در فرهنگِ ایران، انسان، بذری از خوشه خدا و همگوهر خداست

«از استاد منوچهرجمالی»

شریعت اسلام، تکلیف برای «عـباد» معین میکند. ولی فرهنگ ایران، انسان را فرزند خدا (سیمرغ) میداند، نه عبد او، و هیچ قدرتی و الهی، حق ندارد برای او تکلیف معین کند.

راه حل مسائل سیاسی و اجتماعی غرب با قرار دادن مسیحیت در فضای ِفرهنگِ یونان پیداشد. مسائل سیاسی و اجتماعی ایران نیز، با قرار دادن ِشریعت اسلام در چهار چوبه فرهنگِ اصیل ایران، حل میشوند.

در  فرهنگِ ایران، انسان، بذری از خوشه خدا و همگوهر خداست و در اسلام انسان، خاک مرده ایست که الله، روح ِامر (تابعیت) در او میدمد.

سیمرغ یا ارتا، خدای ایران، خودش را در هر تنی می«هِشت»، میکاشت، با آن، انباز میشد. از این رو او را «ارتاواهیشت» مینامیدند و هنگامی این تخم از «خوشه خدا» در انسان، آشکار میشد، «بهشت» پیدایش مییافت. بهشت، رویش ِخدا در انسانست، نه اطاعت انسان از الله.

بـیـداد، نظامی و قوانینیست که با ترساندن از قهر و شکنجه، گوهر نیک و متعالی انسان را از آشکار شدن باز میدارد، و اخلاق، ساختن ظاهر، طبق امر و حکم قدرتِ الله میگردد.

چرا در باره « سیامک مهر» سکوت کرده‌اید؟‌

نگاهی به سایت‌های ایرانی مدعی آزادیخواهی و دموکراسی وحقوق بشر، و برخی از وبلاگ‌ها انداختم و برای نمونه یکی هم نیافتم که وضعیت  و ستم به « سیامک مهر» را گزارش و محکوم کرده باشد.  چرا؟

چون « سیامک مهر» یک ایرانی مستقل است که آرمانش «فرهنگ اصیل ایران و قداست جان» است. او را در وابستگی به هیچ گروه و دسته و حزبی نمی‌توان قرار داد و در همان زمان، نمی‌توان جدا و پاره تصور نمود! برای ایرانی ِ به خود‌آمده وپای‌بند به اندیشه‌ی «وراء ِ کفر ودین و عقاید»، همه گرامی و ارزشمند هستند. با آرزوی اینکه سیامک هرچه زودتر از بند ستمکاران شریعت اسلام آزاد گردد.

سیامک مهر، پهلوانی که برای رستاخیز فرهنگ ایران برخاسته در زیرشکنجه های شریعت بیداد ِاسلام



سیامک مهر، پهلوانی که برای رستاخیز فرهنگ ایران برخاسته

در زیرشکنجه های شریعت بیداد ِاسلام

دفاعیه محمد رضا پورشجری در دادگاه:

در مورد توهین به مقام معظم رهبری باید عرض کنم من شخصا جایگاهی به این نام نمی شناسم.

گزارشی از دادگاه وبلاگ نویس زندانی محمد رضا پورشجری که مقاله های خود را با نام سیامک مهر انتشار می داد جهت انتشار در اختیار “فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران” قرار داده شده است. او دادگاه را به محاکمه این رژیم تبدیل نمود.لازم به یاد آوری است آقای پورشجری در ۲۱ شهریور ماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر شد و به بند سپاه شکنجه گاه وزارت اطلاعات در زندان گوهردشت کرج منتقل شد.
متن دفاعیه محمد رضا پورشجری:

۲۰ آذر ۸۹ بدون اطلاع قبلی اولین جلسه به اصطلاح دادگاه رسیدگی به اتهامات من در شعبۀ ۲ دادسرای انقلاب کرج برگزار شد که به همه چیز شباهت دارد به غیر از دادگاه.
واژۀ داد در فرهنگ ایران از ارجمندی بسیاری برخوردار است معنای ژرف آن با آنچه در نظام استبداد اینجا به عدالت ترجمه شده هرگز برابر این دادگاه جایگاهی که در آن مدیریت جامعه به داد مردم می رسد و حقوق آزادیهای طبیعی مردم را که از سوی قدرت مداران مورد تجاوز و تضیع قرار گرفته اعاده می کند.

