Posted on 06/30/2013 by رضا ایرانی
« بازماندهها »
« ما میپنداریم اگر اندیشهای را رد کنیم، آنچه از آن اندیشه برخاسته، نیز رد شده است.
ما میپنداریم این اندیشههای پیرامونی، از خود و به خود نیستند.
ما میپنداریم اگر اندیشههای بنیادی یک فلسفه با یک دین را رد بکنیم، سراسر گستره آن فلسفه و دین، رد شده است.
اگرچه یک اندیشه را میتوان با منطق، رد کرد ولی هر اندیشهای، یک چشمه نیز هست.
و هرچه این چشمه بیشتر میجوشد، خار و خاشاک و گِلی که با خود از جا میکند و میبرد، بیشتر است.
و ما که در دشتها زندگی میکنیم، همیشه از آب گلآلود مینوشیم و هیچگاه آب پاک و زُلال را ندیدهایم.
و هیچگاه رنج رفتن هفتخوان را بخود نمیخریم، تا بر فراز کوه، از چکههائی که از برفهای یخزده میریزد، جام خود را پُر کنیم.
مسئله، مسئله رد کردن یک اندیشه نیست، بلکه مسئله، مسئله بستن یک چشمه، با گل و سنگ و آهک است.
از رد کردن یک اندیشه، که کار آسانیست تا بستن یک چشمه، که کار دشواریست، تفاوت هست.
چشمه یک اندیشه را میتوان با گل و سنگ و آهک بست ولی آبهای جوشنده، از جائی دیگر و بنامی دیگر، سر در خواهند آورد. »
از پهلوان منوچهر جمالی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 06/22/2013 by رضا ایرانی
«« اولویت ایمان، بایستی به کنار گذاشته شود، و «جان= زندگی» اولویت بیابد »»
«« جمهوری اسلامی، واقعیتی ندارد، بلکه حکومت مذهب شیعه دوازدهامامی وجود دارد که ناسازگار با سایر مذاهب است.
اسلام، به طورکلی، به عنوان «اصل وحدتدهنده ِکثرت اجتماعی» واقعیتی ندارد، بلکه به شکل« مذاهب مختلف» واقعیت دارد، و مذاهب گوناگون اسلامی دراثر همان اختلافات به ظاهر جزئی، بزرگترین دشمنان هماند.
اینست که اولویت ایمان، بایستی به کنار گذاشته شود، و «جان= زندگی» اولویت بیابد، تا بتوان همه را باهم آشتی داد. »»
از پهلوان منوچهر جمالی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 06/19/2013 by رضا ایرانی
«« من محمدرضا پورشجری هستم با نام مستعار سیامک مهر نویسنده وبلاگ گزارش به خاک ایران من از زندان کرج صحبت میکنم. به مناسبت روز جهانی زندانیان سیاسی یاداشت کوتاهی آماده کردم که تقدیم میکنم به هم قطران خود در زندان های اوین و رجایی شهر وسایر زندانهاو بازداشتگاه ها وهمچنین تقدیم میکنم به هم میهنانم در زندان بزرگی به نام ایران.
همگان بخوبی میدانیم که جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهان از بزرگترین نقض کنندگان حقوق بشر شناخته می شود که بطور پیاپی هرسال از سوی نهادهای بین المللی همچون کمیسیون حقوق بشرسازمان ملل متحد واکنون شورای حقوق بشراز این بایت محکوم گردیده است.یکی ازموارد نقض آشکار حقوق بشر در رژیم اسلامی مورد زندانیان سیاسی است اما پیش از پرداختن به وضعیت زندانیان سیاسی در ایران لازم است تصویری اگرچه مختصر ومحدود از چهره واقعی جمهوری اسلامی ترسیم کنیم و دریابیم که چرا وبه چه دلیل موضوع جرم سیاسی وزندانی سیاسی در جمهوری اسلامی به صورت مبحثی پیچیده و بغرنج ظاهر گشته که هم از طرف حاکمیت و هم ازسوی مخالفان این نظام تاکنون تعریف روشن بی مناقشه ای نسبت به آن تبیین و ارایه نگردیده است رژیم ایدئولوژیک خود نظامی تمامیت خواه و تبعیض گذار و سرکوبگر که موجودیت و بقای آن از طریق جذب وانحلال جامعه ونقض و سلب ازادیها وحقوق اجتماعی و سیاسی افراد از دیگر سو تعریف واستوار گشته است به رغم شعارها و عربده های رهبران این رژیم درباره آزادی و عزت وکرامت انسان، اما دولت اسلامی از بنیان در تناقض وضدیت با انسان وعلیه نوع بشر قدبرافراشته وعملا ودر واقعیت هیچ حقوق آزادی وانتخابی برای انسان به رسمیت نمی شناسد و ازاین لحاظ سدی است دربرابر پیشرفت وتکامل فرد وجامعه.
