بدیهیات؟ – اندیشیدن به آنچه همه دیده‌اند، ولی به آن نیاندیشیده‌اند !

Discovery consists of seeing what everyone has seen, and thinking what no one has thought

Albert Szent-Gyorgyi, 1937 Nobel Laureate –

این جمله، درست بیان کوشش و تلاش و کشف فرهنگ سیمرغی ایران از سوی استاد گرامی« منوچهرجمالی» است. حال، این نظرات را که در پای جستار «تحول» استاد، در سایت «اخبار روز» آمده را بخوانید.  قصد داشتم اندکی در این باره بنویسم اما می اندیشم که تنها مقایسه با جمله بالا برای خواننده ژرف‌بین کافی است.

————————-

» از : دکتر قصاب

عنوان : زندگی با وجوش بهتر از هموطن شدن با این خل خداست.
اگر اینده ایران را احمق هایی مانند شما و این پروفسور بد بخت و ذلیلی که به سفلیش مغز مبتلا شده اند و دائما هذیان می گویند رقم خواهید زد من بهتر است که به غار افلاطون پناه برم. زندگی با وحوش بهتر از هوطن شدن با این پروفسور خل خدا است.
۲۶٣۴۰ – تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣٨۹

از : آینده
عنوان : مُردم اندر حسرت فهم دُرُست
آقا یا خانم محترم یا شاید هم نامحترم. سی و یکسال طول کشید تا جامعه ی روشنفکری ایران از چپ و راستش گرفته تا اولترا علامه ی مدرن و پست مدرنش سرانجام بتونند بفهمند که شعار مرگ بر بختیار، نوکر بی اختیار، شعار نبود؛ بلکه خودکشی با کمال میل و اراده ی خودشون و اعدام گام به گام ملّت ایران بود. گمون کنم سی صد سال دیگه باید بگذرد تا آدمهایی مثل جنابعالی بتونند به خود بیایند و شیر فهم شوند آن شخصی که خندان و سخت و پایدار از فرهنگ ایران سخن می گوید و می فلسفد، فردوسی دوران می باشد و جنبشهای ضدّ فقاهتی و ضد استبدادی، همه بدون استثناء، از پیامد تفکّراتش می باشند. جمالی بار تاریخ هزار سال بی فکری روشنفکر ایرانی را رستموار و تنهایی به دوش گرفته است. ایده ها و افکار منوچهر جمالی، آینده ی تابناک ایرانزمین است.

۲۶٣٣۰ – تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣٨۹

از : پروفسور دلقک منوچهر خرفت جمالی
عنوان : زده به سرم نوکرتم خل شده ام
امشب خواب دیدم که تخم سیمرغ در من رخنه کرده و به همین خاطر هم تخمی شده ام.
۲۶٣۰٨ – تاریخ انتشار : ۶ خرداد ۱٣٨۹

«

ملت هم «شاه» است و هم «خدا» !

از فردوسی زمانه استاد منوچهر جمالی:

« دموکراسی وسکولاریسم برپایه این اندیشه بنا میشود که انسان، رابطه مستقیم با حقیقیت یا با خدا دارد. خودش میتواند مستقیما واقعیات را بشناسد وبه حقیقت برسد. ترجمه این سخن به اصطلاح دینی ، چیزی جزاین عبارت نیست که « ملت با خدا اینهمانی دارد» ، که درفرهنگ ایران درهمان داستان سیمرغ ( ارتافرورد) بیان شده است که « سی تا مرغ درجستجوی باهم ، سیمرغ میشوند ، یا به عبارت دیگر، هم خودشان شاه وهم خدا باهم میشوند» .
اینکه درانقلاب فرانسه گفته شد که صدای ملت، صدای خداست ، یک گفته شاعرانه و تمثیلی وتعارفی نبود ، بلکه بیان این آگاهبود تازه ازانسان واز اعتماد به خودش ونفی اعتماد به مراجع دینی وهمچنین نفی خدائی بود که ناتوان ازارتباط مستقیم با انسانست. ملت دربینش برای زندگی ، رابطه مستقیم با خدایاحقیقت دارد. این اعتماد ملت به خودش، آن چیزیست که استقلال وآزادی نامیده میشود . انقلاب حقیقی ، درست همین همآغوشی مستقیم خدا با ملت ، وطرد هرگونه واسطه است . اینهمانی یاقتن ملت با خدا در دموکراسی و سکولاریسم، که بی نیازی ملت از رسول و خلیفه و اولوالامزو امام و ولایت فقیه میباشد ، سبب میشود که پرداختن خمس وزکات به هرکسی جزخود ملت، حرام وموقوف میگردد .ازاین پس پرداختن خمس وزکات ومالیات به مراجع دینی ، بی حرمتی به ملت ونقص حق بنیادی ملت است . ازاین پس، هرگونه حکومتی به نام «واسطه خدا برملت » ، ستم محض وشرک است ، چون سلب حق ملتست ، که ازاین پس ، خودش اینهمانی با خدا یافته است »

مبارزه با حکومت اسلامی !

