Posted on 07/17/2011 by رضا ایرانی
چگونه انسان به فرمان اهریمن در میآید؟
«« انسان تا خون نخورده است، از اهریمن، از تهدل فرمان نمیبرد.
از این رو، اهریمن به ضحاک خون جانوران را میدهد تا بخورد. و این خون در وجود ضحاک تحولی ژرف میدهد که با تمام وجودش، فرمانبردار اهریمن میشود. و اهریمن با چاشنیهای خوشمزه، ضحاک را به خوردن گوشت (=یا کُشتنیها) میفریبد.
فرمانبری از اهریمن، با خونخواری آغاز میشود.»»
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 07/13/2011 by رضا ایرانی
چون ترا « یک قبله» باشد درجهان
گر دگرجوئی ، توئی از گمرهان
امرحق ، داده ، « میان ِجان » قرار
« مذهبت، اینست » ، مگذر زین دیار
چون ترا حق ، بندگی فرمود و بس
تو چـرا پـُرسی همی مذهب زکـــس !
«هیچکس ، حق ندارد از مذهب ودین کسی بپرسد» هیچ حکومتی ، حق ندارد ازانسانی بپرسد که مذهب ودین تو چیست «. هرقدرتی وهرکسیکه چنین پرسشی بکند، حق آزادی را ازانسان، سلب وغصب میکند، وقداست خدا را ازبین می برد . این تحریم ِ«حق پرسش دین ومذهب ازانسانها » ، ازکجا سرچشمه گرفته است ؟
از همان اندیشه که انسان ، « تنها یک قبله وغایت» دارد ، و «آن قبله درمیان جان هرانسانی » هست . هیچکس، حق ندارد دین دیگری را بپرسد واورا تفتیش کند ، تا اورا برپایه دانستن ِ « ایمانش » ، داوری کند . آنچه را هرکسی آگاهانه میداند ، ایمانش به این اندیشه ، یا ایمان به آن آموزه وشخص هست ، و آنچه را نمیداند و نمیتواند بداند ، « دینش » هست . « دین » درفرهنگ ایران ، با « ایمان » ، تفاوت فراوان دارد . درفرهنگ ایران ، هیچ انسانی ، دینش را نمیشناسد . دین هرانسانی ، «کنزمخفی = گنج نهفته » یا « خدای بی نام یا گمنام » دراوهست .
انسان، فقط آگاهانه میداند که به چه کسی وبه چه آموزه ای و به چه آداب ورسومی ، ایمان یا عادت دارد . ولی اینها درفرهنگ ایران ، هیچکدام ، دین انسان نیستند . مشتبه ساختن « دین » و« ایمان » باهم ، ازبین بردن حق آزادی درانسان ، وپایمال کردن گوهر( فطرت) انسان هست . برپایه همین فرهنگست که حافظ میگوید:
من اگر نیکم اگربد ، تو برو خود را باش
هرکسی آن درود عاقبت کارکه کشت
همه کس، طالب یارند ، چه هشیار وچه مست
همه جا ، خانه عشق است ، چه مسجد، چه کنشت
همه انسانها ، بی هیچ استثناء وتبعیضی ، یاروجفت خودرا، که حق وحقیقت باشد، میجویند وبدان کشیده میشوند، و این هست که ارج همه انسانها را مشخص میسازد . تو، حق ِامر به معروف ونهی ازمنکر نداری . تو حق ِداوری در بدی یا خوبی من ، برطبق « معیارهای ایمانت » نداری . تو، با اعتماد به اینکه هرچه ایمان تو، خوب میداند ، خوبست ، و هرچه ایمان تو ، بد میداند، بدست ، حق داوری درباره « خوبی وبدی مردمان » نداری . آنچه ایمان تو خوب میداند ، برای من ، وبا معیاربینش من ، خوب نیست . آنچه برای ایمان تو ، بد است ، برای دیگران ، بد نیست . چون هرانسانی ، « خانه عشق » است . این « همه جا ، خانه عشق است » ، بدان معنا نیست که تنها ، نیایشگاهها و معابد ، خانه عشق هستند ، بلکه درواقع ، همه انسانها ، خانه عشق میباشند .
بزرگترین اشتباه وگمراهی ، با این شروع میشود که غایت را درکعبه ها ونیایشگاهها ومعابد و آموزه ها وشریعت ها … میجویند . این انسان هست که آتشکده ایست ، که خدا ، آتشی است که خود را درآن برافروخته است . هرانسانی ، خانه یا آشیانه سیمرغ ( ارتا ) هست . این خانه عشق است که فراسوی همه ایمان ها ، کنزمخفی و خدای بی نام درمیان انسانست
«استــــــاد منوچهر جمـــــــالی»
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 07/11/2011 by رضا ایرانی
«« دموکراسی اسلامی، یعـنی، «خـرسازی مـداوم ملـت ایران»، تا پالان شریعت، برپشت او گذارده شود، و آخوند، بتواند همیشه بر ملت، سواری کند.
مسئله بنیادی ملت ایران، برای رسیدن به حاکمیت خود، پیروزی ملت، در جنگ میان ملت و آخوند است. آزادی، فقط از راه جنگ ملت با آخوند، بدست میآید.»»
Filed under: فرهنگ ایرانی | 1 Comment »
Posted on 07/10/2011 by رضا ایرانی
««
قانون ِاساسی، بدان جهت «اسـاسی» نامیده شد، چون «خواست آزادِ ملـت»، اساس میباشد، و خواست الله، به کـنار نهاده میشود. از این رو، آنچه را «قانون اساسی جمهوری ایران» میخوانند، نفی همان «اسـاس» است، که «بنیاد حکومت برپایه خواست آزاد و متغیر ملت باشد.
قانون اساسی، بنام ملت و خواستِ آزادِ ملت، شروع میشود، و بر ضد گذاردن «بسم الله الرحمن الرحیم» بر فراز آنست، که اساس را که همان «خواست آزاد ملت» است، نفی میکند.
»»
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »