« در جستجوی بُن خود »

«« در جستجوی بُن خود »»

از زنده‌یاد پهلوان  «منوچهر جمالی»

 تجربه‌های مایه‌ای ما، بُن ما هستند و ما بدون یافتن بُن خود، نمی‌توانیم خود را پدید آوریم. انسان در پیدایش خود از بُن‌اش هست که به خود می‌آید.
و این تجربه‌های مایه‌ای ما در گذشته جامعه‌ی ما، پراکنده و در تاریکی‌های رویداد‌ها و افکار و شخصیت‌ها و پهلوانان اسطوره‌هایش گم شده‌اند.
در گذشته‌های جامعه‌ی خود، ملتِ خود، بُن‌ها یا تخم‌های خود را جُستن، غیر از آنست که انسان هاله تقدیس به دور هرچه گذشته است، بکشد.
در تاریکی‌های رویداد‌های گذشته، در جستجوی بُن خود و ملت خود بودن، غیر از بازگشت به گذشته، بکردار بازگشت تاریخی است.
این بُن‌ها و تخمه‌ها که در تاریکی رویداد‌ها و اندیشه‌ها و نماد‌ها و چهره‌های گذشته باید جُسته شوند، می‌توانند بر عکس آن رویداد‌ها و اندیشه‌ها و چهره‌ها، از سر برویند و رستاخیز تازه باشند.
جستجوی بُن، تجلیل و تقدیس سراسر گذشته و گذشتگان و اعمال و افکار و احساسات آنها نیست.
بُن‌ها و تخم‌ها را باید در گوشه‌های تاریک و گُمنام این گذشته‌ها و این افکار و کارها جُست و یافت.
در گذشته‌ها، بُن خود را جُستن، نه گریختن از اکنون است و نه رستاخیز و احیاء « یک دوره یا حالت خاص تاریخی»، بلکه جُستن « آن تجربه‌های مایه‌ایست» که کاشتن آن‌ها در زمین ما، بهترین شکوفه‌ها و بارها را خواهند آورد.

همه‌ی اعمال و افکار آن گذشتگان و همه‌ی رویداد‌های گذشته، از همین تجربه‌های مایه‌ای اشتقاق یافته‌اند، فقط همه‌ی این اعمال و افکار آن‌ها، تلاش‌های محدود برای جذب این تجربه‌های مایه‌ای در چهارچوبه تاریخی خود بوده‌اند ولی خود آن تجربه‌های  مایه‌ای نیستند.
ولی بدون یافتن تجربه‌های مایه‌ای نیز نمی‌توان اعمال و اقدامات و اشتباهات و انحرافات و پیروزی‌ها وشکست‌های آنها را دریافت، همان‌سان که ما نیز بدون این تجربیات مایه‌ای، امکان پیدایش و آفرینش خود را نداریم.

و ما در برخورد با فرهنگ‌ها و دستگاه‌های فکری یا ادیان و جهان‌بینی‌های دیگر، باید بُن‌های آنها را بجوئیم و در زمین خود بکاریم، نه آنکه آنها را بطور سرتاسری به زبان و فرهنگ خود انتقال بدهیم.

آنچه از زمین ما نروید، می‌خُشکد و برای آن که اینگونه فرهنگ‌ها و دستگاه‌های فکری یا دینی بیگانه را در این جا نگاه داشت، باید متوسل به زور شد و دستگاه تربیتی و حکومتی ساخت که همیشه آنها را به مردم تحمیل کنند.

 

« تصدیق» در حکومت ضحاکی

علت نمایش ِ «امر تصدیق» را، خودِ بزرگترین جلاد تاریخ ایران، به روشنی بیان کرده است:

«ما برای اینکه دنیا نگوید این‌ها مستبد هستند، می‌گوییم رأی بدهند، وگرنه مردم رأی ندارند.»

 (بر گرفته از گفتگوی بنی‌صدر با رادیو فردا)

از آنجا که با حقیقت مطلق، ایمان مطلق پدید می‌آید، حق هیچ انتخابی، دیگر در کار نیست! ایمان با انتخاب اساسا هیچگونه پیوندی ندارد. حقیقت واحد نه با انتخاب، که با وجودی مطلق سر و کار دارد و این وجود مطلق، هیچ چیزی در کنار خود نمی‌پذیرد. چون وراء حقیقت مطلق، تنها باطل ودروغ هست. مگرمفهوم جهاد چیزی جز این‌است؟  با وحشت‌افکنی و ترور دهه‌هاست که ملت را تبدیل به هیچ ساخته‌اند واراده او را به نابودی کشانده‌اند و  فقط ملت حق دارد «تصدیق» کند.

آزادی همواره در چیزی هست که می‌توان آن را تغییر داد، آزادی در جائی هست که می‌توان تغییر و تحول را پدید آورد.

 این تحصیل‌کرده‌گان ایرانی،  که از بام تا شام، سرگرم انشاء نویسی و یا گفتگو برای «امر تصدیق کردن یا نکردن» حکومت ضحاکی هستند،  این مطلب ساده را درک نکرده‌اند، چون هنوز دلیری گُسست از شریعت اسلام، گُسستن از ایدئولوژی خود را ندارند، شرم‌تان باد.

ر. ایرانی

«تبدیل زلزله به غلغلک» و «ستایشِ نو»

«تبدیل زلزله به غلغلک»

 

در عطار و مولوی و حافظ و فردوسی، هزاران افکار « آذرخشی» هستند که سراسرِ پُوکی و تباهی و نامردمی بودن اسلام را در یک آن، به درخشش می‌آورند.
ولی رویارویِ این آذرخش‌هایِ زلزله‌انگیز و تکان‌دهنده، که می‌توانند بُنِ گسستن باشند، طبع ِ «نکته‌سنجی و لطیفه‌ستائی و بدیعه‌شناسی» در مردم پرورده شده است که زلزله‌های فکری را، در آنی، تبدیل به «غلغلک‌های روانی و فکری» می‌کنند.
«علمی بودن روش» نیز، به مدد این طبع ِ نکته‌سنج، آمده است که «تتمع ادبی» از آنها را می‌افزاید و بکلی، «تفکر فلسفیِ گُسلنده» در باره آنها را فلج می‌سازد.

«ستایشِ نو»

هنوز در بهترین محافل ایرانی، پُرسوادی و علامگی و فضل و حافظه در باره آموزه‌های دینی و فلسفی و عرفانی و اشعار شعرا را می‌ستایند، نه  « نو‌اندیشی و نو‌آفرینی » را.
هنوز آثار ادبی که آشکارا یا پنهان، در تبلیغ یک آموزه سیاسی یا حزبی یا دینی نگاشته شده‌اند، ستوده می‌شوند، نه نو‌آفرینی.
این ستایش‌ها، نشان می‌دهد که نخبگان کذائی ملت، بر ضدِ  گُسستن هستند، که پیشگام هر نوآفرینی است.
هنوز آنها نمی‌توانند « نوآفرینی» را بستایند.
«تقلید از آفریده‌های نو در غرب»، راه دیگری از خفه‌کردن نوآفرینی در ایران است. شناختن نو و ستودن نو، گُستاخی می‌خواهد. مدح در ایران، هنوز شیوهِ « بسته ساختن مردم» است، نه شیوه گُستاخ ساختن مردم در بریدن.

 

از زنده‌یاد «پهـلوان منوچهر جمـالی»