مفهوم خدا در فرهنگ ایرانی

دوست دارم که نخستین نوشته را با سخن استاد ارجمندم «منوچهر جمالی» آغاز کنم، تا این خانه آرام آرام راه بیفتد.

تصوير اصلي را ببينيد

« مفهوم خدا در فرهنگ ایرانی »

«…خدا در فرهنگ ایرانی، انسان را خلق نکرده تا تسلیم او باشد و پیش او زانو بزند و به فرمان او باشد. در همان پیدایش، انسان برابر با خداست. این شیوه کار و خویشکاری سیمرغ که ایثار و جوانمردی باشد، شاه‌کار و شایگان و راه‌گان گفته میشد. از این رو به این کارها «شاه‌کار یا شایگان یا راه‌گان یا شایان» میگفتند چون انسان، از هستی خود با شادی و برای شادی به دیگران یاری میداد. این واژه‌ها بعدن فقط معنای خشک و خالی «کار بی‌مزد» یا «کار اجباری برای قدرت‌مندان» پیدا کرده است. در حالیکه شاه‌کار یا شاهی‌گان یا رایگان، کاری بوده است که در جشن اجتماع، برای برپا کردن جشن اجتماعی کرده شود. جشن اجتماع، بدون این شاه‌کارها امکان ندارد. سیمرغ، خوشه اجتماع است. از این رو کار اجتماعی، کار سیمرغی یا کار شاهی است. قلدران، با دادن این عنوان به خود، و منحصر ساختن این نام به خود، معنای شاه را عوض کرده اند، و معنای شاه‌کار و شاهنامه و شایگان تحریف شده است. کسی به طور انحصاری شاه نبوده است و از این گذشته شاه کسی بوده است، که از همه هستی خود برای اجتماع بگذرد، نه کسی که خروارها پول از ملت بدزد و در خارج، وزرای مفت‌خوارش بگویند و بنویسند که فرهنگ ایران، شر و ور است. شاهنامه، در اصل، به معنای نامه سیمرغ و نامه انسان‌های سیمرغی است و ربطی به یاد کردن از قدرت‌مندان زورگو و لشکرکش ندارد. شاه‌کار، کاری بوده است، که بنام ایثار و نثار و جوانمردانه برای اجتماع =خوشه=سیمرغ کرده میشده است. شاه، در اصل سیمرغ بوده است، و از آنجا که سیمرغ در هر دانه یی هم هست، هر انسانی شاه یا سیمرغ است. و خویش‌کاری انسان، کردن کار شاهانه است. مهرورزی، کردن این گونه کارها برای مردمان است. عشق، یک بحث آسمانی و متافیزیکی نیست، عشق، نوکری از خدا و عجز و لابه پیش او نیست. عشق، یافتن این عروس که سیمرغ است در هر انسانی است. کسی سیمرغ است که لنبغ یا لانه خدا باشد. ایثار، شاه‌کار یا کار سیمرغی است. خدای ایرانی، همه ملکها و قدرتها را در تصرف خود نمیاورد تا خدا باشد، و خدا بماند و این قدرت را به کسی مانند ولی فقیه‌یی یا ارتشبدی واگذار نمیکند تا خدائیش را نگاه دارد. خدای ایرانی، باید همه وجود خود را هدیه کند، تا خدا بشود. خدای ایرانی، دانه های به هم پیوسته انسان‌هایند.»
منوچهر جمالی