Posted on 01/19/2018 by رضا ایرانی
از زندهیاد پهلوان منوچهر جمالی
اینکه در فرهنگ ایران
جان و خرد انسان مقدس (گزند ناپذیر) است یعنی چه؟
یعنی، هیچ قدرتی، حق کشتن انسان و آزردن خردش را ندارد …
یعنی، کشتن به حق، برضد حق هست
حقی که امر به کشتن بدهد، ناحق است
…
یعنی،
هیچ ملائی، حق فتوای قتل و فتوای جهاد ندارد
…
یعنی،
هیچکسی حق ندارد، امر به معروف و نهی از منکر بکند
…
یعنی، هیچ کتابی و پیامبری و رهبری و آموزهای، جز جان و خرد انسان، مقدس نیست …
یعنی، هیچکس، حق سلب آزادی از خرد انسان در اندیشیدن ندارد، چون خرد انسان، از جانش میجوشد.
یعنی، فقط خرد انسانی، حق نگهبانی و سامان دادن جان یا زندگی را دارد
یعنی، فرقی میان بودائی و یهودی و مسلمان و زرتشتی و ترک و عرب و کرد و چینی و هندی، … نیست
یعنی، گرانیگاه و سرچشمه حقوق انسانها، جان وخرد انسانهاست، نه ایمانشان به عقاید و ادیان و مکاتب و ایدئولوژیها.
یعنی، حکومت دینی و ایدئولوژیکی، سلب آزادی از خرد انسانیست که از جان میجوشد…
یعنی،
«زندگی» برتر از «همه حقیقتها»ست »»
*******************
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/16/2018 by رضا ایرانی
باز نشراز سال 2018
«« جمهوری ایرانی »»
نمیدانم این چه بیماریست که «روشنفکران» ما بدان دچار شدهاند؟
یکی نشسته در امریکا، ایدهی «پراگماتیسم و دُلاریسم» را برای ملت ایران نسخهپیچی میکند!
آن دیگری، در کشور فرانسه، یکریز از «لائیک» حرف میزند، و تبلیغ حکومت باصطلاح «لیبرال ِ دموکراتِ لائیک» میکند!
یکی در انگلیس، و رفیقش در آلمان و رفیق رفیقش در کانادا، و رفیقِ رفیقِ رفیقش در هلند، میگوید حتمن حکومت آینده باید «سکولار دمکرات» باشد!
دیگری نمیدانم که کجاست، با خنکی هر چه بیشتر ، عربده حکومت » جمهوری فدرال دموکراتیک ایران» سر داده است!
مخرج مشترک همه هم، این هست که از محتوای حکومتشان سخنی به میان نمیآورند!
لابد فردا که به حکومت رسیدند با تیغ و شمشیرشان، معنا و مفهوم حکومتشان را برای ملت، روشن خواهند ساخت!
یکی این میان، نمیگوید بابا جان، ما ایرانی هستیم و فرهنگی چند هزارهای داریم، منش و راه و روش داریم، فردوسی در شاهنامه برای ما، با داستانِ ایرج، حکومت ایدهآل ایرانی و رابطهاش را با دیگر ملل در همین داستان رقم زده، و منش ایرانیان را مشخص و برجسته نموده! آخر، مگر ما امریکایی هستیم؟ مگر ما فرانسوی هستیم؟ مگر ما سوئدی و آلمانی هستیم؟
ما همه ایرانی هستیم و حکومت آینده ما، میبایست بر اساس ارزشهای فرهنگ ایرانی استوار گردد، نه فرانسه و آلمان و امریکا!!!
