Posted on 01/31/2012 by رضا ایرانی
پینوشت
آنچه آوردم پاسخی بود به پای مقاله «آوای وحش» بقلم «امیر مومبینی» همراه با عکس نویسنده در سایت ایرانامروز.
سایت ایرانامروز بیهیچ توضیحی، مقاله را از سایت و حتی آرشیو آن پاک نموده و اثری از آن دیده نمیشود، هرچند که هنوز، جستجوگر گوگل عنوان مقاله و یکی دوخط آنرا نمایش میدهد.
من ضروری دانستم که این توضیح را برای خوانندگان «ارتای خوشه» بیآورم.
Filed under: فرهنگ ایرانی | 1 Comment »
Posted on 01/30/2012 by رضا ایرانی
از ایرانستیزی «روشنفکران» ایرانی
«…هر دو ملت بزرگترین تولیدشان فانتزی تاریخی است. تولید خیال واهی. تولید رمانهایی که هی کاملتر و بزرگتر میشوند. در یکی کوروش و در یکی الکساندر نقش اول را دارند. هیچ روزی نیست که شماری سرباز واقعیت زیر سم اینگونه سرداران خیالی نابود نشوند. کوروش و الکساندر افیون تاریخ معتاد امروز ما و آنها شدهاند.»
آیا شما جز نابودی ایران با همدستی با آخوند، و دشمنی همیشگیتان با فرهنگ ایران، چه کار دیگری انجام دادهاید؟
شما نه فرهنگ ایران و نه فرهنگ یونان را میشناسید پس بهتر همان که به ترویج اسلام شیعییتان بپردازید که در آن ورزیده هستید تا سخن گفتن از بشریت و دموکراسی!
ر.ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/21/2012 by رضا ایرانی
هم میهمنانم لابد اطلاع دارند که سال گذشته شعبه 2دادگاه انقلاب کرج مرا به عنوان یک متهم در پی حقوقی مطلق به اتهام توهین به چیزی بنام » مقام معظم رهبری» به دو سال حبس و به اتهام تبلیغ علیه نظام و ارتباط با ایرانیان تبعیدی به یک سال و جمعا سه سال حبس محکوم کرد.
درهمان زمان بازپرس شعبه 6 دادگاه انقلاب کرج بنام محمدیاری به اتهام توهین به مقدسات پرونده ای گشود که ابتدا قراربود به دادگاه موسوم به پنج قاضی برده شود که احکام اعدام وقتل صادرمی کند،اما درنهایت امربا کیفرخواستی که دادستان کرج با موضوع اتهام توهین به قرآن وتوهین به انبیا وتوهین به مقدسات علیه من صادرکرد،پرونده به شعبه 109 دادگستری کرج به ریاست قاضی غلام سرابی ارجاع شد.
درجلسه دادگاه یکم مرداد ماه 1390 که به همین پرونده رسیدگی می شد، هرآنچه گفته بودم درجلسه دادگاه سی ام آذرماه نیزهمان عرایض را تکرار کردم.گفتم شرم آوراست که پس از گذشت حدودا پنج قرن ازقرون وسطی، رژیم اسلامی انجمن انگیزاسیون و دادگاه تفتیش عقاید تشکیل داده است.عرض کردم اساسا اتهام توهین به مقدسات، اتهام و سخنی مهمل و یاوه و پوچ است.استناد می کنید به قانون مجازات اسلامی که درواقع احکامی است که فرقه فقها برای حفظ قدرت و سرکوب مخالفان خود وضع کرده است وبه هیچ وجه قانون به شمارنمی رود.قانون تعریفی خاص دارد.گفتم این جلسه را من دادگاهی فرمایشی می دانم. درحقیقت دادگاه نیست،بلکه محکمه اسلامی که درآن متهم هیچ حقوقی ندارد. دادگاه به مفهوم امروزی لوازم و قواعدی دارد که هیچکدام دراینجا رعایت نگردیده وفراهم نیست.
حتا طبق اصل 168 قانون اساسی جمهوری اسلامی به اتهامات مطبوعاتی وسیاسی می باید به صورت علنی وبا حضورهیات منصفه رسیدگی شود.درحکومت اسلامی که برمبنای ایدئولوژی اسلام تشکیل یافته، اتهام توهین به مقدسات در واقع اتهامی صد درصد سیاسی است.گفتم این محکمه اسلامی می تواند رای به قتل و جنایت بدهد، می تواند حکم قتل و جنایت صادر کند، اما هرگز نخواهد توانست پشت درهای بسته مرا محاکمه کند.
