Posted on 01/31/2010 by رضا ایرانی
خدایان فرهنگ ایرانی در استانها و جایهای مختلف، به نامهای گوناگون و متنوعی از سوی مردمان اهل آن دیار، خوانده میشدهاند با همان گوهر و یا طبیعتشان. چرایی آنرا گذشته از درکهاو سلیقههای متنوع مردمان، وتغییراتی که درپی برآمد دوره آئین میترائیسم و زرتشتیگری رخ داد؛ که بهگمانم میبایست بویژه، در حمله و چیرهگشتن اعراب مسلمان بر ایران دانست. واکنشی طبیعی، در برابر خشم و سرکوب اسلام خونریز، که پاسداشتن و نگاهبانی آنچه ارزشمند است را از سوی ایرانیان سبب گردید، حال با نامی دیگر. برای زندهنگاهداری و حفظ نمودن «سیمرغ گستردهپر»، که حالا دیگر، اسلام او را «ابلیس» و «الشیطان» مینامید، چارهای نبود مگر پوشاندن با نام نهادن تازه وهمین قوم عرب تا دیروز که مسلمان نبود، «لات و عزّی و منات» را میپرستید که باز همان خدایان فرهنگ ایرانی، با نامهای دیگر بودند. اکنون «الله» شمشیر بهدست با جعلکردن، خود را « خدا » میخواند. اما، ایرانیان تصویر خدایشان «سیمرغ گستردهپر» را با خود پنهان و بدور از دیدرس، ولی با نام خرم، با فرخ، با ارتا، با ارتاخوشت با ارتای خوشه، در آب،و در باد، در گلهای گوناگون، در روزها و ماهروز ایرانی، در جشنها و نیایشها، در بزم و بزممونه، در ماه و با ستارهگان در خوشه پروین، با درخت سرو وبا تصویرماهی در فرازش،(همان ماهی که بر سر مسجد مینهند و نمیدانند چرا) در پرندهگان و با سیامک و فرانک و فریدون، ایرج و زال و رستم و سیاوخش؛ و در یک سخن، «گیتی» ( جان و زندگی) نام نهادند. ایناستکه «سیمرغ گستردهپر»، «ارتای خوشه» نیز هست. « سیمرغ، ارتای خوشه است که همه جانها و انسانها، دانه های آن خوشه اند. خوشه، نماد پیوستگی درمهر است. ملت، درپیوسته شدن به هم درهمپرسی، سیمرغ یا ایرج میشود. استاد جمالی »
Filed under: فرهنگ سیمرغی ایران | Tagged: فرهنگ ایرانی | 1 Comment »
Posted on 01/30/2010 by رضا ایرانی
دوست دارم که نخستین نوشته را با سخن استاد ارجمندم «منوچهر جمالی» آغاز کنم، تا این خانه آرام آرام راه بیفتد.

« مفهوم خدا در فرهنگ ایرانی »
«…خدا در فرهنگ ایرانی، انسان را خلق نکرده تا تسلیم او باشد و پیش او زانو بزند و به فرمان او باشد. در همان پیدایش، انسان برابر با خداست. این شیوه کار و خویشکاری سیمرغ که ایثار و جوانمردی باشد، شاهکار و شایگان و راهگان گفته میشد. از این رو به این کارها «شاهکار یا شایگان یا راهگان یا شایان» میگفتند چون انسان، از هستی خود با شادی و برای شادی به دیگران یاری میداد. این واژهها بعدن فقط معنای خشک و خالی «کار بیمزد» یا «کار اجباری برای قدرتمندان» پیدا کرده است. در حالیکه شاهکار یا شاهیگان یا رایگان، کاری بوده است که در جشن اجتماع، برای برپا کردن جشن اجتماعی کرده شود. جشن اجتماع، بدون این شاهکارها امکان ندارد. سیمرغ، خوشه اجتماع است. از این رو کار اجتماعی، کار سیمرغی یا کار شاهی است. قلدران، با دادن این عنوان به خود، و منحصر ساختن این نام به خود، معنای شاه را عوض کرده اند، و معنای شاهکار و شاهنامه و شایگان تحریف شده است. کسی به طور انحصاری شاه نبوده است و از این گذشته شاه کسی بوده است، که از همه هستی خود برای اجتماع بگذرد، نه کسی که خروارها پول از ملت بدزد و در خارج، وزرای مفتخوارش بگویند و بنویسند که فرهنگ ایران، شر و ور است. شاهنامه، در اصل، به معنای نامه سیمرغ و نامه انسانهای سیمرغی است و ربطی به یاد کردن از قدرتمندان زورگو و لشکرکش ندارد. شاهکار، کاری بوده است، که بنام ایثار و نثار و جوانمردانه برای اجتماع =خوشه=سیمرغ کرده میشده است. شاه، در اصل سیمرغ بوده است، و از آنجا که سیمرغ در هر دانه یی هم هست، هر انسانی شاه یا سیمرغ است. و خویشکاری انسان، کردن کار شاهانه است. مهرورزی، کردن این گونه کارها برای مردمان است. عشق، یک بحث آسمانی و متافیزیکی نیست، عشق، نوکری از خدا و عجز و لابه پیش او نیست. عشق، یافتن این عروس که سیمرغ است در هر انسانی است. کسی سیمرغ است که لنبغ یا لانه خدا باشد. ایثار، شاهکار یا کار سیمرغی است. خدای ایرانی، همه ملکها و قدرتها را در تصرف خود نمیاورد تا خدا باشد، و خدا بماند و این قدرت را به کسی مانند ولی فقیهیی یا ارتشبدی واگذار نمیکند تا خدائیش را نگاه دارد. خدای ایرانی، باید همه وجود خود را هدیه کند، تا خدا بشود. خدای ایرانی، دانه های به هم پیوسته انسانهایند.»
منوچهر جمالی
Filed under: فرهنگ ایرانی | Tagged: سرآغاز | 2 Comments »