اما در جمهوری اسلامی دادگاه بویژه وقتی که به جرائم سیاسی و عقیدتی رسیدگی می کند ابزار سرکوب مخالفان و معترضان به وضع موجود است و نهادی است که گویا به جهت حفظ قدرت و انحصارات گروه اقلیت حاکم بنا شده است.

امروز به ۲ اتهام من رسیدگی می شد توهین به مقام معظم رهبری و ارتباط با سایتهای ضد انقلاب . در ابتدا عرض کردم که در دورۀ ۳۷ سالۀ پهلوی دوم و در دورۀ ۳۲ سال حکومت استبداد دینی هرگز هیچ دادگاه و محکمۀ که صلاحیت داشته و شایسته بوده باشد به اتهاماتی از جمله اتهامات سیاسی و وجدانی و عقیدتی رسیدگی نکرده است و من این جلسه را به عنوان دادگاه به رسمیت نمی شناسم زیرا که از حداقل وجاهت قانونی برخورد دار است،هیئت منصفه حضور ندارند ،من وکیل ندارم و نمایندگان رسانه ها نیز غایب هستند.

اما بدلیل اینکه من هر از فرصتی جهت راز بیان اندیشه ها و آراء خود استفاده می برم از این موقعیت ناخواسته نیز بهره می جویم و علیرغم بی اعتبار دانستن این مجلس به عنوان دادگاه از نوشتارهای خود دفاع می کنم.

در مورد توهین به مقام معظم رهبری باید عرض کنم من شخصی ،شیخی ،جایگاهی به این نام نمی شناسم. اگر منظور فرد خودکامه و ستمگر و دیکتاتوری است که برای حفظ قدرت انحصارات خود با زور و قهر و خشونت حکومت می کند و مخالفان و معترضان خود را در زندانها با شکنجه به قتل می رساند و در بیابانها به گلوله می بندد از حق طبیعی هر شهروندی از ایشان به دشنام یعنی به نام بد یاد کنند.

در مورد اتهام ارتباط با سایتهای مجازی ضد انقلاب عرض کردم طبق ماده ۱۹ اعلامیۀ حقوق بشر هر قانون اساسی و موضوعی باید قطعا با روح و متن آن هماهنگ بوده باشد و هر گز روح و مبنای آن را نقض نکرده و اعتبار خود را از آن کسب کند کسب اطلاعات و آگاهی از هر منبع و مرجعی انتشار اطلاعات و اندیشه ها بدون استثناء در امور مسلم بشر شناخته شده و … جهت تبادل افکار حق خود می دانم که با هر فرد و گروه و نحوۀ فکری ارتباط داشته باشم و بر اساس حق آزادی بیان که مادر آزادیها است و هیچ فرد و مقام و قدرتی نمی تواند این حق را از من سلب نماید.

حرفهای آخر:

پس در خارج از موضوع دادگاه بطور دوستانه برای حضار عرض کردم که من محصول جمهوری اسلامی هستم ،من ساخت حکومت اسلامی ام ،رژیم استبداد دینی خود مسئول تولید آدم های با اندیشه های مثل من است .همانطوری که این رژیم ۷ میلیون معتاد،بیش از ۳ میلین مواد فروش ،چند میلیون زن خیابانی تولید کرده است به همان نسبت نیز چند میلیون کفر گو متنفر از تمامی عربده های اسلام حاکمان ستمگر تولید کرده است.پیش از تسلط ضد انقلاب در سال ۵۷ اگر مجموع نوشتها و کتب انتقادی و ضد اسلامی را جمع آوری می کردیم یک جعبه کوچک را پر نمی ساخت اما اکنون یک کتابخانه عمومی هم گنجایش کتابها و مقالات و پژوهشهای انتقادی و اسلام ستیز را ندارد.

سیامک مهر، محمد رضا پور شجری سابق

آذر ۸۹

زندان رجایی شهر

فوران دروغ و خونخواری و ریا از اسلام، بهترین راه شناخت حقیقت است

«از استاد جمالی»:

فوران دروغ و خونخواری و ریا از اسلام، بهترین راه شناخت حقیقت است
بیش از سی‌سال‌ است که فرهنگ ایران، دهانه شریعت اسلام را درایران گشوده است تا اسلام فطرت دروغین خود را فوران کند و مردم، حقیقت اسلام را آشکارا با چشمان خود ببینند و با تن‌های‌شان زخم‌های جان‌فرسایش آن را، بچشند . این‌همه کینه و نفرت، بغض و بی‌شرمی، و خونخواری که اسلام در همه جا پی درپی می‌افشاند، همان حقیقتی بود که زمان‌ها ، پوشیده مانده بود.
آرمان « قداست جان » که برترین آرمان فرهنگ ایران‌است، و به هیج کسی و قدرتی حتا الله حق آزردن جان وخرد انسان‌ها را نمی‌دهد، شریعت اسلام را به افشاء طینت‌ش، وا داشت.

ازنامه‌ای به دوستی

کتاب‌های آقای جمالی در ایران جنجال برانگیز است چون روشن‌فکران را شُکه می کند. اول که می خوانند نمی‌خواهند بگویند که تاثیر کرده است ولی بعد از یک مدتی همان که جمالی گفته بود را تکرار می کنند. در ایران برعکس همه جای دنیا ما از ایرانی بودن خود به جایی نرسیدیم بلکه از ایرانی نبودن خود به جاهای دیگر رسیدیم و ایکاش نمی‌رسیدیم. …

در صفحه‌هایی به نام فلسفه که ایرانیان در آن می‌نویسند یک سر و گوشی آب دادم و نتیجه تاسف انگیز بود. اکثرا دوست دارند ترجمه‌ای از نیتچه و هگل و مارکس و یا نقل قولی از دکتر شریعتی را بیاورند و ُپز دهند و متاسفانه از فرهنگ ایرانی ابدا خبری نیست. این هم از روشن‌فکران جدید جمهوری اسلامی . مبارک باد
چهار گروه قوی در این صفحه‌ها مشاهده کردم که گویا در این صد سال اخیر هم همین چهار گروه در ایران بوده‌اند و آن عبارت است از مذهبی‌ها‌؛ غرب گرایان؛  چپ گرایان  و ایرانی گرایان. این گروه آخری بسیار کم‌رنگ است ولی همه ایرانی‌ها با این چهار جهت درگیرند. کسانی که ایرانی بودن ما را جدی گرفتند و آن را نجات دادند‌‌؛ ایرانی‌گرایان مانند  فردوسی‌ها و جمالی‌ها، بودند.
ما‌بقی افراد در همان سه گروه نخست حرکت می‌کنند و ایرانی بودن را به عنوان یک راه فریب برای گول زدن ایرانی‌ها استفاده می‌کنند. این برداشت من از اکثر ایرانیان روشن‌فکر است. یعنی از درون ایرانی بودن به سمت مسیری  نمی‌روند بلکه از ضد ایرانی بودن به سمت های دیگر حرکت می کنند. کاری که جمالی انجام می دهد از این جهت درست است که او از زمین محکم ایرانی‌بودن به تمام  جهان می‌رود و این راه بهتر و اساسی است و ایکاش روشن‌فکران ما یاد بگیرند

از یک خواننده

خواننده‌ای با نام «دادگزار» نوشته زیر را در رابطه با  «نظری» (البته باید بگویم یاوه‌گوئی تا نظر) زیر جُستار استاد جمالی در سایت «اخبار روز» نوشته و من آنرا در اینجا می‌آورم. این را هم اضافه کنم که سایت «اخبار روز» از انتشار  نوشته‌ی من « آیا ما به سکولاریسم نیاز داریم؟»، همانند روال همیشگی خودداری ورزید. از این دست «آزادیخواهان» انتظاری بیش ازاین نیز نیست!