دامنه بی حقوقی انسان از حکومت اسلامی تابدان حد گسترده وهمه جانبه است که اتباع این دولت برای مثال حتی از حق شنیدن موسیقی مورد علاقه خویش محروم اند ومی باید فقط وفقط به آن نوع موسیقی که از جانب دولت مجاز شمرده میشود گوش بسپارند.
جمهوری اسلامی ترکیب دین و دولت راکه درتاریخ بشر صفحه های سیاه وتاریک و خونباری رغم زده است باری دیگر ودر دوره ای مدرن وفراصنعتی برانسان متمدن تحمیل کرده است. در اثر تداخل وظایف دولت عرفی با جزمیات وشرعیات ومحملات مذهبی با فروریختن مرزهای حوزه ی عمومی وخصوصی وضعیتی بوجود آمده که قلمرو ومحدودهاختصاصی وجدان شهروندان بطور مستمر ومداوما توسط نیروهای سرکوبگر حکومت مورد تجاوز واقع میشوند،مثال آشکار این رفتار اجبار حجاب اسلامی برزنان است در چنین شرایط اختناق آمیز وسرکوبگرانه حبس وزندان کمترین مجازاتی است که در کمین هر فرد منتقد ومعترضی است که شهامت بورزد ودر راه احقاق حقوق خود وهم میهنانش گامی بیش نهد بااینکه زندانهای جمهوری اسلامی پروانباشته است از فعالین حقوق بشر فعالان سیاسی و فعالان مدنی و روزنامه نگاران ووبلاگ نویسان است اما حاکمان رژیم اسلامی نه تنها به وجود زندانی سیاسی که اساساً به وجود جرم سیاسی هیچ اعتقادی ندارند وانگهی به خاطر همان یک موردی که دراصل 168 قانون اساسی ازمقوله اتهام سیاسی نام برده شده گویا متاسف هم هستند به همین سبب زندانیان سیاسی را زندانی امنیتی خطاب می کنند ونخستین اتهامی که به دستگاه قضایی به اینان وارد می سازد اتهام اقدام علیه امنیت کشور است با این کار درصددند تا فعالیت مخالفان خودرا درافکار عمومی نه اعتراض به بیدادگری واستبداد نظام اسلامی بلکه اخلال در امنیت کشور قلمداد کنند.
سرنوشت شخص من به عنوان وبلاگ نویس وزندانی سیاسی نمونه ی روشنی ازبیدادگریهاییست که در رژیم آیت الله ها نسبت به منتقدان ومعترضان وضع موجود روا داشته می شود پس ازآنکه در شهریور 1389 ماموران وزارت اطلاعات به خانه من هجوم آوردند ومرا بازداشت کرده وبه بند8 سپاه واقع در زندان رجایی شهر منتقل کردند، طی روزهای متوالی مورد ضرب وشتم وشکنجه قرار داشتم وحتی مرا یکبار بروی چهارپایه بردند وادعا کردند که میخواهیم ترا به دار بیاویزیم در آن روزها به اندازهای تحت فشار قرار داشتم که ازترس توبه کردن وطلب عفو بابریدن رگهای دستانم اقدام به خودکشی نمودم پس از آن به مدت 8 ماه متوالی در سلول انفرادی محبوس بودم و مداوما تحت بازجویی وبازپرسی قرار میگرفتم تمامی ماموران رژیم اسلامی از جمله بازجو دادگاه انقلاب دائماً مرا به مرگ واعدام تهدید میکردند در نهایت دستگاه قضایی سرکوبگراسلام مرا با توجه به نشر اندیشه ها ونظرات وعقایدم دروبلاگ شخصی مجموعا به4 سال حبس تعزیری ان هم به اتهام توهین به دیکتاتور اسلامی و تبلیغ علیه نظام وتوهین به مقدسات محکوم نمود از ان زمان تا به امروز که نزدیک به 3 سال سپری شده در بدترین شرایط موجود که حتی تصورش برای هم میهنانم واقعا دشوار است محبوس بوده ام برای مثال عرض میکنم که من همین شبها در میان دوتن از زندانیان عادی می خوابم که یکی ازآنها بیماری است روانی که مادر خود را به قتل رسانده و دیگری جوانی است که پس از آنکه سر خواهرزاده خود را باکارد می برد جسد وی را مثله کرده وهر قطعه اش رابه گوشه ای ازشهر پراکنده می سازد حتی در باغ وحش هم اهووغزال و بره رابا گرگ و کفتار وگراز درون یک قفس گرفتار نمی کنند.
در پایان سخنانم به حاکمان جمهوری اسلامی بی پرده و روشن نکته ای را گوشزد میکنم ایران یعنی آزادی ایران یعنی آزادی ما یعنی من وهمفکرانم بنام ایران نمی توانیم دشمنان آزادی را تحمل کنیم.
ندامتگاه زندان مرکزی کرج
20 خرداد 1392 »»
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 06/17/2013 by رضا ایرانی
«« …
«« تاریخ ایران، فرهنگ ایران نیست »»
آقای … من چندین پرسش را آورده بودم، که متاسفانه پاسخی به آنها ندادید و سخنانی را پیش کشیدهاید که ارتباطی با بحث من نداشت و خود نشانگر نیاندیشیدن شما به پرسشهای مطرح شده بود. سخن بر سر «فرهنگ ایران» است که شالودهی برپایی حکومت و جامعهی فردای ایران است. نخست میبایست با این فرهنگ آشنا شد و آنرا فهمید و درک کرد، تا سپس آنرا بتوان رد یا تایید کرد.
بدلیل سرکوبی این فرهنگ از دورهی میترائیان و زرتشتیان وسپس غلبه شریعت اسلام، ایرانی پیوند خود را با آن از دست داد اما همواره در «ناآگاهبودش» خفته و زنده باقی است. «فرهنگ» (=قنات و کاریز) واژهایست ایرانی و ویژهگی ایرانی دارد و نباید آنرا با تعریف » کالچر » درغرب مشتبه ساخت. تاریخ ایران، فرهنگ ایران نیست. خمینی و دیگر قصابان ایران تاریخ ایران هستند و نه فرهنگ ایران! سراندیشهی « گزندناپذیری زندگی» برآمده از فرهنگ ایران است نه تاریخ ایران! متاسفانه، این کاریست رایج از سوی بسیاری از روشنفکران ایران بخصوص روشنفکران چپ، که با دید غربی، فرهنگ را اساسا» بیارزش و یا بسیار کمارزش میدانند و اقتصاد و جبر تاریخی را فوقالعاده مهم وتعیینکننده.
«فرهنگ» از دید ایرانی، خودجوشی ملت در ایدهها و آرمانهایش، در تجربیات روان و اندیشه یک ملت میباشد.
من بطور مختصر اشاره به بزرگترین اصل این فرهنگ، یعنی «قداست جان» و نتایجی که از آن حاصل میشود و پیآیند مستقیم آن هست، کردم و گفتم « اگر اندکی به این مفهوم اندیشه و تأمل شود، بنیان ژرف و مردمی آن آشکار میشود» که شوربختانه از سوی شما نادیده گرفته شد. وارونه آنچه شما آوردهاید، مفاهیم انسانی، در هر فرهنگی برخاسته از فرهنگ ویژهی خود آن ملت است، که در نگاه سطحی شاید که یکسان نیز بنظر رسد؛ اما علوم انسانی و راه حلهای مسائل و معضلات انسانی یک جامعه، مانند ریاضیات و فورمولهای شیمی نیستند که در همه جا یکسان و قابل وارد کردن باشند. سخن ار ذهن و روان انسانی است نه فرمولهای خشک ریاضی! مفاهیم غربی را میبایست از نو در فرهنگ خود اندیشید و با زبان خود از نو، عبارتبندی نمود و ارائه داد. تنها دیدن میوه بر درختی در اروپا و امریکا، و خواستن همان میوه، نیازمند شخمزنی زمین خود، کاشتن و نگاهبانی و خوندل خوردن باغبان دلسوز و باغدوست دارد. در زیر تک تک مفاهیم انسانی غرب، سالها و سالها، زحمت و کوشش و جانفشانی اندیشمندان و متفکرین غرب نهفته است. نمیتوان دست به وارادت ساده و بیدردسر میوهی درختان غربی زد. نمیتوان با خواندن چند و یا چندین کتاب ترجمهشده از متفکرین غربی، «صاحب» تلاش و ثمرهی نتایج فکری غرب شد. چنین کاری در مرحله نخست، نیازمند وارد کردن فرهنگ غربی(یونان) و سپس وادار ساختن مردم ایران، به پذیرفتن این فرهنگ و مفاهیم آن دارد که خوب نتایج فاجعهوار و تاسفانگیز آنرا از مشروطه تا امروز تجربه کردهایم. بر پایه فرهنگ ایرانی، گوهر هر انسانی، آزادی است چون انسان (=مردم=مرت تخمه) هست