به این پرسشها اگر بهتان بر نمیخورد و تُرش نمیکنید، خواهش میکنم پاسخ دهید تا هم ملت و همهی ما و هم شما، تکلیف خود را بدانیم:
آیا در حکومت شما، جان و خرد و زندگی فرد فرد انسانها، « مقدس» (= دور از گزند و آسیب) است؟
آیا در حکومت شما، سرچشمهی حکومت، سرچشمهی جامعه و سرچشمهی قوانین آن، مردمان ایران خواهند بود؟ یا عقیدهی شما یا کتاب و جزوهای که خواندهاید؟ یا دین و آیینی که دارید؟ یا موهبتی که از جایی برایتان به ارث رسیده؟
آیا شما ملت را معّین میکنید یا ملت خودش معّینکنندهی خودش است؟
آیا در حکومتهای شما، کسی « حق» آزار، شکنجه و قتل انسانی را خواهد داشت یا نه؟
آیا کسی حق به کُشتن، حالا به هر عذر و بهانهای، خواهد داشت یا نه؟
آیا ملت حق خواهد داشت که خود حاکمیت داشته باشد یا شماها وکیل و وصی و سرملت خواهید بود؟ و ملت ناچار به سرسپردگی از شما؟
آیا اگر ارزشهای فرهنگ مردمی ایران را، زیر پا نهادید آیا ملت حق خواهد داشت که در برابر شما ایستادگی و سرپیچی کند و شما را از قدرت بیاندازد؟
آیا نیروی مسلح کشور را به سرکوبی ملت وا خواهید داشت تا در قدرت بمانید؟
گیرم که بخت با شما بود و حکومت و قدرت را به گونهای بدست آوردید، نقدن و خواهشن بفرمائید که آیا وظیفه و خویشکاری بلافاصله خود را در چه میدانید؟
آیا اساسن، نقش و وظیفه و خویشکاری حکومت شما به جز پروردن زندگی ملت،و نگاهبانی زندگیشان از گزند و آزار چه میباشد؟
در پایان هم، اگر باز بهتون بر نمیخورد، بفرمائید که چه کسی میبایست فعلن این «زنگوله را به گردن گربه آویزان نماید» تا شما از راه برسید؟
با سپاس فراوان، یک ایرانی که اتفاقن نام خانوادگیش نیز «ایرانی» است.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | 3 Comments »
Posted on 01/07/2018 by رضا ایرانی
Posted on 01/04/2018 by رضا ایرانی
آقای غیبی ** گرامی،
بسیار سودمند نوشتهاید و من از نوشته شما شاد گشتم. همواره نوشتههای شما را خوانده و چون هر نوشتهای از هر نویسندهای، صرفنظر از اینکه چه گرایش فکری، سیاسی یا ایدئولوژیک داشته باشد، تنها حتی اگر خردلی از واقعیت را بیان یا میهندوستی را با اندیشه در میان نهد، به پخش آن کوشش کردهام.
سخنی بسیار کوتاه را با شما در میان میگذارم، شاید شما و دیگران را به اندیشیدن بر محور آن بیانگیزد.
نخست آنکه با رویکرد شما به نمونهی خواهر فرهنگی ایران، تجربه هندوستان، که با پرهیز از خشونت و استواری گاندی بر مبنای فرهنگ آن سرزمین، سبب اعتماد و بسیج مردمانش در راه رهائی و استقلال انجامید، هم نظرم. اما، جامعه ما یک تفاوت فاحش و ژرف با هندوستان داشته و دارد. در آنجا جنبش با حاکمان انگلیسی روبرو بود و «دشمن» بسیار آشکار بود. در ایران، ما با اسلام و حکومت مقدس ضحاکیاش رو در رو هستیم. با «قدرت مقدسِ حقیقت واحد«. قدرتی که مقدس شد به سادگی از دسترس نقد و سنجش به کنار میرود بویژه زمانی که باصطلاح بیشترین طیف روشنفکران ایرانی، بکلی آن را نادیده انگاشته و با آن از طرق سیاسی و بنا به اینکه به چه طیف سیاسی یا ایدئولوژیک، تعلق عقیدتی داشته باشند، پیکارشان بر اساس قالبهایی است که این تعلق عقیدتی برایشان فراهم نموده است.
مشکل نخست ما، نشناختن این»قدرت مقدس» در این پیکار است.