از فردوسی زمانه، استاد منوچهرجمالی:

« مبارزه با حکومت اسلامی، تنها یک مبارزه سیاسی نیست. وتقلیل دادن مبارزه، به یک مبارزه سیاسی، نشناختن ماهیت مبارزه، وباختن مبارزه، پیش ازشروع کردن مبارزه است. سکولاریسم هم، چنانچه گمان می‌رود، مسئله یک جبهه نیست. سکولاریسم، با سراسر گستره‌زندگی فردی و اجتماعی سرو کار دارد. مبارزِ سیاسی که می‌خواهد فقط دریک جبهه با اسلام روبرو شود، باید بداند که شریعت اسلام ،همه جبهه‌های زندگی اجتماعی را جبهه جنگ می‌داند، واورا درپیکار، احاطه خواهد کرد. امروزه درغرب، مبارزه سیاسی و مبارزه سکولاریسم را محدود کرده‌اند، چون در دوره رُنسانس ( باززائی) و روشنگری، درجبهه‌های دیگر، دین را عقب رانده‌اند ودر آن جبهه‌ها، دیگرنیاز به ادامه مبارزه ندارند.»

ما فرزندان خدای ایران، سیمرغیم.

از فردوسی زمانه، استاد منوچهرجمالی:

جوانمردی، چنان پنداشته میشود، بخشیدن مال وخواسته وثروت خود نیست که اغلب ندارند . جوانمردی درفرهنگ ایران ، دراصل بخشیدن وافشاندن جان خود ، دراندیشه ها و گفتارها وکردارها وعواطفیست که قدرتهای روزگار را از آزردن جان وخرد انسانها با زدارد . این جان انسان که گوهرسیمرغست، تحول به اعمال وافکارو اقوالی می یابد که هرگونه قدرتی را چه مذهبی و چه اقتصادی و چه سیاسی ازقهرورزی وتهدید و فشارو درشتی و تعدی و تجاوز به اجتماع باز میدارد، تا راه پرورش خردها وجانها برای همه گشوده شود . ایران ، نیاز به رستاخیزمنش جوانمردی دارد که درهر ایرانی نهفته وخفته هست. بیائید از سربادلیری این جوانمرد ی را درخود بیدارسازیم و باز ایرج بشویم ، باز سیاوش بشویم ، وباز، زال زربشویم ، باز، فرانک ، مادر فریدون بشویم که مبتکر بزرگترین خیزش مردم درایران برضد ضحاک شد ، و باز، سیندخت کابلی بشویم که بادلیری بی نظیرش، نخستین میانجیگردرفرهنگ ایران شد ، و دشمنی را تبدیل به دوستی و آشتی ومهرورزی کرد . درهرانسانی ، گوهرجوانمردی هست . جوانمردی ، بخشیدن غنای گوهرمردمی جان، دراعمال وافکاراست تا اجتماع را به بدی نسپاریم

« ما فرزندان خدای ایران، سیمرغیم. تخم خدا، درهمه انسانها افشانده شده است، وجان آنها است . ما درفطرت‌مان ، نه مطیع الله‌ایم ، نه مطیع رسولش، نه مطیع اولوالامرش، نه امام دوازده‌مش، نه ولایت فقیه‌اش. انسان درفرهنگ ایران، بدین معنی « مستقل» است.

استقلال، یعنی نفی وطرد هرگونه اطاعتی وتابعیتی وتقلیدی ازهرقدرتی.»


« درفرهنگ ایران، «انسان»، گوهر« انبازی» درگسترهِ معنایش هست.
انسان،مردم(مر+تخم) است. َمر، به معنای جفت است. مردم، تخم یا اصل ِجُفتی یا همزادی،یا انبازی یاهمپرسی وهمآفرینی است انسان، جـَم « =جفت= همزاد= انباز» هست. معنای این نام آنست که انسان درهمآفرینی با طبیعت وبا انسانها وبا آفتاب وماه و با خدا وبا گیاه وجانورواجتماع، روشنی وجنبش وشادی را می‌آفریند.

انسان، مخلوق وتابع و مصنوع وعبدهیچ قدرتی نیست »

فرزندان سیمرغ

« رسید مژده، که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند،  چنین نیز هم نخواهد ماند»

یاد «باربد طاهری» گرامی باد!


