«« قداست جان و زندگی »» بخش نخست

«فرهنگشهر»  برنامه دوم،  از رادیو مانی

«« قداست جان و زندگی »»

بخش نخست

برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.

 

 

آغاز برنامه‌ «فرهنگشهر» در رادیو مانی

آغاز برنامه‌ «فرهنگشهر» در رادیو مانی

خواننده گرامی،

از این ماه (شهریور) با برنامه‌ «فرهنگشهر»، همکاریم با رادیو اینترنتی مانی را آغاز کردم، با آرزو و امید گسترش فرهنگ اصیل ایرانی و رهایی ایران.

برای شنیدن برنامه در رادیو مانی، بر روی «فرهنگشهر» کلیک نمایید.

ر. ایرانی

 

 

فاجعه انقلاب اسلامی

«« فاجعه انقلاب اسلامی »»

«« بیش از نیم قرن درایران، « روشنفکر» به کسی گفته می‌شد که « موءمن به ایدئولوژی مارکسیسم » بود که « ادعای اینهمانی داشتن با علم و حقیقت » را می‌کرد. در واکنش با این روشنفکر، « روشنفکر دینی » پیدایش یافت که ادعای اینهمانی اسلام را با علم و حقیقت می‌کرد. و این دو گونه روشنفکری به یک اندازه، بی‌زار از تفکرآزاد و دشمن سرسخت آزادی خرد انسانی بودند. انقلاب اسلامی، پیایند این دوگونه روشنفکری بود.

 از این رو مسئله بنیادیِ باز‌‌زائی فرهنگی ایران، آزادی ازاین دوگونه روشنفکریست.
فرهنگ ایران، برپایه‌ی خردی بنا می‌شود که تابع ایمان به هیچ آموزه‌ای نمی‌گردد که خود را بنام علم و حقیقت و تنها راه راست، فراسوی حق خردِ انسان به شک ورزی می‌نهد.

 خرد آزاد، اندیشیدن انسان را استوار بر « روش پژوهش دائمی » می‌سازد، نه برپایه‌ی ایمان به آموزه‌ای که ادعای انحصاری اینهمانی با علم و حقیقت دارد. خرد ِ آزاد انسان، پشت به « هـمه‌دانی » در همه‌ی اشکالش می‌کند.
 علمی، علمست که همه چیز را نمی‌داند و ندانستن را، سرآغاز پژوهش می‌داند. برای خرد آزاد، نه آموزه‌ای وجود دارد که دانش همه چیزها در آنست، و نه کتابی و خدائی را می‌شناسد که حافظه کل علومست و بی‌نیاز از نو اندیشیدنست. آن دانستنی که همیشه با نادانستنی، گره خورده است، بنیاد آزادی خرد است.
 هردانشی، باید نادانی‌هائی بیآفریند و بیابد که نیاز به پژوهش دارند. هرچه را خرد آزاد روشن می‌کند، با آن تاریکی‌هائی نیزمی‌آفریند که زایشگاه پژوهش‌های تازه‌اند. آموزه‌ای که فقط روشن می‌کند و تاریکی جستجو‌انگیز نمی‌آفریند، نازاسازنده خرد انسانیست. »»

 

از زنده یاد پهلوان منوچهر جمالی

 

 

 

 

شیپور را نمی بایست از دهانه گشادش نواخت،

 آقای زراعتی گرامی،

نمیدانم چرا شما مسئولیت و خویش‌کاری «روشنفکران» را از حکومت اسلامی و آخوندها، انتظار می‌کشید؟

عطار با آوردن داستان «قصاص»، در واقع زیرآب حکم قتل را زده است و با اسلام، مرزبندی فرهنگ ِایرانی را نشان داده است. افسوس که «روشنفکر» ایرانی بیش از حد «علمی و پیشرفته» فکر می‌کند و فرهنگ ایران و این دست آثار را ارزشی نمی نهد!
وگرنه یقینا، ایران امروز چنین نمی‌بود و آخوند بر ایران قدرت نمی‌راند.

گستاخی مرا به بزرگی خویش نادیده گرفته، و به خواندن و آشنایی با فرهنگ خویش ادامه دهید شاید شما بتوانید تلنگری به دوستان زده و به خیزش رستاخیز فرهنگی ایران یاری نمایید.

ر. ایرانی

«« پروردن یا تضمین رفاه جامعه، گرانیگاه حقانیت حکومت »»

«« پروردن یا تضمین رفاه جامعه، گرانیگاه حقانیت حکومت »»

«پـرورش » درفرهنگ ایران، دراصل معنای « سیرکردن از شیر و بالاخره سیرکردن ازخورش » را داشته است که « نگهداری زندگی درفراخی و آسانی و اطمینان و آسودگی » یا « رفاه اجتماعی » باشد.
دستگاه حکومتی و یا شاهی، که نزد ایرانیان در دوره هخامنشیان و اشکانیان، گوهر« مادری و دایگی » داشت ( خشتره = حکومت، خشتری= زن )، با قبول حکومت، دراصل، مسئول تضمین رفاه عمومی می‌شد. گرانیگاه دستگاه حکومت و شاهی، تضمین رفاه عمومیست. هرگاه این اصل، خدشه بر دارد و اولویت، به عاملی و امری و اصلی دیگر داده شود، حکومت و شاهی، حقانیت خود را از دست می‌دهد. پروردن یا تضمین رفاه جامعه، گرانیگاه حقانیت حکومت یا شاهیست، نه ترویج و تحکیم و ابقاء یک مذهب و ایدئولوژی.

