«« …ازخود میپرسیم که چرا نام « می» را، « باده » گذشتهاند؟
چرا، خدا، نوشیدنیست؟
چرا خدا، آهنگ موسیقیست که با شنیدنش، انسان رقصان ومدهوش میشود؟
چرا خدای ایران، امرونهی نمیکند؟ چرا به ما درس نمیدهد؟
و چرا واسطه ورسول ندارد ونمیفرستد، و خودش، تحول به باده یا آهنگ ودستان مییابد تا ما اورا بنوشیم وبشنویم.
ایرانی، همه پدیدهها را در« پیوند یافتن باهم» درمییافت. چیزی را میتوان شناخت، که بتوان با آن پیوند یافت وآمیخت. ازاین رو، نه انسان ِتنها برای اومعنا ووجود داشت ونه خدای تنهائی را، که بی نیاز از انسان باشد، میپذیرفت. انسان وخدا هم، برای او، فقط درجفت شدن وبه همپیوستن وباهمآمیختن، معنا و وجود پیدا میکردند. »»
منوچهرجمالی
Filed under: فرهنگ ایرانی |
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