پرسیدم چگونه دادگاهی تشکیل داده اید که از روزنخست بازداشت نه تنها وکیلی درکنارخود نداشته ام
بلکه با کمال وقاحت طی نامه ای به زندان نوشته بودند که متهم حق تماس با وکیل ندارد!
من به مدت هشت ماه درسلول انفرادی محبوس و ازهرگونه ملاقات حضوری وغیرحضوری وهمچنین تماس تلفنی محروم بوده ام.دراین مدت شکنجه شده ام،کتک خورده ام وازتمامی حقوق انسانی محروم بوده ام.در چنین شرایطی پرونده سازی کرده اند وخودشان بریده وخود دوخته اند.بنابراین اکنون نیز همین روش را تا به آخرادامه بدهند و مانند بالغ بردویست هزارایرانی مخالف رژیم اسلامی که طی این سی وچند سال درپی حقوقی مطلق دربیدادگاه های اسلامی محکوم واعدام شدند وبه قتل رسیدند،مرا نیز محکوم واعدام کنند.
گفتم من دردادگاهی با تمامی لوازم و قواعد حقوقی به همان گونه دادگاهی که درکشورهای آزاد و دموکراتیک نظیر فرانسه وهلند تشکیل می شود حضورفراهم یافت ودفاع خواهم نمود.دردادگاهی صالح، علنی وبا حضورهیات منصفه وحضور وکلای خود وبا حضور نمایندگان رسانه ها.عرض کردم من از شخص خودم دفاعی نخواهم کرد، بلکه ازاندیشه ها وباورها و نوشته هایم دفاع خواهم کرد.
در حاشیه لازم است بگویم که حتا دو جلسه به اصطلاح دادگاه و درحضورقاضی، پاها ودست هایم همچنان درزنجیربود وتوسط دستبندی دیگر به مامورهمراهم بسته شده بودم. بطوریکه هنگام نوشتن اظهاراتم به سختی مشکل داشتم.
سیامک مهر(محمدرضا پورشجری)
نویسنده وبلاگ گزارش به خاک ایران
کرج- زندان ندامتگاه
دی ماه 1390
—————-
انتخابات : تحریم یا بایکوت؟ سیامک مهر
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/17/2012 by رضا ایرانی
«مفهوم کافـــر»
«« هر کشاورزی میداند که حقیقت هر تخمی، در درون آن تخم (= هاگ = حق) پوشیده و نهفته است، و باید آن را در خاک تیره نهفت، تا در روئیدن، «حقیقت» نهفته در تخم (= هاگ = حق) پدیدار شود. از این رو در عربی به کشاورز، «کافـر» میگفتند. حقیقت هر چیزی و حقیقت انسان نیز، درون خود آنها نهفته است و فقط باید آنرا رویانید و زایانید.
درست این «کافر» هست که به حقیقت چیزها پی میبرد. ولی محمد فقط از کار کشاورز (= کافر)، فقط بخش پوشاندن و نهفت تخم را میدید، و غایت آن پوشاندن را که پیدایش حقیقتاست نمیدید. از این رو پوشانندهی حقیقت خودش را، کافر خواند. چون او حق و حقیقت را فراسوی گیتی و انسانها میدانست.
ولی ما همه کافریم، چون حقیقت را درون انسان و درون گیتی میدانیم و آن را چون کشاورز (کافر)، از تاریکی بیرون میآوریم.»»
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/13/2012 by رضا ایرانی
«« بنیاد روشنفکری اینست که انسان آگاه باشد که همیشه دچار اشتباه میشود. اشتباه کردن، پیایند آنست که دو چیز در زندگی، شبیه هماند. حقیقت و باطل، راست و دروغ، خوب وبد، شبیه هم میشوند. هیچ دروغی نیست که خودش را بلافاصله شبیه راست نسازد. هیچ حقیقتی نیست که بلافاصله در کنارش «شبه حقیقت» سبز نشود. هیچ آزادی نیست که شبه آزادی، با آن سبز نشود. شبهحقیقت و شبهآزادی و شبهراستی را هیچگاه نمیشود از پیدایش حقیقت و آزادی و راستی، جدا ساخت. پیدایش حقیقت و آزادی و راستی، برای انسان، آذرخشی و ناگهانی و آنیست، ولی حقیقت و آزادی و راستی، همیشه «وسیله اغراض قدرتخواهان و منفعتجویان» میگردد، و ما را گرفتار اشتباه میکند. اینست که انسان، فقط ناگهانی و بیگاه، آذرخشگونه میتواند بیدار شود، و خود را از این «مشابهها» نجات بدهد. ما همیشه در اجتماع، در دام شبهحقیقتی زندگی میکنیم که بوسیله قدرتخواهان و منفعتجویان ساخته شدهاند. آزادی، پیایند بینشها و روشنیهای آذرخشگونه در اجتماعست که هنوز ندرخشیده، از قدرتخواهان و منفعتجویان، تاریک ساخته میشوند و آخوند و کشیش و هاخام و موبد، خطرناکترین قدرتخواهان هستند که خودرا برضد قدرت مینمایند. روشنفکری، بیداربودن انسان در برابر این شباهتهاست.»»