با اولویت داشتن« رفاه عمومی، یا تضمین پرورش ِ زندگی اجتماع درفراخی»، «مالکیت » و «قدرت » تابع آن می‌گردد. تضمین حق مالکیت فردی، همیشه تابع اصل تضمین رفاه عمومی می‌ماند. ازاین رو درفرهنگ ایران ( برعکس الهیات زرتشتی درحکومت ساسانی ) با اصل تضمین رفاه عمومی ( قبول نقش پرورش اجتماع، که دراصل نقش تغذیه اجتماع درفراخی و اطمینان است ) بنیاد « حق به محدود کردن مالکیت و قدرت، و سلب کردن مالکیت و قدرت » گذارده می‌شود‌. اولویت دادن به هرچیزی، جز رفاه عمومی، حقانیت به سلب دستگاههای قدرت را به ملت می‌دهد. چنین حکومتی، سرچشمه بیداد است.
هم دستگاه حکومتی، وهم سازمان دینی و ایدئولوژی، تابع اصل « تضمین پرورش یا رفاه عمومی » هستند.

حکومت یا شاهی درایران، براین شالوده نهاده شده که، باید پرورش ِ جان همه مردمان را تضمین کند. این پدیده را، « ِمهـر» می‌نامیدند.

«مهر» درفرهنگ سیمرغی، معنای عشق و محبت در مسیحیت و عرفان  و آگاپه واروس، دریونان را ندارد. « مهرداشتن و مهربان بودن »، این معنای اخلاقی را ندارد که دراختیار کسی می‌باشد که بنا‌بر دلخواه بکند یا نکند. « مهر»، بحث عشق افلاطونی یا عشق به خدا درآسمان‌ها نیست. شاهی یا حکومت، حقانیت به حکومت یا شاهی دارد، که ضامن ِ معیشت همه انسان‌ها در فراوانی و فراخی باشد. این پدیده،« مهر»  نامیده می‌شد.

به شهری که هست اندرو، « مهر ِ »  شاه

نیابد « نـیـاز»،  اندر آن بوم، راه

در «مهر» است که ملت بی‌نیاز می‌شود، بدین معنا که همه نیازهای برآورده می‌شود. « نیاز» که درفرهنگ ایران، «بایست‌های نهادی ِطبیعت یا گوهرانسان »است، بایست از حکومت یا شاهی تاءمین و تضمین گردد. حتا خود واژه نیاز، پیوند « مهری » است.  به عاشق، نیازی گفته می‌شود. همه نیازها، به کردار پیوند‌های مهری دریافته می‌شدند.
اینست که شناخت این پدیده و چشمگیر و برجسته‌ساختن آن ضروریست. این اندیشه، همان اندیشه‌ایست که امروزه شالوده‌ی جنبش‌های سیاسی و اقتصادی سوسیال شده است. مقصود  از پرداختن به اصطلاح « پذیرفتار» که به معنای « ضامن » بوده است، تنها یک بررسی ِ ریشه شناسی خشک و خالی زبان ( اتیمولوژی یا فیلولوژی ) نیست، بلکه شناخت پدیده «ضمانت» در روابط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی درفرهنگ ایران هست.
باید در پیش چشم داشت که معنای « ضامن»، لقبی که ایرانیان به امام رضا داده بودند، نزد ِ ایرانی، « پذیرفتار» بود. آنها، از« ضامن و ضمان »، این « پذیرفتاری » را می‌خواستند که هزاره‌ها می‌شناخته‌اند. چنانچه از خدا و حقیقت و مزه‌ی زندگی نیز، همان چیزهای را می‌خواستند که هزاره‌ها از ضمیرشان تراویده بود. این بود که در« الله » ِاسلام نیز، که تصویری بیگانه بود، تصویر ِ خدای ِ فرهنگ خود را می‌جستند.
به‌کاربردن یک نام، به‌کاربردن معنای آن نیست. انسان، هرنامی و اسمی که ازفرهنگی یا مدنیتی دیگر می‌گیرد، ازمعنای خود، آنرا پُر می‌کند. ترجمه‌های قرآن، بهترین گواه بر این « چرخانیدن » تصاویر هستند. اینست که تصویر « الله » درایران، تبدیل به سری با دو روی (یانوس) شده است.

