زن، زندگی، آزادی، جمهوری ایرانی

زندگی مـُقـدس است


خدا هم حق ندارد حکم قتل و اعدام بدهد

زن، زندگی، آزادی، جمهوری ایرانی

زن، زندگی، آزادی، جمهوری ایرانی

سرپیچی و ایستادگی ملت ایران در برابر حکومت ضحاکی، همه قدرت‌ورزان و آخوندها را گرفتار خشم کرده است چون می‌بینند که ملت از بکاربستن حکم آنان، سر باز‌می‌تابند و  تنها راه چاره‌، در بکاربردن قهر و خشونت و قساوت‌گری در قدرت‌ورزی و سرکوبی ملت است
ملت ایران بخوبی درک کرده، از هر حکمی، از هر دستوری و از هر قانون و فرمانی که جان و خرد را بیآزرد و یا اینکه از «خرد بهمنی مردمان» سرچشمه نگرفته باشد، سرپیچی کند. درست حقانیت ملت در ایستادگی ، رفع ستم و بیداد، از همین «خرد بهمنی» می‌آید. پیکار با بیداد و ریشه‌کن نمودن آن، نخستین گام در راه پیدایش و بنیان نهادن حکومت داد است. سرپیچی و ایستادگی برابر حکومت ضحاکی، و براندازی آن، برای آفریدن و بنیان نهادن حکومت داد، ضروریست

چنین پیکاری با حکومت بیداد، در فرهنگ ایران نه تنها مجاز است بلکه حقانیت دارد
 جنگ و پیکار، با قدرتی که به جان‌ها آسیب می‌زند و جان‌ستانی می‌کند، تنها پیکاری‌است که در فرهنگ ایرانی پذیرفته می‌شود
 نه جنگ برای عقیده، یا دین و ایدئولوژی. نه پیکار و جنگ برای نژاد، یا منافع اقتصادی و یا جنگ طبقاتی
این حق سروشی(=ندای درونی و انسانی از ژرف هر انسان) ملت ایران است که در این پیکار نه تنها از خود دفاع نماید بلکه با آزاردهندگان جان و خرد مردمان، تا رفع بیداد و ستم ، «به پیکار و جنگ موقت» بپردازد
 

این درست «فرمان» سروش به کیومرث (داستان کیومرث در شاهنامه) است که بپا خیزد و به پیکاری موقت بر ضد اهریمن، برود و سپس دل از کینه و پیکار بردارد
 

ر. ایرانی

زن، زندگی، آزادی، جمهوری ایرانی

زن، زندگی، آزادی، جمهوری ایرانی

.در منطق الطیر عطار، همه «سی مرغ» در جستجو باهم، در می‌یابند که همه با هم، سیمرغ یا شاهند

فرهنگ ایرانی، همه انسان‌ها را با هم، خدا یا سیمرغ می‌دانست و می‌داند چونکه خدا یا سیمرغ، خوشه همه انسان‌هاست
پس سامان جامعه (=حکومت) نیز می‌باید از همه انسان‌ها در اجتماع، از همه ملت، پیدایش بیابد. چنین سامانی‌است، که با خرد جوینده و آزماینده‌ مردمان، پیدایش می‌یابد. به سخنی دیگر، مردمان با خرد جوینده و هم‌پرس یکدیگر، سامان یا حکومت می‌شوند. این حکومت، این سامان، برآمده از هم‌پرسی خردهای مردمانش هست، که به مفهوم داد، حقوق و قانون رسیده‌اند و خود را در زایش چنین سامانی، پدیدار می‌سازند

 آنهایی که شکایت از نبود «رهبری» می‌کنند، این اصل فرهنگی ایران، را نادیده گرفته‌اند. ملت ایران، در تلاش است تا خود حکومت بشود. آنچه بسیار اهمیت دارد، زا‌ئیدن سامان یا حکومت، از خود است
 ملت ایران خود را در حکومت می‌زاید و پدیدار می‌سازد. در اندیشه پیدایشی، جامعه و حکومت از هم جدا نیستند. جدایی و از هم شکافتگی، پیایند تفکر خلقت است

انسان ایرانی که «صغیر» بود و ضحاک «ولی» او، میرود که تحول به انسان حکومتی در اجتماع گردد. این حق هر انسانی است که در آفریدن نظام، قانون و داد، همکار و انباز باشد. این انسان‌های جامعه هستندکه سرچشمه سامان و حکومت هستند. حقانیت حکومتی=لجیتمیسی (نه مشروعیت) تابع این سرچشمه هست، نه آخوند و شاه! نه الله و نه از هر الهی دیگر
این انسان ایرانی است که در نهادن قانون، در نهادن و بر پا نمودن نظام حکومتی خویش، و در پدیدار سازی حقوق سیاسی و اقتصادی، تحول به «شهروند» می‌یابد


این «شهروند» است که به همه می‌اندیشد، به همه سامان می‌دهد، نگران زندگی همه هست، و به شادی همه می‌پردازد

زن، زندگی، آزادی، جمهوری ایرانی

زن، زندگی، آزادی، جمهوری ایرانی

زن، زندگی، آزادی، جمهوری ایرانی

زن، زندگی، آزادی، جمهوری ایرانی