« «زندگی» مقدس است، خدا هم حق ندارد حکم قتل واعدام بدهد »

ا

« درفرهنگ ایران، خدا، ترساننده نیست! »

درفرهنگ ایران، خدا، ترساننده نیست و رسولی هم ندارد که به او امرکند: « برخیزومردمان رابترسان »، چرا ؟

چون حقیقت ( حق= هاگ= آگ) درگوهرخودِ هرانسانی هست.

این حقیقت، دراثرترس وقهر، ازگشایش وگسترش باز داشته میشود، وانسان، درگوهرش، « دروغ » می‌شود.

بدین‌سان، الله، سرچشمه دروغ‌ساختن همه مردمان می‌شود.

درفرهنگ ایران، حقیقت، در قرآن و تورات و انجیل وگاتا نیست، بلکه درخود هرانسانی‌است که باید امکان پیدایش بیابد.

«منوچهرجمالی»

« ايران سرزمين آبا و اجدادي ماست نه سرزمين آنان …»

مي گويند زماني که قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در
ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشکيل شود ، دکتر مصدق با هيات همراه زودتر از
موقع به محل رفت . در حالي که پيشاپيش جاي نشستن همه ي شرکت کنندگان
تعيين شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روي صندلي
نماينده انگلستان نشست .

قبل از شروع جلسه ، يکي دو بار به دکتر مصدق گفتند که اينجا براي نماينده
هيات انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما آن جاست ، اما پيرمرد توجهي
نكرد و روي همان صندلي نشست ..

جلسه داشت شروع مي شد و نماينده هيات انگليس روبروي دکتر مصدق منتظر
ايستاده بود تا بلکه بلند شود و روي صندلي خويش بنشيند ، اما پيرمرد
اصلاً نگاهش هم نمي کرد .

جلسه شروع شد و قاضي رسيدگي کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جاي
نماينده انگلستان نشسته ايد ، جاي شما آن جاست .

کم کم ماجرا داشت پيچيده مي شد و بيخ پيدا ميكرد که مصدق بالاخره به صدا
در آمد و گفت :

شما فكر مي کنيد نمي دانيم صندلي ما کجاست و صندلي نماينده هيات انگليس
کدام است ؟

نه جناب رييس ، خوب مي دانيم جايمان کدام است ..

اما علت اينكه چند دقيقه اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا
دوستان بدانند برجاي ديگران نشستن يعني چه ؟

او اضافه کرد که سال هاي سال است دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده و
کم کم يادشان رفته که جايشان اين جا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي
ماست نه سرزمين آنان …

سكوتي عميق فضاي دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پايان
سخنانش كمي سكوت كرد و آرام بلند شد و به روي صندلي خويش قرار گرفت.

با همين ابتکار و حرکت ، عجيب بود که تا انتهاي نشست ، فضاي جلسه تحت
تاثير مستقيم اين رفتار پيرمرد قرار گرفته بود و در نهايت نيز انگلستان
محکوم شد .

«ملت سیاسی»

«« ملت ایران، هنگامی «ملت سیاسی» می‌شود که باخرد ِکاربند خودش، دوست و دشمنش رامعین کند.

دوست ملت، کسی‌ست که زندگی ملت را درگیتی، تازه (سبز) و روشن می‌کند.

دشمن ملت، کسی‌ست که زندگی مردمان رادرگیتی،  می‌خشکاند ودوزخ می‌سازد. »»

«منوچهرجمالی»

« حکومت ِ بی‌طرف »

«« دوران ِایجادحکومت، برپایه « وحدت مذهبی یا وحدت دینی یا وحدت ایدئولوژیکی یا وحدت قومی یا وحدت طبقاتی ِجامعه » سپری شده است.
با پیدایش آزادی، حکومت رامی‌توان فقط برپایه وحدت سیاسی آفرید.
در وحدت سیاسی، حکومت نسبت به مذاهب وادیان وایدئولوژی‌ها واحزاب و طبقات، بی‌طرف است. »»

«منوچهرجمالی»

« همآهنگی باروش تفاهم »

«« دموکراسی، روش ِهمآهنگ‌شوی مذاهب وادیان و احزاب واقوام وزبانها گوناگون باهم، دریک جامعه است.
دموکراسی، پیدایش همآهنگی باروش تفاهم، میان کثرت مختلف‌است، نه ایجاد وحدت‌های مجزا ازهم.

دموکراسی، وحدت جامعه را فقط درهمآهنگی گوناگونی‌ها باهم، ازراه تفاهم، می‌خواهد. »»

«منوچهرجمالی»