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/08/2012 by رضا ایرانی
«به انسانها باید تخم و بزرِ بینش را داد»
«« فرهنگ ایران، در همهی پدیدهها، به بُن و تخم و ریشه آن اهمیت میداد. باید تخم و بن هرچیزی را شناخت و دانست، تا بتوان آنرا شناخت.
وقتی تخم چیزی را داریم، میتوانیم به همهی آن برسیم.
اگر انسان ، « تخم و بُنِ ، هر بینشی را در خود داشته باشد، کفایت میکند، چون آن تخم و بُن را، در زمین وجود خود، یعنی در تن خود که « آرمیتی » است میکارد، و آن تخم میروید و میشکوفد، و درختی پرشاخ و برگ و تنومند میشود. به انسانها باید تخم و بزرِ بینش را داد، تا آن را درهستیِ خود بکارد. اینست که تئوری معرفت انسانی در فرهنگ ایران، از کوچکترین و ظریفترین چیزهائی که « حسّ » میکنیم آغاز میشود. « یک مزه » کفایت میکند تا انسان، بنیاد یک چیزی را در یابد. یکبار بو کردن، کفایت میکند که انسان، وجود و ماهیت هر چیزی را بشناسد…»»
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران | Leave a comment »
Posted on 01/07/2012 by رضا ایرانی
«« حافظ میگوید که ستمگری را همه میدانند، ولی تو مهرورزی را بیاموز. تو پهلوان باش چون پهلوان، کسیست که کارهای دشواری را میکند که دیگران از عهدهاش برنمیآیند.
ولی چرا همه، ستمگری را میدانند و از عهده مهرورزی برنمیآیند؟
چون برای یاد گرفتن مهرورزی، نیاز به تغییر دادن تصویر خدای خود هست، و تغییر تصویر خدای خود، نیاز به تغییر تصویر انسانست ،و کسی میتواند تصویر انسان را تغییر بدهد، که میتواند خود را تغییر بدهد.
ولی ستمگری با این شروع میشود که کسی عاجز از تغییرخودش هست و بجای تغییر دادن خود ، میکوشد که دیگران را به تصویری که میخواهد در آورد و برای اجرای این کار، خدائی را خلق میکند که همه را بدین تصویر، میخواهد در آورد.
از این رو فرهنگ ایران برآن بود که : ز نیرو بود مرد را راستی.»»
از استاد منوچهر جمالی
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/06/2012 by رضا ایرانی
خواننده گرامی:
بخش «کتاب» با سه کتاب از آثار گذشته و نایاب استاد منوچهرجمالی تازه شد. از دوست گرامی «فرشید» که رنج اسکنکردن آنها را کشیده، سپاسگزاری مینمایم.
ر. ایرانی
«بیراهههای اندیشه»
«ازهمه و ازهیچ»
«تخمه ِخود زا یا صورت خدا»
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/02/2012 by رضا ایرانی
«« در فحاشی، برای تحقیر و زشت و نجس ساختن کسی، به او، پدرسگ یا مادرسگ میگویند. و با این فحش، ناآگانه، عشق و مهر و دوستی و وفا را در اجتماع، خوار و بیارزش و ضدارزش میسازند.
ایرانیان، بدین علت نام این جاندار را، «سگ» گذاشتهاند، چون سگ، مخفف واژهِ «سنگ» است که به معنای عشق و مهر و دوستی و وفا بوده است. سَگ و سَک و سَخ، مخفف واژه «سنگ» میباشند. پیشوند واژهِ سخن (سَخ+وَن)، و پیشوند واژه سگالیدن که به معنای اندیشیدنست، همین واژه است. چون سخن، انسانها را بهم میپیوند، و در سکالیدن، تجربیات باهم ترکیب میگردند.
در پهلوی به آسمان، سگ = سک یا آس میگویند که به معنای سنگست. چون آسمان، جایگاه عشق و مهر شمرده میشد. ما با نجس شمردن و تحقیر و آزردن سگ، ناآگاهانه، اصل عشق و دوستی و وفا را در اجتماع، پایمال میکنیم. »»
از استاد منوچهرجمالی
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »