«« پروردن یا تضمین رفاه جامعه، گرانیگاه حقانیت حکومت »»

«« پروردن یا تضمین رفاه جامعه، گرانیگاه حقانیت حکومت »»

«پـرورش » درفرهنگ ایران، دراصل معنای « سیرکردن از شیر و بالاخره سیرکردن ازخورش » را داشته است که « نگهداری زندگی درفراخی و آسانی و اطمینان و آسودگی » یا « رفاه اجتماعی » باشد.
دستگاه حکومتی و یا شاهی، که نزد ایرانیان در دوره هخامنشیان و اشکانیان، گوهر« مادری و دایگی » داشت ( خشتره = حکومت، خشتری= زن )، با قبول حکومت، دراصل، مسئول تضمین رفاه عمومی می‌شد. گرانیگاه دستگاه حکومت و شاهی، تضمین رفاه عمومیست. هرگاه این اصل، خدشه بر دارد و اولویت، به عاملی و امری و اصلی دیگر داده شود، حکومت و شاهی، حقانیت خود را از دست می‌دهد. پروردن یا تضمین رفاه جامعه، گرانیگاه حقانیت حکومت یا شاهیست، نه ترویج و تحکیم و ابقاء یک مذهب و ایدئولوژی.

با اولویت داشتن« رفاه عمومی، یا تضمین پرورش ِ زندگی اجتماع درفراخی»، «مالکیت » و «قدرت » تابع آن می‌گردد. تضمین حق مالکیت فردی، همیشه تابع اصل تضمین رفاه عمومی می‌ماند. ازاین رو درفرهنگ ایران ( برعکس الهیات زرتشتی درحکومت ساسانی ) با اصل تضمین رفاه عمومی ( قبول نقش پرورش اجتماع، که دراصل نقش تغذیه اجتماع درفراخی و اطمینان است ) بنیاد « حق به محدود کردن مالکیت و قدرت، و سلب کردن مالکیت و قدرت » گذارده می‌شود‌. اولویت دادن به هرچیزی، جز رفاه عمومی، حقانیت به سلب دستگاههای قدرت را به ملت می‌دهد. چنین حکومتی، سرچشمه بیداد است.
هم دستگاه حکومتی، وهم سازمان دینی و ایدئولوژی، تابع اصل « تضمین پرورش یا رفاه عمومی » هستند.

حکومت یا شاهی درایران، براین شالوده نهاده شده که، باید پرورش ِ جان همه مردمان را تضمین کند. این پدیده را، « ِمهـر» می‌نامیدند.

«مهر» درفرهنگ سیمرغی، معنای عشق و محبت در مسیحیت و عرفان  و آگاپه واروس، دریونان را ندارد. « مهرداشتن و مهربان بودن »، این معنای اخلاقی را ندارد که دراختیار کسی می‌باشد که بنا‌بر دلخواه بکند یا نکند. « مهر»، بحث عشق افلاطونی یا عشق به خدا درآسمان‌ها نیست. شاهی یا حکومت، حقانیت به حکومت یا شاهی دارد، که ضامن ِ معیشت همه انسان‌ها در فراوانی و فراخی باشد. این پدیده،« مهر»  نامیده می‌شد.

به شهری که هست اندرو، « مهر ِ »  شاه

نیابد « نـیـاز»،  اندر آن بوم، راه

در «مهر» است که ملت بی‌نیاز می‌شود، بدین معنا که همه نیازهای برآورده می‌شود. « نیاز» که درفرهنگ ایران، «بایست‌های نهادی ِطبیعت یا گوهرانسان »است، بایست از حکومت یا شاهی تاءمین و تضمین گردد. حتا خود واژه نیاز، پیوند « مهری » است.  به عاشق، نیازی گفته می‌شود. همه نیازها، به کردار پیوند‌های مهری دریافته می‌شدند.
اینست که شناخت این پدیده و چشمگیر و برجسته‌ساختن آن ضروریست. این اندیشه، همان اندیشه‌ایست که امروزه شالوده‌ی جنبش‌های سیاسی و اقتصادی سوسیال شده است. مقصود  از پرداختن به اصطلاح « پذیرفتار» که به معنای « ضامن » بوده است، تنها یک بررسی ِ ریشه شناسی خشک و خالی زبان ( اتیمولوژی یا فیلولوژی ) نیست، بلکه شناخت پدیده «ضمانت» در روابط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی درفرهنگ ایران هست.
باید در پیش چشم داشت که معنای « ضامن»، لقبی که ایرانیان به امام رضا داده بودند، نزد ِ ایرانی، « پذیرفتار» بود. آنها، از« ضامن و ضمان »، این « پذیرفتاری » را می‌خواستند که هزاره‌ها می‌شناخته‌اند. چنانچه از خدا و حقیقت و مزه‌ی زندگی نیز، همان چیزهای را می‌خواستند که هزاره‌ها از ضمیرشان تراویده بود. این بود که در« الله » ِاسلام نیز، که تصویری بیگانه بود، تصویر ِ خدای ِ فرهنگ خود را می‌جستند.
به‌کاربردن یک نام، به‌کاربردن معنای آن نیست. انسان، هرنامی و اسمی که ازفرهنگی یا مدنیتی دیگر می‌گیرد، ازمعنای خود، آنرا پُر می‌کند. ترجمه‌های قرآن، بهترین گواه بر این « چرخانیدن » تصاویر هستند. اینست که تصویر « الله » درایران، تبدیل به سری با دو روی (یانوس) شده است.

به عبارت دیگر،« الله» برای ایرانی، سری با دو چهره شده است. درالله، ایرانی، چهره همان خدا را می‌بیند که شبان مولوی در داستان موسی می‌دید، نه چهره ای که درقرآن دارد.
یک چهره‌اش، الله محمدیست و چهره دیگرش، سیمرغ ( رام ) یا همان آهو هست. این دوچهره‌گی، همآنسان که مایه برای آفریدن ِ همه « اسلام‌های راستین » هست، همآنسان مایه برای فریقتن و مکاری و خُدعه‌ورزی درقدرتست. تصویر دو چهره‌ی الله،بهترین زمینه برای ریاکاری شده است.

از زنده‌یاد پهلوان منوچــهر جمـــالی