هزارهها در ایران ِنیاکان ما، مردمان، هرآنکس را که گامی درسوی زندگی و خوشباشی آنان برمیداشت، شایسته و سزاوار « آفرین » گویی وخواندن میدانستند و « ناآفرین » (=نفرین) را به سخن وکردارهای ِ بسیار زشت وزندگیستیز. « زشتی » تنها یک چیزی دربرابر زیبایی نبود، بکه خشکی وخشم وپرخاش وآز، و ضدزندگی بود.
با نگاهی به تاریخ انتشاربیشترین آثار استاد جمالی، هر ایرانی ژرف بینی میبایست دریابد که سکوت وسانسور و بایکوت، کیفر و» گناه» ِ نابخشودنی ِ کسی است که « ازخود به جامعهی خود میاندیشد ». و این «هوچیهای» باصطلاح روشنفکر، هرانشاء و ترجمهای را از دوستان وهممرامیهایشان با بوق وکرنا، تبلیغ وپخش میکنند. اما در این سی سال گذشته از هیچ گونه دشمنی با استاد و آثارش دریغ نورزیدهاند. چرا؟
پاسخ این پرسش، در اندیشه و خط به خط آثار منوچهرجمالی نمایان است. روزی فراخواهد رسید که ایرانیان از این کردار تحصیلکردگان ِ درخارج ازکشور، به « زشتی » یاد نمایند. از دید من، خویشکاری هر ایراندوستی را در این هنگام و زمانه، گسترش وپخش آثار استاد جمالی، همراه با سنجشونقد آن میدانم. باشد تا هرچه بیشترفرهنگ اصیل ایرانی شناخته گردد ویقین جوانان ایرانزمین را به بنای فلسفه ونواندیشی فرهنگ ایرانی، انگیختهتر نماید.
رضا ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی | 1 Comment »