«آزادکردن اسطوره از دین و ایدئولوژی»
همه ادیان کتابی، اسطورههای باستانی را بکار گرفته و در بند تابعیت خود کشیدهاند. اسطورهها در دین زندانی شدهاند و شکلهای ثابت و معین و مقدس، و تغییرناپذیر به خود گرفتهاند. از اینرو رابطهی زنده خود را با آفرینندگی در انسان از دست دادهاند.
مسئله اساسی ِ زندهساختن ِ «تفکر اسطورهای»، آزادساختن اسطورهها از زندان دینیاشان هست. در هر اسطورهای، بیش از آن هست که ادیان کتابی از آن استنباط کردهاند.
اسطورهها، نماد تجربههای غنیتری هستند که ادیان کتابی آنها را در تنگنای مفاهیم خود، فشرده و تقلیل دادهاند.
مسئله بنیادی، رهاساختن اسطورههای ایران، از تئولوژی زرتشتی است.
همانطور که مسئله اسلام و مسیحیت و یهودیت، رهانیدن اسطورههای موجود در تورات و انجیل و قرآن، از شکلهای دینی و تئولوژیکی است که در این کتابها به خود گرفتهاند.
هنرهای زیبا، موقعی از سر، نقش آزادسازنده خود را بازی میکنند که این اسطورهها را « وراء مفاهیم وعقیده اسلامی ،یا عقیده زرتشتی ،یا عقیده مسیحی» در اثار خود تأویل کنند.
هنرهای زیبا، از نو در اسطوره، تجربههائی از انسان را کشف میکنند که ادیان کتابی خفه و تاریک کرده بودند.
هنرهای زیبا، در این اسطورهها، ادیان کتابی را در هم میشکافند و نه تنها تجربههای دینی را که «وراء ادیان کتابی» قرار دارند کشف میکنند، بلکه تجربههای عرفانی که وراء اشکال مختلف طریقههای تصّوف قرار دارند و بالاخره تجربههای انسانی که وراء مکاتب فلسفی قرار دارند، کشف میکنند.
بدون این رهاساختن اسطورهها از چنگال تأویلات دینی، هنرهای زیبا از عهدهی بازیکردن نقش اصیل خود برنمیآیند. اینست که هنر (شعر و موسیقی و نقاشی و پیکرتراشی …) در ایران تا به حال، نازا باقی مانده است.
( از کتاب «تجربیات گمشده»،نوشته استاد منوچهر جمالی )
Filed under: فرهنگ ایرانی |
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