رستاخیز فرهنگ ایران – زن وسکولاریته

زن وسکولاریته


عنوان : مردها باید دریابند که چرا زن هستند و درتحقیر زنان ، خودرا بی ارج میسازند

منوچهرجمالی

« چــرا
۱- « زن »
۲- « تن = جسم= ماده »
۳- « دنیا »
۴- « زمان گذرا = جهان فانی »
۵- « بینش حسی » ، بینش حواس= خرد آزماینده
هرپنج باهم ، ارج خود را درگذشته ، از دست دادند ؟
وچرا آنها فقط با همدیگر ، میتوانند ، به « ارج واعتبارحقیقی خود » خود بازگردند .

عالم جسمانی ( تنی = تنکردی ) و دنیا ( گیتی ) و « زمان گذرایا فانی » و « اندیشیدن برپایه حواس » ، وخرد ، همه « زن » هستند . هنوزهم درفارسی ، « گیتی خانم » ، نام زن هست . درعربی نیزبه دنیا : ام حباب، ام حاجب، ام ختور، ام سلمه ، ام القا، ام وافر گفته میشود . دراوستا وپهلوی به جهان جسمانی « تنکردی = تن کرتی » گفته میشود ، که درواقع به معنای « زاده شدن اززهدان » است . هرچه از زهدان زاده میشود ، دنیای جسمانیست . ضدیت با دنیای جسمانی ، ضدیت مستقیم با زن است .خود واژه « تن » ، به معنای « زهدان ومجرای زایش » است ، این چه تن مرد باشد وچه تن زن . همه تن ها ، زن هستند . درفرهنگ ایران ، تن وجان ( = جی+ یان) باهم جفت وهمزاد وانبازو یوغ هستند و با هم دربرابری میآفرینند . جان که « جی » باشد، و آتش جان میباشد ، گوهر ِخود ِخداهست .
به عبارت دیگر، درکانون ِ تن ( جسم ) که ز ن است ، خدا میباشد. خود ِ « جی » ، نام خدای زمان وزندگی وموسیقی وشناخت است که تحول به گیتی ( دنیا وزمان ) می یابد . خدا درگیتی درتن ها ودرزمان میزید .
بینش حواس ، که ازآن ، « خرد » پیدایش می یابد ، ازهمان آتش جانی ، یعنی گوهر خود خدا ست که از روزنه های تن ( سوراخ = سوخر= سوفر= نای = مجرای زایش ) زاده میشوند . بینش های همه حواس ، همه زایش خود گوهرخدا ، ازروزنه های ( کانالهای زایش ) گوناگون تن ( = زن ) هستند . زرتشت برضد این اصل جفتی وهمزادی برخاست .این بدان معنا هست که تن وخدا ، دیگرباهم جفت نیستند . خدای زرتشت ، دیگر، خوشه ( کانون آتش ) نیست . خودِ واژه « زن » دراوستا ، هم به معنای «زادن » و هم به معنای « شناختن » است . بدینسان ، بینش، یک پدیده زایشی ازتن انسانست . این را زرتشت نپذیرفت . اهورامزدایش ، در « روشنی بیکران » ، جای دارد . این روشنی بیکران دراصل « روشنی ِ اَن+ ا َگرا » است ، یعنی روشنی بی زهدان و روشنی بی آتش ( تخم ) . بدینسان دیده میشود که دنیا وحواس و زن و تن و زمان گذرا ( فانی ) و تحول ، همه انسان را درادیان نوری ، ازخدا ، دورمیدارند . به قول مولوی :
چیست دنیا ، ازخدا ، غافل شدن
نی قماش ونقره وفرزند وزن
برشالوده این بینش مستقیم زایشی ازخود تن انسان که زن هست ، همه این گستره ها ، باهم ارج واعتبارخود را از دست میدهند، ودرست سکولاریته ، با زیافتن ارج ِ همه آنها باهـمست . زندگی درزمان گذرا و بینش مستقیم حسی و زندگی درگیتی ودرتن ، ارزش خود را ، بدون باز گردانیدن حقوق وارج زن به زن ، میسرنمیگردد .

سکولاریته در ژرفایش ، مسئله زن هست .

ارج دادن به هریک ازاینها ، ایجاب دادن ارزش به دیگری را میکند . ارزش دادن به تن ، ارزش دادن به زن است . ارزش دادن زمان فانی ، ارزش دادن به زن است .ارزش دادن به تفکرعلمی برپایه آزمایشهای حسی ، باز ارزش دادن به زن است . »