شاد و پرُ مهر باشید، رضا ایرانی

******************************

» آقا جان من شک دارم که اخبار روز نظرم را منتشر کنه. فعلا که نکرده. ولی برای احتیاط نظرم را این جا نیز می‌گذارم

سال‌هاست حسرت به دل مونده‌ام که یه نفر پیدا بشه از میان این‌همه مدعیان تاق و جفت نجات ایران از شرّ اقتدار آخوندها. یه نفری که بیاد و به من و دیگرون بگه که چطور میشه استدلال‌های منطقی و بسیار ژرف آقای جمالی را بدون متلک‌های لمپنی و فحش و بد و بیراه گفتن و نیش و کنایه‌های بی‌مایه بر زبان و قلم راندن با درایت و تیز بینی بر‌سنجید و به محک زد. هومر پونانی و دیگر شاعران و اساطیر یونان باستان، شاه‌کلید رستاخیز فکری و فرهنگی و فلسفی برای اروپا بودند و هنوز هستند، اونوقت کثیری از ما ایرانیان، شرمنده‌ایم که فردوسی داریم و اساطیر بسیار عمیق از لحاظ بار فکری و ایده ای . ای وای بر ما!. فردوسی توسی، پدر ملّت ایران است. آقای آدربایجانی محترم، وقتی ما با پدر خودمون اینطور ناجوانمردانه برخورد می‌کنیم، حساب مادرمون که ایران و مردم و نسل‌های بی گناهش باشه، به دست آخوندها و دشمنانش، پیشاپیش رسوا و پیدا می‌باشه جانم. «


« اندیشیدن، روند رُویش – روشنی، روند زاده از آتش »

«از استاد منوچهرجمالی»

چرا فردوسی میگوید که

« نمیرم ازاین پس که من زنده‌ام       که تخم سخن را ، پراکنده‌ام »؟

چون هر بینشی نیز، « تخم سخن یا اندیشه » را درزمین وجود انسان ( تن ) می پراکند و می‌افشاند ، ومستقیما ، روشنی را به او وام نمی‌دهد . انسان ، روشنی را ازهیچ سرچشمه نوری، وام نمی‌گیرد، بلکه فقط از « تخم سخن واندیشه ، یا تخم آتش » ، آبستن می‌شود و این تخم آتش، تبدیل به روشنی، ازخودِ هستی انسان می‌گردد. روئیدن این تخم ها، دراثر انبازشدن وآمیختن با دیگران، یا با بینش ‌ها یا با آزمون‌ها، در بیخودی تاریک انسان که زهدان یا «دین انسان » نامیده می‌شود ، نطفه می‌شود، و دراثرپرورده شدن، می‌روید یا زاده می‌شود ، واین روند زایمان را، اندیشیدن می‌نامیدند. اندیشیدن، روند رویش یا زایش تخم آزمون‌ها وبینش‌ها ، ازگوهر خود انسان‌است . انسان، دراندیشیدن ، یعنی درپرورده شدن وتحول یافتن تخم آزمون‌ها، با تغذیه‌کردن آنها از شیره زندگی خوداو هست که سبز و روشن می‌شود، یا به عبارت دیگر، درهربینشی، تحول می‌یابد ، ودم به دم نو می‌شود.
زمانی ازمن، آبستن جهانی       زمان، چون جهان، خلقی بزایم
این بود که مولوی،« اندیشه‌ها وبینش‌های وامی را که، ازگوهرخود
اونمی‌روئیدند، جامه عاریه می‌دانست، ودور می‌انداخت تا برهنه
شود، ومستقیما نورآفتاب اورا مستقیما بساید و ببوسد و ازنوریا به عبارت دیگراز اخگرها، یا تخم‌های آتشین آفتاب، آبستن گردد:
لباس فکرت واندیشه ها ، برون انداز
که آفتاب نتابد ، مگر که برعوران