یعنی انسان تخمی است «خودزا»، که میروید و «سرش راست» میگردد «چو سرو بلند» (شاهنامه) یعنی از خودش هست، اصالت دارد، «قائم بهذات» است. خودش با خردش میتواند خود را تعیین کند و خودش با خردش میتواند تصمیم بگیرد. انسان در این فرهنگ خود « کلید بندهاست» این با «اراده» که شما از ان سخن میگوئید، متفاوت است. اراده با مفهوم «قدرت» و «غلبهکردن و چیرهشدن» سرو کار دارد. خدایان ادیان ابراهیمی، همه ارادهگر هستند و با اراده امر میکنند که «بشود» و میشود. مفهوم مردم(=انسان) در فرهنگ ایرانی، درست وارونه این «اراده» هست. با «اراده» کردن امکان ترک عادتی مضر مانند سیگار کشیدن شاید امکانپذیر باشد، اما «اراده» نمیتواند به پیکار «الله» و آخوند برود. آیا با همین «اراده» نبود که روشنفکران ایران دست به اسلحه برده تا «موتور بزرگ» را برای از میان برداشتن «حاکم بیمار» براه بیاندازند، ولی جهنم آخوندی پدید آمد؟ نه، برای این کار، اگر جدی هستیم نیاز به اندیشه و تفکرفلسفی نو هست. مسائل و معضلات جامعه ما با از بین رفتن «ولایت» و»حاکم»، گیرم از نوع سالم هم، بپایان نمیرسد چون همهی این مسائل ِانباشتهِ هزارهایست که پاسخ ریشهای میخواهد نه صرفا» تعویض «حاکم».
سخنم را در رابطه با اشاره شما به «تعصب» و «واهمه» شما، به پایان میبرم تا آنجا که من آگاهم، استاد منوچهر جمالی، بیش از یکصد و چهل کتاب در بارهی «نواندیشی و فلسفه انگیزشی ِفرهنگ ایران» منتشر نموده است که در سایت ایشان در دسترس همگان هست و به پرسش خوانندگان خود همواره پاسخ میدهند.
من در هیچ کجا سخنی از «ایران مرکزی» و «پایبندی» که اسباب «واهمه» شما گردیده به میان نیآورده (و همچنین استاد جمالی) و عنوان نمودن چنین مطلبی از سوی شما برایم قابل درک نیست. این برداشت شاید باز بیانگر نخواندن نوشته و کجفهمی در برداشت از بحث است. میهندوستی و علاقه و مهر به فرهنگ ایران، در نگاه من «تعصب» نیست.
با سپاس و درود،
رضا ایرانی >>
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 06/12/2013 by رضا ایرانی
«جمهوری ایرانی» آتش زیر خاکستر

آقای گنجی کردار خود را در زمان خیزش مردمی در ایران، که چکاد آن شعار «جمهوری ایرانی» بود، پاک به فراموشی سپرده و به نقش خود و یاران باصطلاح «لائیک و سکولار» اش در نیویورک درهمدستی با سرکوبی شعار «جمهوری ایرانی» اشارهای نمیکند. کاش ذرهای مانند این پادوی آخوند، اصل مطلب را بازگو میکرد.
««
در نظریه ‘مکتب ایران’، زمانی که در خیابان های تهران در روز قدس، در روز ۱۸ تیر، ریختند و گفتند: ‘استقلال، آزدی، جمهوری ایرانی’، نظریه مکتب ایران پاسخ به ‘جمهوری ایرانی’ بود. یعنی ‘نظریه مکتب ایران’ خواست به بخشی از جامعه سیگنال بدهد که نظام جمهوری اسلامی با پدیدهای مانند ایران تزاحم و تقابل ندارد. اگر ایران دوست هم هستید بیایید زیر پرچم همین نظام، چرا در گفتمان ‘جمهوری ایرانی’ که برانداز است، میروید… نظریه مکتب ایران، امنیت آفرین و امنیت زا بود یعنی باعث شد آن شکافی که گفتمان ‘جمهوری ایرانی’دنبال ایجاد آن بود را بشکند و گفتمانی در چارچوب جمهوری اسلامی مطرح کند… دولت و یارانش با طرح ‘مکتب ایرانی’ تلاش کردند از حربه دشمن که طرح ‘جمهوری ایرانی’ بود به نفع نظام اسلامی استفاده کنند »»
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | 1 Comment »