فرهنگ ایرانی، ملات کار است.

فرهنگ ایرانی، ملات کار است

آقای فیروز نجومی گرامی، با سپاس از روشنگری‌های شما، آیا فکر نمی‌کنید که چه« آرمانی» والاتر هست از  آرمان گزند‌ناپذیری جان و زندگی در فرهنگ ایرانی؟ کمبود همیشگی نوشته‌های نیک ِشما، بنظر من همواره همین  «آرمان» ویا جایگزینی نفی «الله» بوده و هست. اینکه گفته شود «اراده‌ی انسانی»،  مساله‌ای را حل نمی‌کند که هیچ، بلکه تازه این دردسر را بوجود می‌آورد که با کدام تصویر انسان، این «اراده» قرار است راه‌گشای حل معضلات ومسائل شود؟

وقتی می‌گوئیم آرمان «زندگی، جان و خرد انسان‌ها»، همه انسان‌ها، می‌باشد؛ وقتی می‌گوئیم آرمان اولویت « جان » و نه «ایمان» است، در واقع از افقی بی‌کرانه از مهــــر و با‌هم‌باشــی و پیـــوند سخن می‌رانیم. اگر اندکی به این مفهوم اندیشه و تامل شود، بنیان ژرف و مردمی آن آشکار می‌شود.

برای ما «جان» که زندگی باشد ، بزرگترین ارزش، و آرمان می‌‌گردد. این یعنی «سکولاریزم»؛ پس ما نیازمند  ترجمه‌های آثار غرب در رابطه با «زندگی» و ارزشش در این گیتی نیستیم، آیا هستیم؟  دیگر آنکه، پذیرفتن این مفهوم، بطور خودکار، راه را بر هرگونه خشونت و زور می‌بندد و همه را از «شاه و گدا» متعهد و پای‌بند این اندیشه می‌سازد. دیگر هیچ کس از جمله «الله» و آخوندش و دیگر متولیان اسلام، نمی‌توانند فتوای قتل بدهند، نمی‌توانند «جانی» (=انسانی) را بیآزارند. آیا فکر نمی‌کنید که این وظیفه و خویش‌کاری روشنفکر ایرانی‌ست تا همه‌ی ایرانیان را دور این محور و اندیشه، گرد آورد و بسیج سازد؟ آیا فکر نمی‌کنید که قانون اساسی ایران‌فردا می‌بایست با همین اصل آغاز شود؟ متاسفانه، روشنفکری ایران، به‌دلیل فکرنکردن با مغز خود، و با تنفس در فضای اسلام بدون اینکه به ذهن‌اش بیاورد که نخست باید از اسلام بگُسلد، همیشه مُقلد و دنباله‌رو افکار دیگری که با جامعه‌اش و مسائل آن هیچ پیوندی نداشته، بوده است. نگاهی به نوشتارهایش صرفنظر از اینکه به چه طیفی گرایش و بستگی داشته، بخوبی بیانگر این درمانده‌گی می‌باشد. با پشت‌کردن به اسلام، می‌پندارد که اسلام هم دست ازسرش بر می‌دارد. حال آنکه بناگاه، ازسر در باتلاق اسلام  گیر می‌کند و هنوز چرائی‌ش را نمی‌داند.

رستاخیز و رنسانس غرب، با تصویر نوئی از انسان و بر اساس تصویر «پرومتئوس» یونانی در داستان‌های خدایان یونان، با کوشش متفکران اروپا «پدید آورده» شد که ربطی به مسیحیت و رفرم در کلیسا نداشت. در ایران، ما نیز با داستان‌های خود همانند داستان «جمشید» و «زال و سیمرغ » هست که خواهیم توانست تصویر انسان آزاده و نه بنده و عبد ِالله را در ایرانی از نو زنده وبسیج سازیم. اما کو  گوش  شنوا؟! با این تصویر انسان است که حقوق بشر و دموکراسی را می‌شود بنا نمود نه با تقلید، حال این تقلید چه از غرب باشد چه از آخوند.

آیا با به پشت‌بام رفتن و فریاد «الله اکبر و یا حسین میر‌حسین» زدن، ویا ریختن به خیابان و بدون اندیشیدن با خرد خود، می‌توان با الله و آخوندش که دشمن اصلی ایرانیان هست، پیکار نمود؟ از کدام اراده انسان سخن می‌رانید؟ تصویر انسان در فرهنگ ایرانی، ملات کار است. مگر آنکه به «روبنا و زیربنا»  و جبر تاریخ و  امثالهم باور داشته باشید.

با سپاس و درود

رضا ایرانی

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: