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 02/15/2012 by رضا ایرانی
«اولوّیت مهر بر هر ایمان و عقیدهای»
«« فرهنگ غرب، پیش شرطِ آزادی و آسایش و پیشرفت اجتماع را، توانائی تحمّلِ (تولرانس) عقاید دیگر میداند. ولی فرهنگ ایران، پیش شرط آزادی و آسایش و پیشرفت اجتماع را، «مهر» میداند. داستان درازِ عشق زال با رودابه، بر این اصل بزرگ استوار است که «مهر، اولویت بر ایمان مذهبی» دارد. زال، پیرو دین سیمرغی (ارتائی) است، و رودابه پیرو دین ضحاکی (میترائیسم) است. همه قدرتهای سیاسی و دینی زمان، برضد این زناشوئی بر میخیزند. ولی زال، از سیمرغ آموخته است که «مهر، برتر از ایمان است» و باید آنرا بر ایمان خود، ترجیح داد. هیچگونه ایمانی نمیتواند و نباید انسان را از مهر ِبه انسان دیگر، باز دارد. این اصل، سپس در مفهوم «عشق» در عرفان ایران، باقی میماند. «عشق» در عرفان، فراسوی همه ایمانهاست. به عبارت دیگر، عشق چهارچوبه هر ایمانی را از هم میشکافد و از آن لبریز میشود. این «اصل اولوّیت مهر بر هر ایمان و عقیدهای» است که رابطه هر انسانی را با انسان دیگر و با ملت و جامعه و قوم و طبقه و جنس دیگر، مشخص میسازد، نه ایمان به مذهب و ایدئولوژی. »»
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران | Leave a comment »
Posted on 02/09/2012 by رضا ایرانی
مفهوم «داد» در فرهنگ ایران و تضاد آن با «عدالت» در اسلام
«« تصویر «امام زمان» در تشیع، و ذکر آن در قانون اساسی، بنیاد مفهوم خاصی از «عدالت و قانون و نظام» را میگذارد. این عدالت، برپایه انتقامگیری و کینهتوزی و کشتار «ظالمان» در سراسر جهان گذارده میشود. در قرآن، هر کسیکه به اسلام ایمان نمیآورد، ظالم (تاریک سازنده حقیقت = ظلم) است.
این درست همان چیزیست که در داستان طوفان نوح روی میدهد، و چیزی جز حق از بینبردن همه کُفار (دیگر اندیشان) نیست. در «تورات» هم، در داستان نوح، عدالت به همین معنا بکار برده شده است. ولی در فرهنگ ایران، «داد» که قانون و عدالت و نظام باشد، در داستان فریدون، که بنیادگذار داد است، گرانیگاهی کاملا متضاد با مفهوم عدالت در تشیع دارد. برای تأسیس داد، سروش که نگهبان همه جانها از آزار بر پایه خرد هست، کلید شناخت خوب و بد را به فریدون میدهد. و سروش، آورندهی اندیشه از «خرد بهمنی در گوهر هر انسانیست»، که اصل ضد خشم (ضد تجاوز و قهر و تهدید) است. از این رو فریدون در نخستین عدلش، برادرانش را که توطئه قتل او را چیده بودند میبخشد. و سپس با چیره شدن بر ضحاک، که نماد جهانی آزار جانها و خردها است، او را به فرمان همان سروش، نمیکشد. در ایجاد عدالت نیز، قداست جان حتا در مورد ظالم هم باید حفظ شود. »»
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »