زن، زندگی، آزادی، جمهوری ایرانی


زن و سکولاریته

 

از زنده یاد  پهلوان منوچهرجمالی

باز نشر: از  سال2010

مردها باید دریابند که چرا زن هستند و درتحقیر زنان، خود را بی ارج

 می سازند

 
چــرا
« زن »
 « تن = جسم= ماده »
 « دنیا »
 « زمان گذرا = جهان فانی »
 « بینش حسی، بینش حواس= خرد آزماینده
هر پنج باهم، ارج خود را در گذشته، از دست دادند ؟

و چرا آنها فقط با همدیگر، میتوانند، به « ارج و اعتبارحقیقی خود » بازگردند

 

عالم جسمانی ( تنی = تنکردی ) و دنیا ( گیتی ) و « زمان گذرایا فانی » و « اندیشیدن برپایه حواس »، وخرد ، همه « زن » هستند . هنوزهم درفارسی ، « گیتی خانم » ، نام زن هست . درعربی نیزبه دنیا : ام حباب، ام حاجب، ام ختور، ام سلمه، ام القا، ام وافر گفته میشود. دراوستا وپهلوی به جهان جسمانی

« تنکردی = تن کرتی » گفته میشود، که درواقع به معنای « زاده شدن اززهدان » است . هرچه از زهدان زاده میشود ، دنیای جسمانیست . ضدیت با دنیای جسمانی ، ضدیت مستقیم با زن است .خود واژه « تن » ، به معنای « زهدان ومجرای زایش » است ، این چه تن مرد باشد وچه تن زن . همه تن ها ، زن هستند . درفرهنگ ایران، تن وجان ( = جی+ یان) باهم جفت وهمزاد وانبازو یوغ هستند و با هم دربرابری میآفرینند . جان که « جی » باشد، و آتش جان میباشد ، گوهر ِخود ِخداهست
به عبارت دیگر، درکانون ِ تن ( جسم ) که ز ن است ، خدا میباشد. خود ِ « جی » ، نام خدای زمان وزندگی وموسیقی وشناخت است که تحول به گیتی ( دنیا وزمان ) می یابد . خدا درگیتی درتن ها و در زمان میزید
بینش حواس ، که ازآن، « خرد » پیدایش می یابد، ازهمان آتش جانی، یعنی گوهر خود خداست که از روزنه های تن ( سوراخ = سوخر= سوفر= نای = مجرای زایش ) زاده میشوند. بینش های همه حواس، همه زایش خود گوهر خدا، ازروزنه های ( کانالهای زایش ) گوناگون تن ( = زن ) هستند.

زرتشت برضد این اصل جفتی وهمزادی برخاست. این بدان معنا هست که تن و خدا، دیگر باهم جفت نیستند. خدای زرتشت، دیگر، خوشه ( کانون آتش ) نیست. خودِ واژه « زن » دراوستا، هم به معنای «زادن » و هم به معنای « شناختن » است

 بدینسان، بینش، یک پدیده زایشی از تن انسانست. این را زرتشت نپذیرفت. اهورامزدایش، در « روشنی بیکران »، جای دارد. این روشنی بیکران دراصل « روشنی ِ اَن+ ا َگرا » است، یعنی روشنی بی زهدان و روشنی بی آتش ( تخم )

بدینسان دیده میشود که دنیا وحواس و زن و تن و زمان گذرا ( فانی ) و تحول ، همه انسان را درادیان نوری ، ازخدا ، دورمیدارند . به قول مولوی


چیست دنیا، ازخدا، غافل شدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن


برشالوده این، بینش مستقیم زایشی، از خود تن انسان که زن هست، همه این گستره ها، باهم ارج و اعتبار خود را از دست میدهند، و درست سکولاریته

 باز یافتن ارج ِ همه آنها باهـمست. زندگی در زمان گذرا و بینش مستقیم حسی و زندگی درگیتی و در تن، ارزش خود را، بدون باز گردانیدن حقوق و ارج زن به زن ، میسر نمی گردد

سکولاریته در ژرفایش، مسئله زن هست

 

ارج دادن به هریک ازاینها،  ایجاب دادن ارزش به دیگری را میکند

ارزش دادن به تن، ارزش دادن به زن است

ارزش دادن زمان فانی، ارزش دادن به زن است 

ارزش دادن به تفکرعلمی برپایه آزمایش های حسی، باز ارزش دادن به زن است