جوینده گرامی:
مساله این نیست که نباید به سراغ دیگرافکار رفت، نه! کسی (واستاد جمالی نیز) چنین سخنی نمیگوید. مساله بنیادی درآنستکه فکر دیگری (انگیختن) میبایست من را آبستن به فکرخود (خوداندیشی – خودزائی) در باره مسائل و معظلات جامعه من (ایران و نه اروپا وامریکا) نماید. با تقلید و رونوشتبرداری ازدیگری، هرچند فکرش بسیار زیبا و جذاب بنظرآید، تا زمانیکه با زبان من و درپیوندبا مسائل جامعهی من، ازمن نتراود و ازمن ریشه پیدا نکند، و ازمن نرُوید، با وجود جذابیتش، درذهن و روان ایرانی بی تاثیرخواهد ماند!
در ضمن، استاد نیز تلاش وزحمت خویش را مدتهاست که به بار نشانده و زیرپایهها و بنیاد اندیشیدن فلسفینو ِ ایرانزمین را بنا و پدیدار نموده است. اینکه، هنوز از سوی «روشنفکران ایرانی» بویژه در خارج از کشور درک نمیگردد، و ادامه وگسترش داده نمیشود، «گناه» استاد جمالی نیست، بلکه ناشی از بیسوادی ونیاندیشیدن و مقلدبودن (شیعیگری) آنان است. ما نه با روشنفکر به آن مفهومی که درغرب از آن گرفته میشود، که با عدهای انشاءنویس شدیدا مستبد وهوچی(گیرم زندان نیزرفته باشد) روبرو هستیم که درعمرش یکبار نیز «قرآن»، «بندهشن» ویا «شاهنامه» را نخوانده است! آنوقت میخواهد آخوند را کنار بزند، و آزادی برای ایران بیاورد و از بام تا شام کارش ترجمه و بدنبال این و آن افتادن است! نه انسان (مردم) را میشناسد و نه واژه «حق» (اگ = دانه= تخم) را اما بنا به تقلید و رسم امروز»فعال حقوق بشر» است، «سکولار نو» است، «مدرنیست وپست مدرن» است، «لائیک» است، «لیبرال» است، «پراگماتیست» است و…
شوربختانه، همه این روکشها را میتوان به آسانی کنار زد و بوی زشت و گند ومتعفن شیعیگری اسلام را ازفرسنگها دورتر حس نمود!!
اینست رمز و راز ویرانی ایران ودوام حکومت آخوندی ومتولیان اسلام!
Filed under: فرهنگ ایرانی | 1 Comment »