• « زندگی » مـُقـدس است، خدا هم حق ندارد حکم قتل و اعدام بدهد.

    «ارتــای خوشه(سیمرغ)»

    گاه نوشتــار ِ
    « رضـا ایــــرانی »


    « آزادی هر ایرانی، زمانی میسر است که شــــریعت اسلام را با فرهــنگ مـردمی ایران مهار ساخته و دوام این آزادی را همــــواره با نگـــه‌داشتن شریعت اسلام با اندیشه‌های «قداست جان و زندگی و خرد مردمان»، و بدور از شمشیر اســلام، ضمانت نمــــاید.
    این تنها راه است، مابـقی، فـــریب و دروغ و ریــــا و ساده‌لوحی خطرناک و از سر، چیرگی شـریعت خونریز اسلام است. »

    بــرای انــــدیشه ایــــــرانی، انسان اندازه حکومت است.


    «« بزرگتـرین دشمن ملــت ایران، حکومت اسلامیست.
    حکومت اسلامی،دهه‌هاست که در همــــه جبهــــه‌های سیـــاسی و اقتـــصادی و فرهنگی و هنری و ملی، با نهایت درند‌‌گی و خشونت با ملت ایران می‌جـنگـد.
    اندیشیدن برای پیروز شدن ملــــــــــت ایــــــــران بـــــر حکــــــومت اسلامی
    در این جنگ وحشتناکست که انــــدیشیدن حقیــقی است.»»

  • « زندگی » مـُقـدس است، خدا هم حق ندارد حکم قتل و اعدام بدهد.

    « زندگی » مـُقـدس است، خدا هم حق ندارد حکم قتل و اعدام بدهد
  • بایگانی

 «آفـریدن ملـت و حکـومـت بـر شـالـوده « منـش ِمـردمـی »

 «« قصاص، شریک شدن درجـرم است »»

فریدالدین عطار

« «واقعیت» و «اندیشیدن درآرمان و آرزو»، دو پدیده همیشه به‌هم پیوسته، ولی متضاد باهم‌اند. درمقابل ِ«حکومتی که قدرت را می‌رباید و با قهر و ارعاب درمجازات‌های سنگین»، واقعیت اجتماعی و تاریخی می‌شود، ملتی نیز هست که در« آرزو و آرمان می‌اندیشد»، برای فردا و رهانیدن خود از آن قدرت و از آن شیوه مجازات کردن.

 درآرزوها و آرمان‌ها و روءیاها و داستان‌ها و افسانه‌ها هست که ملت، نهفته و پوشیده ازدید قدرت، می‌اندیشد. درهر آرزو و آرمانی، اندیشه‌ای برای آفریدن فردائی در واقعیت هست. آرمان‌ها و آرزوهای نهفته و به ظاهرکودکانه، نیروهائی در زهدان تاریک اجتماع هستند، که فردا و نظام حقوقی و سیاسی فردا را می‌آفرینند، و درست برای آنکه این روءیاها، ناچیزگرفته می‌شوند، درتاریکی، امکان نیرومند شدن دارند.  شعرای بزرگ هرجامعه‌ای، از این گونه روءیاها و«آرمان‌های آینده‌ساز» می‌سرایند، وبرای این خاطر نیز، درمیان ملت، زنده باقی می‌مانند، چون دراندیشه‌هایشان،  منش ملت و فردا‌ی ملت هست.

 این اندیشه‌های روءیا‌گونه، « منش نیرومند ملت برای پیدایش فردا درمیدان سیاست » می‌شوند، تا بجای « حکومت بی‌ملت، ولی برملت » درواقعیت، « ملتی بی‌حکومت » درآینده بگذارند. ملتی که با منش خودش حکومت می‌شود، تا ریشه قهرومجازات‌های دهشتناک و فلج‌کننده اجتماع را از بُن بکند.

 « مجازات »، همیشه دراین « حکومت‌های بی ملت، ولی برملت »، برفلسفه « پایدارساختن قدرت بدون حقانیت » گذارده شده است. این قدرت‌ها، درهرجرمی، آن جرم به خصوص را درمورد خود آن فرد، مجازات نمی‌کنند، بلکه درهرجرمی، قیامی ازکل ملت برضد خود می بینند. اینست که درمجازات هرجرمی، کل اجتماع را بطورغیرمستقیم مجازات می‌کنند، چون درمجازات‌ هرجرمی، کل اجتماع را می‌ترسانند. مجرم، باید درکل اجتماع، ننگین ساخته شود وازاو سلب حیثیت وشرافت گردد، واین ترسانیدن کل اجتماعست. همه اجتماع درهرجرمی، مجازات می‌شوند. قصاص، برپایه چنین فلسفه‌ای به وجود آمده است. ازاین رو نیزملت درآرزوها وآرمان‌هایش درباره مجازات، برضد این فلسفه برمی‌خیزد. برای مجازات یک جُرم فردی، نباید کل ملت را مجازات کرد.

 ازاین رو فرید‌الدین‌ عطار، بارها در قصه‌هایش، برضد اندیشه‌ی قصاص ِاسلامی می‌اندیشد و بدینسان «منش مردمی ملت ایران»را درفلسفه‌ مجازات، بسیج می‌سازد.

او « قصاص کردن را، شریک شدن درجرم » می‌داند. هرجرمی که در اجتماع روی می‌دهد، به هیچ فردی حق نمی‌دهد که برای جبران آن جرم، همان جرم را درمورد مجرم، اجراء کند.  اجتماع می‌خواهد، درمجازات کردن، پیدایش جرم را بکاهد و از بین ببرد.

 نه خود اجتماع می‌خواهد با قانون، همان جرم را درمورد مجرم، تکرارکند، و نه می‌گذارد که جرم، علت انتقام‌گیری شخصی، از جرم گردد.  حکومتی که خودش درمجازات، « جرم بسیار بزرگ‌تر می‌کند » تا پاسخ جرم کوچک‌تر را داده باشد، مجرم بزرگ‌تر می‌گردد. بدینسان، چنین حکومتی ودستگاه قضاوتش، بتدریج، بزرگترین مجرم و اصل جرم دراجتماع می‌گردد.  عطار با این اندیشه، فلسفه مجازات اسلامی را درقصاص، برضد « فلسفه مردمی ِ بی مرز » می‌داند. با قصاص، با شریک شدن درجرم، جرم دراجتماع، ابقاء می‌گردد. این « واکنش بدکردن دربرابر بدکردن »، هرگز، « داد دراجتماع » نمی‌آفریند. چون « داد »، درفرهنگ ایران، هنگامی « داد » است که « مهر اجتماعی » بیآفریند. با این اندیشه‌ی مردمی و کاشتن این بذر در منش ایرانی، عطار، خط بطلان بر قصاص، و بر فقه، و برحکومت اسلامی می‌کشد. این اندیشه که قصاص، شریک شدن درجرم است، منش نوین ملت ایران را بر پایه « فلسفه مردمی بدون مرز » می‌گذارد. عطار درالهی‌نامه این فلسفه را درست به فرهنگ مردمی کهن ایران باز می‌گرداند.

» حکیمی بود کامل، « مرزبان » نام

که نوشروان ازاو، بودیش آرام

پسربودش یکی، چون آفتابی

به هرعلمی، دلش را فتح بابی

سفیهی، کـُشت ناگه، آن پسر را

به خـَست از درد، جان آن پدر را

مگرآن مرزبان را گفت، خاصی

که باید کرد آن سگ را « قصاصی »

جوابی داد اورا، مرزبان زود

که الحق نیست، خونریزی چنان سود

که من شرکت کنم با او، درآن کار

بریزم  زنده ای را خون، چنان زار

نه آن بدفعل، کاری بس نکو کرد

که می باید مرا هم کار او کرد

بد‌و گفتند، پس بستان « دیت » را

نگیرم گفت هرگز آن دیت را

نمی‌یارم پسر را با بها کرد

که خون خوردن  بود، ازخون، بها خورد «

خون بها را خوردن، عین خون خوردن‌است. اگراو کارنیکی می‌کرد، من او را سرمشق خود قرار می‌دادم. ولی کار بد ِدیگری را سرمشق خود قرار نمی‌دهم. خون زنده‌ای را ریختن، هرچند هم مجرم باشد، خونریزی‌است و عمل شومی‌است. »

از «پهلوان منوچهر جمالی»