مسئلهِ اندیشیدن حقیقی، لخت شدن ازاندیشه‌ها ومعلومات عاریه‌ایست » ، که ازخود انسان نروئیده و نزائیده‌اند . مولوی برضد فکر و اندیشه‌ایست که از« انبازی و همآغوشی واقتران انسان با آفتاب »، آبستن نشده است، و روشنـــی را ازتن خودش نزائیده است. درفرهنگ ایران، روشنی، زاده از آتش ( آذر= آگر= آور) است. انسان، به دنبال ِ « آتش درخودش هست، تا روشنی ازخودش، پیدایش یابد». انسان، اخگرآتش یا تخم آتشی را می‌خواهد که درانبازشدن، درتن خودش‌، کاشته وانداخته شود‌، تا ازخودش‌، روشنی، سبز بشود، نه روشنی را که درآن « اخگر یا تخم آتش » نیست، به وام بگیرد. روشنائی که حامل تخم آتش نباشد و وجود انسان را درآمیختن‌، آبستن نکند‌، روشنائی وامی‌است‌. روشنی وامی، روشنی و بینشی است که گوهر انسان را آبستن نمی‌کند. هر روشنائی درفرهنگ ایران، ازآتش، زاده می‌شود.


« آزادیخواهی دروغین »

«از استاد منوچهرجمالی»

  • در نادیده گیری، می‌خواهند مخالف را خوار و ناچیز و نابود سازند، ولی فراموش میکنند که خود را هم نابینا می‌سازند.

  • انتقاد برای یک متفکر نیرومند، آنست که اندیشه‌های انگیزنده وآبستن کننده را در هراثری می‌یابد.
    برای او، اندیشه‌های نادرست و اشتباه نیز، می‌توانند انگیزنده و آفریننده باشند.
    یک اندیشه غلط که به آفرینندگی می‌انگیزد،  بهتراز صد اندیشه درستند که انسان را ناز‌ا می‌سازند.

« آیا ما به سکولاریسم نیاز داریم؟ » -(2)

ما نیازی به براندازی «دین» و «سکولاریته» نداریم، ما به سراندیشه‌ی«مقدس بودن جان و زندگی انسان» در فرهنگ ایرانی، نیاز داریم. مبارزه با اسلام و آخوند، مبارزه با «قدرت» شریعت اسلام است. این مبارزه با خارج‌کردن مفاهیم و‌ ارزش‌های انسانی اززیرنفوذ وسلطه شریعت اسلام است که آغاز می‌گردد، نه با کوبیدن ولی‌فقیه یا عنصر دیگر. همچنین، با ریختن مفاهیم‌غربی درانبان اسلام و قرآن،  وسپس بیرون آوردن ویا ساختن «اسلام راستین»، در ماهیت و اساس اسلام و چهره زشت و منش قهر‌وخشونت آن،  کمترین تغییری داده نمی‌شود. این کاری بود که عرفان ایرانی، سده‌ها به آن تلاش ورزید و به شکست انجامید. اگر بگوئیم که اسلام راستین‌سازان نخست، بدرستی عرفاء ایران بودند، سخنی به نادرست نگفته‌ایم. مفهوم «خدا»، « زندگی و مرگ»، «شادی و خوشی»،و « مفهوم زمان» … همه نیاز دارند که ازسلطه و چنگال شریعت و آخوند رهائی یابند. امروز در ایران، نه تنها حکومت ‌‌ودولت، که اقتصاد وهنر وآموزش وپرورش و سایر دامنه‌های زندگی، همه در اسارت آخوند می باشند.

«فرهنگ اصیل ایرانی»، چنانکه نسل جوان، و بقیه ملت دریافته‌است، راه مبارزه با شریعتِ اسلام وزایش از نو ِ ایران و ایرانی‌است. اسلام نه از مارکسیسزم و نه از تئوری‌های وارداتی دیگر، هیچگونه ابا وترسی ندارد، چون آخوند وارونه اکثر روشنفکران، بخوبی ازبی‌ریشه بودن و پیوند نیافتن این تئوری‌ها با اذهان مردم و تجربیات آنها، با‌خبر است. اینستکه برخلاف دوران شاه، این کتاب‌ها را اجازه چاپ و انتشارمی‌دهد. او تنها از بن‌مایه‌های فرهنگ ایرانی، واهمه دارد. او از اندیشه‌ی گوناگونی و کثرت ایرانی، مهرایرانی به گیاه و انسان، مفهوم عشق و وراء کفر و دین بودن ایرانی است که هراس دارد. زمزمه‌های دروغین «مکتب ایرانی» دراین اواخر، نشان سنجش آخوند از شعار «جمهوری ایرانی» وآماده‌شدن برای مقابله وپیش‌گیری از رخداد‌های آینده بر پایه فرهنگ ایران است.

شوربختانه، ما هنوز درخارج ایران به درک سراندیشه و مفهوم «مقدس بودن جان و زندگی» نرسیده‌ایم و ابعاد و نتایج سیاسی، اجتماعی و حقوقی آنرا درک نمی‌کنیم. واژه «مقدس» این سراندیشه نه بمعنای بار‌مذهبی که بمعنای «گزندناپذیری» یا غیرقابل دست‌زدن (1) است. جان و زندگی که گزندناپذیر شد، مصون از حکم و فتوای آخوند می‌گردد. هیچ‌کسی دیگر حق امر به کشتن و آزار دیگری را ندارد. این «حق» بطور کلی و همیشگی از همه گرفته می‌شود. پرسشی که پدید می‌آید اینستکه، چرا همه‌ی آنهائی که یک‌ریز ‌از انسان‌دوستی‌ و حقوق بشردم می‌زنند، چنین اندیشه‌ای را نادیده می‌گیرند؟ آیا نمی‌توان نتیجه گرفت که در آینده اینان کماکان نیاز به اعمال زور و قهرورزی داشته و سخن امروزشان، تنها شعاری در راستای ربودن قدرت می‌باشد؟ اندیشه «قداست جان» ایجاد آن پای‌بندی و تعهدی را می‌نماید که با درک و تفاهم همگانی، نه‌تنها شعاری نیست، که افق درخشانی را برای ایران فردا، از هم‌اکنون ترسیم می‌کند.

برای من شگفت‌انگیز است، زمانی که می‌بینم عده‌ای شعار لغو مجازات اعدام را سرمی‌دهند. آیا با تصور لغو چنین مجازاتی، ما دیگر شاهد کشتن غیررسمی و ترور حکومتی نخواهیم بود؟ آیا زمانی که حکومت نتواند از راه «قانون» اش دست به اعدام و خشونت بزند، از راه دیگر وشیوه‌ای دیگر چنین نخواهد کرد؟ نسخه‌برداری و نیاندیشیدن با مغز خود، این «اشکالات» را نیز در بر دارد!
دیگری ، شعار «جدائی حکومت از دین» و «سکولاریسم» است که باز بدون‌اندیشه و شعاری و ترجمه‌ای ورد زبان روشنفکران ما شده است. آیا آخوند تن به چنین خواسته‌ای می‌دهد و بمرگ خویش رضایت می‌دهد؟
چرا تا «مفهوم زمان» شناخته و درک نگردد، «جدائی حکومت از دین» تنها شعاری بیش نیست؟

آیا «مفهوم زمان» و درک ما از این مفهوم است که راه برای روند «سکولاریزیشن» آماده و هموار می‌سازد، یا شهادت دادن به چند بند و پرکردن یک فُرم و امضاء آن؟ آیا غرب هم این چنین، «سکولار» گشت؟

چرخش ذهنی انسان‌ها، از ایمان داشتن به آخرت و جهان ابدی پس از مرگ، به‌ارزش دادن به زندگی کنونی انسان است که پایه‌ی چنین روندی است. با بی‌ارزش دانستن «زندگی» اکنون است، که انسان هیچگونه تعلق خاطری به این زمان و مکان ندارد و همه چیز برای سود و آخرت ابدی است. این جهان و تمامی کردار انسانی، تنها همانند کار در کشتزاری‌است که محصول آن را  در آخرت و آن جهان پس از مرگ می‌توان برداشت کرد. پس «غنیمت» دانستن این زمان و دزدی و چپاول و ریاکاری همیشه در «ایمان» به آخرت باقی می‌ماند و هر موءمن به چنین ایمانی، راه گریزی از آن ندارد. اینستکه تا «مفهوم زمان» در اندیشه و ذهن انسان ایرانی که در تابعیت شریعت اسلام است، دگرگون نشود، نمی‌توان با شعار و هوچیگری‌های بیهوده و خنک، جامعه را «سکولار» ساخت!

ایرانی به سراندیشه‌ی «زندگی مقدس است» نیاز دارد تا بتواند از چنگال شریعت خونریز ِاسلام، رهائی یابد. با «قداست زندگی» در این جهان و نه در» آخرت» است که همه‌ی چیزهای بی ارزش در این زمان، ناگهان با ارزش و دارای اهمیت می‌گردند. سود و نفع شخصی وهمگانی در همین زمان، ارزش می‌یابد. ایرانی پی می‌برد که با تلاش برای برآوردن نیازهایش، با عمل و کارش، می‌تواند به حق مسلم خودش دست یابد.  او براحتی می‌بیند که در تنگنای مفهوم آخرت و جهان ابدی، هیچ حقی به سود ابدی خود نداشته چون کار و کوشش او در «زمان فانی» تنها بستگی به «قدرت الهی» در پذیرفتن آن و  بخشیدن سود اعمالش دارد و از کنترل او خارج است. او تنها «بنده‌ایست» که با عبودیتش در این راه برده «الله» می‌ماند.

با گسترش اندیشه‌ی « قداست زندگی » یعنی مصون بودن زندگی و جان انسانی از هر گزند‌ی، است که میتوان از سد اسلام گذشت و زمینه را برای آزادی و شادی مردمان فراهم آورد. تفکر مستقل و آزاد ما ایرانیان ، تنها برپایه « فرهنگ اصیل ایران» ممکن است، نه با تبلیغ و ترجمه افکار غربی و نه با هوچیگری و فرم پرکردن! ارج و ارزش نهادن زندگی همه مردمان از هر رنگ و نژاد، جنس و دسته و طبقه و دین، و قوم و آیین، یکی از پیآیندهای فوری و ملموس سراندیشه فرهنگ ایرانی یعنی « قداست زندگی » است.

مبارزه واقعی در اروپا برای جدا‌سازی حکومت از دین، مبارزه بی‌امان و پیوسته با کلیسا و سلطه آن، نزدیک به پنج سده طول کشید. این مبارزه نه برای از ریشه کندن و زدودن دین مسیحیت که برای آزاد‌سازی دین واقعی (آزادی وجدان فردی) ورهائی انسان از افکاری بود که برای او «هدف» می‌گذاشتند و دارندگان آن افکار، خود را نمایندگان خدا در روی زمین می‌دانستند. در روند این مبارزه بود که افکار نو و انسانی نو زاده وپدید آمد.

متاسفانه، ما در خارج از ایران نیز هنوز از دامن‌زدن به چنین پیکاری خوداری می‌ورزیم و مراعات «توده‌ها» را می‌کنیم. بیشترین ِ سایت‌های ایرانی و نشریات چاپی ازدرج نوشتارهائی درسنجش اسلام و ازاین دست خوداری می‌کنند. جالب این‌جاست که همگی نیز خود را آزادیخواه و دموکرات و مخالف حکومت آخوندی نیز می‌دانند. باید پرسید آخر این بینش آخوند از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ آن چیست که آخوند درآن، خود را متخصص می‌داند؟ نام  الاه ِآخوند شیعه چیست؟  تعیین» خیر وصلاح» ، «این دنیا و آخرت» مردم، چگونه درتملک و قدرت آخوند درآمده است؟ «زیربنا» در اینجا مفهومی ندارد وهرچه هست بله در «روبنا» است. چرا «توحید» در اساس همان تئوری قدرت می‌باشد؟ چرا «مفهوم خدا» به حال خود رها گردیده تا آخوند وشریعت اسلام با خیال راحت و بی‌دردسر، آنچه بخواهند با آن بکنند و چرا روشنفکر‌ایرانی که گلویش از بدو تاسیس این حکومت، با تیغ برنده‌اش اشنائی دارد، ازپرداختن به این مباحث بازمانده است؟ تازه آن شمار بسیار کمی هم که به اسلام برخورد می‌کنند نیز براین باورند که با «افشاگری»  و مثلا» شمردن زنان بسیار محمد، رسول الله، ویا افشای علی و کشتارهای او، راه را، برای از اسلام برگشتن مردم و رودروئی با آخوند، هموار می‌گردانند! فرهنگ مردمی ایران، نقد و بدیل شریعت اسلام است. نیاز کنونی ما در شناخت و ترویج این فرهنگ در مقابله با اسلام و متولیان آن است.

Untouchable-1

«رضا ایرانی»