فرق درفش کاویان و شیر و خورشید و شمشیر!

هنر نزد ایرانیانست و بس
ندارند شیرژیان را به کس

فرهنگ زنخدائی ایران (ارتائی = سیمرغی)، استوار، بر اندیشه «مهر»، و برضد خشم (جنگ و قهر و خشونت و تهدید) بود، و از این رو، نمادش «شیر ِمادر» بود، که «خشیر» باشد.

 نام دیگراین شیر، «جیوام» (جیو + وام) است، و وام در سانسکریت هم به معنای پستان و هم به معنای زنخدای مهر می‌باشد. جیو، به معنای شیر و زندگی وخونست. با نوشیدن شیر از پستان زنخدای مهر، «پیمان»، آفریده می‌شد که باز پیمان به معنای شیر است.

از آنجا که گیاهان زمین، پستان این زنخدا شمرده می‌شدند، با نوشیدن آمیزه‌ای از سه گونه شیرابه، پیمان مهر باهم بسته می‌شد (بدون خونریزی). به همین علت، «بلخ» زادگاه مولوی، «شیربامی» (شیروامی) نامیده می‌شد، چون دربلخ، نیایشگاه این زنخدا بود که نام دیگرش شاده و نوشاد است.

همین «جیوام»، چون سپید بود، معنای «روج = روشنی» را نیزداشت و نام دیگراین خدا، «بهروج» بود. سپس جنبشی دیگر پدید آمد تا جنگجوئی ارتشتاران را مقدس سازد و بدان حقانیت بخشد. نماد آنهانیز «شیردرنده» بود که دراصل شِر باشد. شِـر به معنای پاره کردن ودریدنست، و درکردی «شه ر» به معنای جنگ و «شه رکار »به معنای جنگاور و «شه ر ژی کرن» به معنای سربریدنست، ونام شیر درنده، «شیرشرزه» است، تا معنای اصلی شیر که شِر باشد، درآن گسترده شود، و شیرشرزه، یعنی جانوری که «ژی» یا «زندگی» را ازهم پاره می‌کند.
شیردرنده، نماد خشم و قهر و تهدید و جان آزاری بود، نه نماد دلیری وعظمت.
این شیردرنده، نماد خدای ارتشیان بود، که برایش روشنی معنائی دیگر داشت. برعکس روشنی ِ«زنخدای مهر» که این‌همانی با سپیدی شیر داشت، این شیر درنده، باشمشیر ِنورش دربُریدن، چیزها را از هم روشن می‌کرد. بدینسان، درفش شیروخورشید و شمشیر، بوجود آمد. این خدا نیز نام خود را مهر، گذاشت، ولی مهر برای او معنای قرارداد و عهد و میثاق را داشت نه معنای عشق را.
بدینسان دوگونه پیمان درایران بوجود آمد. یکی پیمان بستن با نوشیدن سه نوشابه از یک جام که (جام جم) باشد، و دیگری، پیمان بستن، در دست بهم زدن برروی آتش سوزان.
این تضاد میان ملت ایران و حکومتش که ارتشیان بودند همیشه باقی ماند. ملت، درفش کاویان را داشت و حکومت، درفش ارتشیان را. »»

«هنر نزد ایرانیانست و بس/ندارند شیرژیان را به کس»


هنر نزد ایرانیانست و بس

ندارند شیرژیان را به کس


این هنری که فقط نزد ایرانیانست، چیست؟ 

 

این هنر بی نظیر، آنست که فرهنگ ایران، شیرژیان را به کسی نمی‌شمارد.

 ««شیر»، در فرهنگ ایران‌ جزو «گُرگ سردگان» یعنی درندگان و جانوران جان آزارست، که نماد «اصل خشم»، یعنی «اصل قهر و خشونت و تجاوز و تهدید و کین ورزی» بودند.

 بهرام که جفت رام (مادر زندگی و موسیقی و شناخت) و هردو باهم، «بن آفریننده جانها» هستند، فقط به جانوران بی آزار، مانند اسب و شتر و گاو …. تحول می یابد. 

به همین علت رستم، برعکس هراکلس یونانی که لباس شیر می‌پوشید، ببربیان (بیوربغان = سگ آبی) می‌پوشید، چون لباس شیر، نماد «اصل خشم = اصل ضد زندگی، درندگی و خشونت و تهدید و کین ورزی» بود، که برضد «اصل قداست جان و خرد» است.

 این هنر، نزد ملل آن‌ روزگار، بی نظیر و استثنائی بوده است.

 بنیاد گذاران رُم، روموس و روملوس، در کودکی از شیرگرگ پرورده  می‌شوند. ایلیاد هومر که کتاب مقدس یونانی‌ها بوده است با این عبارت شروع می‌شود که «ای زنخدا، خشم رابه سرای».

 نام تورک و توران، در اصل به معنای «خشم= ازهم پاره کننده» است. نقوش برجسته‌ی نیایشگاه آتن، همه‌اش صحنه های جنگ یعنی خشم است. نیایشگاه‌های آشور، پرازصحنه‌های خونخواری وخشم‌است. «یهوه» درتورات همیشه درفوران خشم‌است. 

ولی فرهنگ ایران (نه تاریخ ایران) درست بر خردی استوار شده بود که در گوهرش ضدخشم، ضدشیر، ضد قهر و خشونت و تهدید بود که خردبهمنی باشد، و این «بهمن»، اصل معمار مدنیت و حکومت شمرده می‌شد.

تفاوت «تاریخ ایران» با «فرهنگ ایران» چیست؟

تفاوت «تاریخ ایران» با  «فرهنگ ایران» چیست؟

 

میان «تاریخ ایران» و «فرهنگ ایران» ورطه‌ای ژرف هست. میان تاریخ، که میدان گلاویزی قدرت‌های دینی و سیاسی و اجتماعی بوده است، و «فرهنگ ایران» که از همان آغاز «ضد قدرت، قهر و تجاوز‌خواهی» بوده است، نه تنها تنش فراوان، بلکه تضاد همیشگی‌است. جامعه ایران، که سر‌چشمه‌ی « فرهنگ ضد‌قهری» بوده است، متضاد با همه حکومت‌ها و قدرت‌های حاکمه دینی بوده است و هنوز نیز هست.
همانطور که حافظ از پیکریابی‌های فرهنگ ایران است، نه «امیر مبارزالدین» متعصب و خونخوار مسلمان که شاه معاصرش هست، یا همانطور که فردوسی، از پیکریابی‌های فرهنگ ایران است، نه سلطان محمود متعصب، یا همانطور که مزدک و بزرگمهر از پیکریابی‌های فرهنگ ایران است، نه شاهان ساسانی و موبدان زرتشتی، این تضاد، همیشه میان «تاریخ ایران» و «فرهنگ ایران» بوده است.
«فرهنگ» که نام کاریز ِ دریای حقیقت (خدا) به درون هر انسانی است، گواه بر پیوند مستقیم هر انسانی با حقیقت است که ایستادن رویاروی هر قدرت دینی و سیاسی را، حق مسلم هر فردی می‌داند. «خرد بهمنی» یا به سخنی دیگر خرد ضد‌ ِخشم ( =ضد قهر و تجاوز‌خواهی، و غلبه‌خواهی و جان‌آزاری) که بُن هر انسانی بوده است، بنیاد این فرهنگ است که از خود جامعه فرا می‌جوشد و درست در تاریخ، آنچه که مانده، چیزی جز قهر و خشونت و جان‌آزاری و خرد‌آزاری و قاهریت(غلبه‌خواهی)، و بالاخره ضدیت با این اصالت انسان نیست.

در گذشته با معیار‌قراردادن مفاهیم اسلامی، به شاهنامه یا آثار حافظ و مولوی و عطار می‌نگریستیم و بدینسان همه را مسخ و تحریف می‌کردیم و اکنون معیار‌قراردادن «مفاهیم زرتشتی» که در این اواخر با «فرهنگ ایران» این‌همانی داده می‌شود یا با مقولاتی که از فلسفه‌ی امریکا یا اروپــا وام می‌کنیم، فرهنگ خود را نظم و سامان می‌دهیم و بدینسان مسخ می‌کنیم و می‌پنداریم که با دید علمی بدانها نگریسته‌ایم.
یزدان‌شناسی (الهیات) زرتشتی، غیر از فرهنگ ایران‌است. معانی که یزدان‌شناسی زرتشتی به این واژه‌ها و اصطلاحات می‌دهد، معانی اصلی نیستند که فرهنگ ایران به این واژه‌ها می‌داده است. «بهمن» در الهیات زرتشتی با «بهمن» در فرهنگ ایران،نه‌تنها متفاوتند‌، بلکه باهم متضادند.

خرد در فرهنگ ایران، با خرد در الهیات زرتشتی، دو پدیده متفاوتند‌.
ایزد در الهیات زرتشتی، با ایزد (یزدان) در فرهنگ ایران، فرق کلی دارد.
«ایزد» در در فرهنگ ایران «جشن‌ساز، مطرب و نی‌نواز است»
همه‌ی جشن‌های ایران، جشن‌های زنخدائی-خُرمدینی بوده‌اند، نه جشن‌های زرتشتی. از اینرو، پذیرش این جشن‌ها از زرتشتیان، با طرد معانی و محتویات اصیل این جشن‌ها همراه بوده است. نام بزرگترین خدای ایران، «جشن‌ساز» می‌باشد.
به عبارت دیگر،  غایت زندگی در گیتی، جشن است که این‌همانی با مفهوم «جامعه گشوده» دارد. با شرکت کردن در جشن‌های زندگی‌ست که هر فردی، عضو جامعه می‌گردد. به عبارت دیگر، جشن زندگی، جامعه می‌سازد نه ایمان به دینی و مسلکی و ایدئولوژی. این گرانیگاه فرهنگ ایران در الهیات زرتشتی، نابود ساخته شده است.
از سوی دیگر، معیار قراردادن  اصطلاحات و مقولات روانکاوی و جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی غرب، منش ِ ویژه فرهنگ ایران را از بین می‌برد.
فرهنگ ایران ویژگی‌های استثنائی و بی‌نظیر خود را داشته است و این «استثناء بودن‌ها» ست که «منش فرهنگ ایران» را مشخص می‌سازد.
فشردن و چپاندن پدیده‌های فرهنگ ایران در مفاهیم و مقولات و اصطلاحات علوم انسانی غرب، که چیزی جز گسترش تفکر فلسفی هر کدام از اینها نیست، بریدن و دور ریختن همین  «استثناء بودن‌ها» است.