«جمهوری ایرانی»

 

«جمهوری ایرانی»


میرزاآقا عسگری. مانی mani

 


جمهوری ایرانی یعنی:


سیمرغ، بال
های مِهر بگشاید بر ایران،
براین سپیدموی نوزادی که حتا «پدر»
وی را به بیابان افکنده است!

سیمرغِ مادر، نوشابهی فرزانگی به او بنوشاند.
البرزکوه، پرورشگاهِ وی باشد،
آنگاه،
این ملتِ جوانِ سپیدموی، فرازآید،
در پیکر، در خِرد،
در دادگری و دلیری،
در میهن
دوستی و مهرورزی.

جمهوری ایرانی یعنی:
ایرانیان،
در آزادی بدرخشند،
در دانش؛ بال بگشایند.
آسوده بخسپند،
شادمان برخیزند،
آنگاه، زنانش؛ دوباره بر نیمروز بتابند
رودابه
با زال همنوا شود
در تن؛ در روان.
مادران؛ تهمتن زایند،
نه زانوسایانی در برابر بی
خردان،
و دلیری رستم؛ ایرانگیر شود:

«همه کارت از یکدگر بدتر است
          ترا شهریاری نه اندر خور است.
          چو خشم آورم شاه کاوس کیست
          چرا دست یازد به من؟ طوس کیست؟
          مرا زور و فیروزی از داور است             

          نه از پادشاه و نه از لشگر است.
که آزاد زادم، نه من بنده
ام
یکی بنده
ی آفریننده
ام.
          سوی تخت شاهی نکردم نگاه               
          نگه داشتم رسم و آئین و راه.
          اگر من پذیرفتمی تاج و تخت                  
          نبودی تورا این بزرگی و بخت.
          چه کاوس پیشم، چه یک مشت خاک         
         چرا دارم از خشم او ترس و باک؟!»

آنگاه، ایراندوستی، ایرانزمین را بپوشاند.
مادران؛ بابک زایند،
نه زانو زده
گان در برابر سنگِ سیاه،
گُردآفرید زایند،
نه دست
بهسینهگان در برابر بیابانگردان .
دلیریِ گُردآفرید، ایرانگیر شود:

  «زنی بُد به کردار گُردی سوار
            همیشه به
جنگ اندرون نامدار.
کجا نام او بود گُردآفرید
که چون او به
جنگ اندرون کس ندید.
نهان کرد گیسو به
زیرِ زِره
بزد بر سر ترگِ رومی گره.
فرود آمد از دِژ به کردار شیر

 

          کمر بر میان، بادپایی بهزیر.
          به پیش سپاه اندرآمد چو گرد
          چو رعد خروشان؛ یکی ویله کرد.»

و جمهوری ایرانی یعنی:
آن مردمِ کهنسالِ سپیدموی
از نو؛ زاده آیند
نیرومند و خردمند،
تا آزادی را چون باران بربیابان افشانند،
تا آسمان را زیر پای خود بگسترند،
تا بیدادگری را در بیدادگر بخموشانند،
تا دادگری را در دستان خود بپرورند.
خدا دوباره در پیکرِ آدمی، جای گیرد،
و مردم؛ پادشاه خود باشند.

در مردُمشاهی:
از چشمه
ی البرزکوه، آرش بنوشد؛
نه نوادگانِ سعدِ ابی
وقاس.
بر میهن سام، مردم ایران بخرامند؛
نه نوادگانِ یزیدابن مهلب.
زیر بال
های سیمرغ،
ایرانیان بیاسایند
نه نوادگان بنی قریش.
و سرنوشت ایران را،
ایرانیان بنگارند
نه انیران.

جمهوری ایرانی یعنی:
مردمِ آریابوم، پوشاکِ نوروزی پوشند،

             نه جامهی عاشورا.
جامه
ی شادی به تن کنند،
نه کفنِ تاسوعا.
در کوی و برزن، شادی کنند،
نه سینه
زنی و قمهزنی.
پیمانه از شراب پرکنند،
نه از شربت شهادت.
شاهین
وار در جهان به پرواز درآیند،
نه چون گدایان سامره.
گُردآفرید
های میهنِ خود باشند،
نه زینبِ عربی.
سیاوش
های ایرانزمین باشند،
نه زین
العابدین بیمار.
پیشروان خویش باشند،
نه پیروان دستاربندان.
بر رَخشِ خویش بدرخشند
و سُم
مالِ دولدول بیگانگان نباشند.

و چنین است جمهوری ایرانی
که با پیکری رخشان، خِردی رخشانتر
با شکوه و نیرومند
از البرزکوه فرودمی
آید
با گام
های استوارش!

 

«« تصویر جمشید در فرهنگ ایران »»

«فرهنگشهر»  برنامه پنجم  در رادیو مانی

«« تصویر جمشید در فرهنگ ایران »»

 

برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.

«« انسان ایرانی جمشید است نه خلیفه الله »»

«فرهنگشهر»  برنامه 4  در رادیو مانی

«« انسان ایرانی جمشید است نه خلیفه الله  »»

 

برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.

 

«« ما تخمه آتشیم، نه عبد و بنده الله »»

«فرهنگشهر»  برنامه سوم  در رادیو مانی

«« ما تخمه آتشیم، نه عبد و بنده الله   »»

 

 

برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.

«جنبش بابی و علی‌محمد باب»

«جنبش بابی و علی‌محمد باب»

 

«جنبش بابی و علی‌محمد باب»، نه تنها نخستین اصلاح‌گران ِدینی در ایران و خاورمیانه و در جوامع اسلامی بودند، بلکه گامی فراتر از آن نهاده و اسلام را «منسوخ»گشته، اعلام کردند. اهمیت این جنبش  تاکنون هنوز در ژرفای آن، از سوی تاریخ‌نگاران و تحصیل‌کرده‌گان («روشنفکران») ایرانی، درک نشده است. این است که از تاثیر آن بر جنبش مشروطه نیز چیزی دستگیرشان نشده است، و نمی‌دانند که بدون حرکت و مبارزه بابیان، جنبش مشروطه اساسا رُخ نمی‌داد. «روشنفکران» کذائی دینی ایران، خوب است اندکی برآمد «جنبش بابی و نقش علی‌محمد باب» را مرور کنند، شاید اندکی از آن تجربه و مقایسه با خود و رفتارشان شرم نمایند! بی‌دلیل نیست که این آقای صادق جلال العظم(اینجا بخوانید) «علی‌محمد باب» را نمی‌شناسد و بدنبال «لوتر اسلامی» می‌گردد.

ر.ایرانی

«« قداست جان و زندگی »» بخش نخست

«فرهنگشهر»  برنامه دوم،  از رادیو مانی

«« قداست جان و زندگی »»

بخش نخست

برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.

 

 

آغاز برنامه‌ «فرهنگشهر» در رادیو مانی

آغاز برنامه‌ «فرهنگشهر» در رادیو مانی

خواننده گرامی،

از این ماه (شهریور) با برنامه‌ «فرهنگشهر»، همکاریم با رادیو اینترنتی مانی را آغاز کردم، با آرزو و امید گسترش فرهنگ اصیل ایرانی و رهایی ایران.

برای شنیدن برنامه در رادیو مانی، بر روی «فرهنگشهر» کلیک نمایید.

ر. ایرانی

 

 

فاجعه انقلاب اسلامی

«« فاجعه انقلاب اسلامی »»

«« بیش از نیم قرن درایران، « روشنفکر» به کسی گفته می‌شد که « موءمن به ایدئولوژی مارکسیسم » بود که « ادعای اینهمانی داشتن با علم و حقیقت » را می‌کرد. در واکنش با این روشنفکر، « روشنفکر دینی » پیدایش یافت که ادعای اینهمانی اسلام را با علم و حقیقت می‌کرد. و این دو گونه روشنفکری به یک اندازه، بی‌زار از تفکرآزاد و دشمن سرسخت آزادی خرد انسانی بودند. انقلاب اسلامی، پیایند این دوگونه روشنفکری بود.

 از این رو مسئله بنیادیِ باز‌‌زائی فرهنگی ایران، آزادی ازاین دوگونه روشنفکریست.
فرهنگ ایران، برپایه‌ی خردی بنا می‌شود که تابع ایمان به هیچ آموزه‌ای نمی‌گردد که خود را بنام علم و حقیقت و تنها راه راست، فراسوی حق خردِ انسان به شک ورزی می‌نهد.

 خرد آزاد، اندیشیدن انسان را استوار بر « روش پژوهش دائمی » می‌سازد، نه برپایه‌ی ایمان به آموزه‌ای که ادعای انحصاری اینهمانی با علم و حقیقت دارد. خرد ِ آزاد انسان، پشت به « هـمه‌دانی » در همه‌ی اشکالش می‌کند.
 علمی، علمست که همه چیز را نمی‌داند و ندانستن را، سرآغاز پژوهش می‌داند. برای خرد آزاد، نه آموزه‌ای وجود دارد که دانش همه چیزها در آنست، و نه کتابی و خدائی را می‌شناسد که حافظه کل علومست و بی‌نیاز از نو اندیشیدنست. آن دانستنی که همیشه با نادانستنی، گره خورده است، بنیاد آزادی خرد است.
 هردانشی، باید نادانی‌هائی بیآفریند و بیابد که نیاز به پژوهش دارند. هرچه را خرد آزاد روشن می‌کند، با آن تاریکی‌هائی نیزمی‌آفریند که زایشگاه پژوهش‌های تازه‌اند. آموزه‌ای که فقط روشن می‌کند و تاریکی جستجو‌انگیز نمی‌آفریند، نازاسازنده خرد انسانیست. »»

 

از زنده یاد پهلوان منوچهر جمالی

 

 

 

 

شیپور را نمی بایست از دهانه گشادش نواخت،

 آقای زراعتی گرامی،

نمیدانم چرا شما مسئولیت و خویش‌کاری «روشنفکران» را از حکومت اسلامی و آخوندها، انتظار می‌کشید؟

عطار با آوردن داستان «قصاص»، در واقع زیرآب حکم قتل را زده است و با اسلام، مرزبندی فرهنگ ِایرانی را نشان داده است. افسوس که «روشنفکر» ایرانی بیش از حد «علمی و پیشرفته» فکر می‌کند و فرهنگ ایران و این دست آثار را ارزشی نمی نهد!
وگرنه یقینا، ایران امروز چنین نمی‌بود و آخوند بر ایران قدرت نمی‌راند.

گستاخی مرا به بزرگی خویش نادیده گرفته، و به خواندن و آشنایی با فرهنگ خویش ادامه دهید شاید شما بتوانید تلنگری به دوستان زده و به خیزش رستاخیز فرهنگی ایران یاری نمایید.

ر. ایرانی

زنده‌ و بسیج ساختن فرهنگ اصیل‌ایرانی

«« زنده‌ و بسیج ساختن فرهنگ اصیل‌ایرانی »»

 

آزادیخواهان میهن ‌دوست بیشتر از دو راه یا دو انتخاب ندارند:

یک: زنده‌ و بسیج ساختن فرهنگ اصیل‌ایرانی

فرهنگ ایرانی و بسیج ملت بر شالوده‌ی آن، به کردار جامعه و حکومت بر پایه اصل «قداست زندگی = گزندناپذیری جان و خرد»، یعنی هیچ کس و هیچ قدرتی حق جان‌ستانی ندارد و یعنی هیچ کس و هیچ قدرتی حق آزار  هیچ انسان و حیوانی را ندارد. این «حق» از همه، بویژه از هر «خدائی»، بنا بر فرهنگ اصیل ایران، گرفته شده است!

این «جان»، تنها جان ایرانی و یا جان دسته و گروه و یا ایدئولوژی و یا دین ویژه‌ای نیست و  همه جان‌ها را در بر می‌گیرد و گرامی می‌دارد.  « جان» که «گزندناپذیر » شد، راه بر هرگونه قهر و خشونت و آزاری، برای همیشه بسته خواهد شد و تنها راه رفع و زدودن  اختلافات و تنش‌ در جامعه، بر اساس «همپرسی و تفاهم همگانی» خواهد گردید.
 مبنا، پیدایش تجربه و خرد انسانی همگانی، ولو آنکه اشتباه نیز رُخ دهد، باز این خرد انسانی همگانی خواهد بود که پیدایش رفع اشتباه و تصحیح تجربه و  راه را، به گردن خواهد گرفت. جایی برای امام و ولی‌فقیه و شاه و رهبر ایدئولوژیک … نخواهد بود. هیچ قدرتی و شخصیتی و حزبی ویا گروهی، حق تعیین‌ تکلیف و در یک سخن، «معین‌ساختن» ،هیچ فردی و یا جامعه را نخواهد داشت.

حق به سرپیچی و ایستادگی در برابر هر حکومت بیدادی، برای همه، خدشه ناپذیر، بر جا خواهد ماند. و این خود  به کردار، مبنای شالوده‌ی «حکومت داد» است که از خرد مردمان پیدایش می‌یابد.

دو: راه حل شکست خورده

در «شریعت اسلام» بدنبال راه حل برای مسائل و معضلات جامعه خود باشیم و همه چیز را در آن جستجو نمائیم!
 آیا همه‌ی تباهی‌ها از همین شریعت و تیغ ِبُرنده‌اش ناشی نگشته است؟

ادامه رونوشت برداری از اروپا و امریکا، و تحمیل ذهنیت غربی به فکر و روان ایرانی و سعی در  معین ساختن او براساس غرب.  در یک سخن، تغییر فرهنگ ایرانی به فرهنگ اروپا و امریکا!
 آیا این راه حل ورشکسته که منجر به فاجعه انقلاب و چیره‌گی شریعت اسلام گشت، نیاز به تکرار دارد؟

ر. ایرانی