شوربختانه، «احترام و رحم» تحصیلکردهگان ایرانی به «اعتقادات عامه» مطلبی است که علیرغم چهار دهه حکومت ضحاکی اسلام در ایران، کماکان ادامه دارد و رویگردانی امروز مردم از آخوند، گرچه هنوز با ریشههای آن آشنا نبوده و نیست دستکم حاصل تجربهی خود اوست نه از روشنگری و آگاهی از سوی طیف روشنفکران! حتی در دوره مشروطه این پیکار با کوشش و تلاش بیشتری همراه بود گرچه در نهایت آنان نیز ناتوانی خویش را در برابر قدرت مقدس آخوند، با تن در دادن به متمم قانون اساسی، به نمایش آوردند اما 1906 کجا و دوره معاصر ما کجا!
جنبش بابی بزرگترین رخداد ایران و خاورمیانه بود، از شما میپرسم کدام دسته و سازمان و گروهی را میشناسید که تلاش دلیرانهی آنها را، در «منسوخ» کردن اسلام و دستگاه آخوندی در بیش از یک سد و شصت سال پیش، درک و برای نسل کنونی بازگو کرده باشد؟
بیان دردهاست که اندیشیدن است، اندیشیدن ما، بیان دردهای ما و آزادی ماست. اندیشیدن با فکر سر و کار دارد فکری که از جنبیدن و پویائی ایستاد همانند «بُت» است و تبدیل به «عقیده» گشته است. و محتویاتش، نام «حقیقت» بخود میدهد. اندیشیدن این نیست که از آراء و افکار اندیشمندان و متفکرین غربی ( بدون درک و فهمیدن بدون هضم کردن)، تقلید کنیم! تقلید، تقلید است چه از کانت و دکارت و چه از مارکس و گرامشی و چه از آرنت و چه از شاه و آخوند، تفاوتی نمیکند. درست مساله ما همین است که بجای شناختن فرهنگ خودمان، بجای فهمیدن ارزشهای مردمی و انسان دوست فرهنگ ایرانی، افتادیم بدنبال کپی برداری و واردات افکار غربی، آن هم بخشی از افکار غربی. سوسیالیزم علمی که معرف حضورتان هست؟ هیچگاه کسی از این طیف مقلدین، بخودش زحمت نداد که اندکی از این افکار آبستن به اندیشه خود شود، هیچگاه بخود زحمت ِشخمزدن زمین فکری خود و کاشتن بذرها و دانههای فرهنگ ایرانی که دوام ایران و ایرانی را تاکنون در برابر انواع گوناگون هجومها به دوش کشیده است، نداد. در عوض، مرجع تقلید خود را تغییر داد ولی این تغییر، محتوای فکری او را دست نخورده باقی نهاد. به «چپ اسلامی» اشاره کردهاید، میپرسم واقعا چه تفاوتی بین تفکر این چپ و چپ کمونیستی ستیزهجو در دوره 57 می بینید، آیا امروز رویکردشان تغییری کرده است آیا فرهنگ ایران را چیزی جز از تاریخ شاهان ستمگر و «ناسیونالیزم فاشیست» ارزیابی کرده یا میکنند؟
آیا کسی به این سراندیشهی عرفان که «به هرچه از راه باز مانی، بت است» اندیشیده است که آن را به جد بگیرد؟ گسترشش پیشکش!
در عوض، بیشترین این را می دانند که » هیچکس در یک رودخانه دو بار نمیتواند شنا کند» چرا، چون یک اندیشمندِ غربی آن را بیان کرده است و تازه از همین سخن که در واقع همان سخن عُرفاست، چه کسی بیدار شده است؟ چه کسی را به اندیشیدن وا داشته یا به سخنی دیگر، چه کسی را به «گُسستن» از عقیدههای تحمیلی و قالبی که به آنها ایمان داشته و دارد، انگیخته است؟
از دید من، گام نخست ما، گُسست ماست که سبب پدیداری خود ما و نه آنچه که برای ما «خود» ساختهاند و مفهوم ما از «خود» است، میگردد. این :خودها همه ساختگی و جعلی هستند. « خود » با گُسست از عقایدی که ما را به بند کشیدهاند،« پدیدار» میشود. آنگه میتوانیم گوهر و شیرهی فرهنگی ایرانی را ببوئیم و در پهنکردن آن «طرحی نو در اندازیم».
با آرزوی شادی، پیروزی و خرمی و سپاس فراوان،
ر. ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »