• « زندگی » مـُقـدس است، خدا هم حق ندارد حکم قتل و اعدام بدهد.

    «ارتــای خوشه(سیمرغ)»

    گاه نوشتــار ِ
    « رضـا ایــــرانی »


    « آزادی هر ایرانی، زمانی میسر است که شــــریعت اسلام را با فرهــنگ مـردمی ایران مهار ساخته و دوام این آزادی را همــــواره با نگـــه‌داشتن شریعت اسلام با اندیشه‌های «قداست جان و زندگی و خرد مردمان»، و بدور از شمشیر اســلام، ضمانت نمــــاید.
    این تنها راه است، مابـقی، فـــریب و دروغ و ریــــا و ساده‌لوحی خطرناک و از سر، چیرگی شـریعت خونریز اسلام است. »

    بــرای انــــدیشه ایــــــرانی، انسان اندازه حکومت است.


    «« بزرگتـرین دشمن ملــت ایران، حکومت اسلامیست.
    حکومت اسلامی،دهه‌هاست که در همــــه جبهــــه‌های سیـــاسی و اقتـــصادی و فرهنگی و هنری و ملی، با نهایت درند‌‌گی و خشونت با ملت ایران می‌جـنگـد.
    اندیشیدن برای پیروز شدن ملــــــــــت ایــــــــران بـــــر حکــــــومت اسلامی
    در این جنگ وحشتناکست که انــــدیشیدن حقیــقی است.»»

  • « زندگی » مـُقـدس است، خدا هم حق ندارد حکم قتل و اعدام بدهد.

    « زندگی » مـُقـدس است، خدا هم حق ندارد حکم قتل و اعدام بدهد
  • بایگانی

پیام زنده‌یاد استاد منوچهرجمالی

پیام استاد منوچهرجمالی

به جشن ١٢٨مین زاد روز دکتر محمد مصدق

 پنجم ژوئن ۲۰۱۰ میلادی

«« دوستان گرامی که دراین انجمن بیاد زاد روز بزرگمرد ایران دکتر محمد مصدق گرد آمده‌اید، به همه شادباش می‌گویم و پیروزی و بهروزی همه را خواهانم.

 با مصدق، تنها یک جنبش سیاسی درایران روی نداد. اگرچه، جنبش او، به عنوان یک جنبش سیاسی، آغازشد. ولی جنبش مصدق، سراسر گستره‌های زندگی اجتماعی و فکری و اخلاقی ایران فراگرفت و سخت تکان داد و همه را تا ژرفای وجودشان برانگیخت.

اینست که مطالعه جنبش مصدق، از دیدگاههای سیاسی و اقتصادی، ازهمان بُن، گرفتار تنگی دید و اشتباه می‌گردد. آنچه را مصدق در ژرفای روان ایرانیان انگیخت، بیش از اقدامات محدود تاریخی او بود.

اینست که آنچه درسیر تاریخ رویداد، برآیندهای فراسوی تاریخ را داشت و دارد و خواهد داشت. بانگ آزادی‌خواهی واستقلال و دلیری و استواری و سرخم نکردن او، مرا که در عنفوان جوانی بودم، سخت برانگیخت.

من ازهمان آغاز، متوجه شدم که رسیدن به آرمان‌های او، که ابعاد« فراتاریخی» داشت، نیاز به تفکر مستقل ایرانیان دارد که از سرچشمه فرهنگ خود ایران جوشیده باشد.

ازآن پس، من، سرمایه عمرم را هزینه کردم تا کاری را که مصدق درگستره سیاست و اقتصاد آغازکرده بود، درگستره فلسفه و فرهنگ ادامه بدهم. تحصیلات من در دانشگاه‌های مختلف آلمان در بخش‌های فلسفه و علوم اجتماعی و دینی و سیاسی، مرا به این نکته رسانید که تفکر مستقل و آزاد ایرانیان، فقط و فقط برپایه فرهنگ اصیل ایران ممکنست.

ازافکار غرب و شرق با ید انگیخته به آفرینندگی در فرهنگ خود شد. وگرنه با « کپیه کردن از غرب »، به استقلال خود که بیش از استقلال سیاسی است، نخواهیم رسید. استقلال حقیقی ما، دراستقلال فرهنگی ماست.

من درپژوهش‌هایم که دهه‌ها ازعمرم را صرف آن کردم، متوجه شدم که فرهنگ اصیل ایران، در باززائی ایران، همان نقشی را بازی خواهد کرد، که فرهنگ یونان در غرب کرده است. ما باید در فرهنگ خود، باز زائیده بشویم.

با پیمودن راه‌های دراز و سرگشتگی درپیچ و خم‌ها واشتباهات و تصحیحات فراوان، متوجه شدم که « فرهنگ اصیل ایران »، غیر از« تئولوژی زرتشتی » و غیر از « آموزهء خود زرتشت » است. و آنچه ما درآثار و منابع بجای مانده داریم، روایاتی است که از دیدگاه زرتشتی از فرهنگ اصیل ایران انجام پذیرفته است.

برای من بسیار دردناک بود که از زرتشت انتقاد کنم ولی برای شناخت حقیقت و بزرگی ایران، باید این سخت‌دلی را داشت. انتقاد از او، مانند زخمگین‌کردن خودم بود.

 ازسوی دیگر، متوجه شدم که میان « تاریخ سیاسی ایران » و « فرهنگ مردمی ایران »، ورطه‌ای بسیار ژرف هست. با مطالعات درتاریخ قدرت‌مداران ایران، نمی‌توان فرهنگ اصیل ایران که درست متضاد با آنست، کشف کرد. با شناخت این نکات بسیار مهم، کوشیدم که در آغاز« معیارهائی » را بیابم که این متون، برای انطباق دادن به آموزه زرتشت، تحریف و مسخ شده است. هم‌چنین آهسته آهسته اختلافات آموزه خود زرتشت را با فرهنگ ایران‌، یافتم. ازاین راهست که می‌توان اندیشه‌های زرتشت را فهمید. چون اندیشه‌های زرتشت، رویاروی آن فرهنگ، و در مبارزه با آن فرهنگ، به وجود آمده و عبارت‌بندی شده است.

با پیگیری ای
ن اندیشه‌ها
، آهسته آهسته، دروازه بزرگی به فرهنگ باشکوه و مردمی ایران برایم بازشد که هر ایرانی دربرخورد با آن، گرفتار همان شگفت و ناباوری می‌شود که خود من شده‌ام. من یقین دارم که ایران آینده، بربنیاد این فرهنگ، که فرهنگ آزادی و انسانیت و فردیت و اجتماعیست، به استقلال و شکوه و بزرگی نوینی خواهد رسید. این فرهنگ، وارونه آنچه پنداشته می‌شود، ناسیونالیست نیست، بلکه یک فرهنگ جهانیست، و منشور کورش کبیر، فقط رد‌پائی از این آرمان‌های مردمی می‌باشد. من بر این باورم که تنها با اتکاء به فرهنگ اصیل ایرانست که می‌توان قدرت علمای دینی را در ایران، مهار کرد، وگرنه روشنفکران، با کاربُرد چند اندیشه‌ی وام کرده از غرب، باز ازنو شکست خواهند خورد، و به دموکراسی، دست نخواهند یافت.

 دموکراسی و حقوق بشر و سکولاریسم، نیاز به یک فرهنگ مردمی دارد که زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی را برتصویری از انسان بگذارد که خرد انسان را اندازه حکومت بکند. »»

 (ویراستاری از ر.ایرانی)

در سوگ استاد منوچهرجمالی، «گرامی بُد آن کس که بودی دلیر»

«گرامی بُد آن کس که بودی دلیر»

« نمیرم از این پس که من زنده‌ام

که تخم سخن را پراکنده‌ام»

 پهلوان وآتشفشان اندیشه فرهنگ ایران‌زمین  خاموش گشت.

««  به اطلاع دوستان و علاقمندان به استاد منوچهر جمالی می رسانیم که مراسم ترحیم و سوگواری آن بزرگوار روز دوشنبه 9 ژولای 2012 در شهر مالاگا در سالن ِ  قبرستان و سردخانه مالاگا سمنتریو پارک راس ساعت 4 بعدالظهر  آغاز  می شود و تا ساعت 6  بعد الظهر ادامه خواهد داشت. پس از مراسم سوگواری و اجرای موسیقی و دعا و نیایش ؛ پیکر ایشان به قبرستان شهری که در آن زندگی می کرد حمل می شود و در شهر آل حورین ال گرانده دفن خواهد شد.

آدرس و نشانی مراسم

دو شنبه 9 ژولای  ساعت 4 بعد الظهر شهر مالاگا قبرستان و سردخانه اصلی مالاگا سمنتوریو پارک »»

Parque Cementerio de Málaga

Ctra. Colonia de Sta. Ines a Campanillas, km. 5. 

29590 Málaga.

مسئله بنیادی ایران، پشت کردن به خدای قدرت، و روی آوردن به خدای مهر است

«« رحمت، همیشه نقاب « غضب الله » بوده است و خواهد بود. غضب، بی چهره و بی « صورت » است، چون اصل زشتیست، و زشت، اجازه نمی‌دهد کسی صورت او را بکشد و مجبور است که همیشه نقاب « رحمت » به چهرهِ خود بزند، تا « زشتی سهمگین خود » را بپوشاند.
رحمانی بودنِ الله، اصل تیره و تارسازنده « اصل غضبانی» بودنِ گوهری الله است. رحمانی بودن و غضبانی بودن، دوچهره جداناپذیر « قدرت الله » ازهم هستند.
مسئله ایران، رحمانی کردن الله نیست، بلکه مسئله بنیادی ایران، پشت کردن به خدای قدرت، و روی آوردن به خدای مهر است که دو رویگی غضب و رحمت را نمی‌شناسد. با رحمانی ساختن الله، می‌توان مردم را فریفت و غضب الله را زمانی چند، پوشانید، ولی نمی‌توان ریشه غضب الله را که گرانیگاه قدرتش هست، ازجا کند. »»