به عبارت دیگر،« الله» برای ایرانی، سری با دو چهره شده است. درالله، ایرانی، چهره همان خدا را می‌بیند که شبان مولوی در داستان موسی می‌دید، نه چهره ای که درقرآن دارد.
یک چهره‌اش، الله محمدیست و چهره دیگرش، سیمرغ ( رام ) یا همان آهو هست. این دوچهره‌گی، همآنسان که مایه برای آفریدن ِ همه « اسلام‌های راستین » هست، همآنسان مایه برای فریقتن و مکاری و خُدعه‌ورزی درقدرتست. تصویر دو چهره‌ی الله،بهترین زمینه برای ریاکاری شده است.

از زنده‌یاد پهلوان منوچــهر جمـــالی

 

«« حکومت برپایه‌ی خرد انسانی=حکومتی همیشه اصلاح‌پذیر»»

«« حکومت برپایه‌ی خرد انسانی=حکومتی همیشه اصلاح‌پذیر»»

اصطلاح « اصلاحات»،  کی وکجا، معنا دارد؟

چه چیز را دراجتماع میتوان اصلاح کرد؟

چرا دموکراسی، نظام وقانون ِهمیشه اصلاح پذیراست؟

حکومتی که برشالوده‌ی « حقیقت» گذارده شود، 

راه به اصلاحات را می‌بندد.

حقیقت را کسی حق ندارد، اصلاح  کند

نورمطلق را نمی‌شود نورانی‌ترکرد

اگرگفته شود که از یک حقیقت، هرانسانی می‌تواند برداشت دیگری داشته باشد، آنگاه آن حقیقت ، هرچند به حسب ظاهر، تابع « خردانسانی » می‌شود، ولی خرد انسانی همیشه مجبور به تاءویل آن حقیقت می‌گردد، و باز راه برآزادی ِخردِ انسانی،  بسته می‌گردد.

ولی همیشه تفسیرو تاویل ِهرچه حقیقت شمرده می‌شود، درانحصارمرجع قدرتی درمی‌آید،

و راه آزادی ِخرد برای برداشت‌های تازه،  بسته می‌گردد.

فقط حکومتی که برشالوده‌ی « خرد‌ ورزیِ آزادِ انسانی» گذارده می‌شود، راه را به آزمایش و اشتباه و حق توانائی به تصحیح  و اصلاح  می‌گشاید.

ما حکومت برپایه خرد انسانی می‌خواهیم.

شعار« جدائی دین ازحکومت» برای ایران، نابسا هست.

از زنده یاد پهلوان منوچهر جمالی

 

 

 

نوآوری چیست؟

«« نوآوری چیست؟ »»

 

««…ما باید آنچه به ما آموخته‌اند، آنچه از دیروزها مانده است، آنچه بنام حقیقت انحصاری و ابدی به ما داده‌اند را، با خرد آتش‌فروز خود، بررسی کنیم و از آنها، خود را آزاد سازیم تا بتوانیم معرفتی تازه، پی‌ریزی کنیم.
 این گُسستنِ گام به گام از گذشته و بررسی و نقد اسلام و قرآن، استوار بر فطرت جوینده و فطرت نو‌آور انسان در فرهنگ ایران است.
بهمن، همیشه «جز آن است» که پدیدار شده است، رام، همیشه «می‌رمد، می‌گریزد و گم می‌شود» و ناگرفته، گم شده است.
نوآوری، بدون نقد‌کردن آموخته‌ها و سنت‌ها، ممکن نیست. سنجه نقد، یک آموزه فلسفی یا یک ایدئولوژی،…نیست. سنجه نقد، همان «ارکه یا بهمن» در ژرفای ماست که سرچشمه نو‌آوری است. ما بر شالوده سنجه‌ای نقد می‌کنیم که افق اندیشه‌ی نوینی است که راه زایش و پیدایش خود را می‌یابد. اینست‌که برای رسیدن به آزادی، باید مقتدرترین اندیشه‌ای را که بر اذهان و روان جامعه حکومت می‌کند، مرتبا نقد کرد. هر قدرتی باید در برابر « چرا » قرار بگیرد تا محدود و کنترل‌پذیر شود.
آزادی، فقط با « نقد اسلام و قرآن » بدست می‌آید. نقد اسلام، هیستری دشمنی با اسلام نیست. نقد اسلام از دیدگاه ایرانی، مرزبندی اسلام و با فرهنگ ایران است.

اسلام تضاد وجودی با فرهنگ ایران دارد. تنقیه و تزریق فرهنگ ایران به قرآن، که سده‌ها صوفی‌ها کرده‌اند و می‌کنند، فقط سبب نابود‌سازی و نادیده‌گیری و خوار‌شماری فرهنگ ایران می‌گردد و گردیده است. سده‌ها این کار، پس از شکست سیاسی و نظامی «خرم‌دین‌ها»، ضرورت داشت ولی امروزه، ادامه این کار، دشمنی آشکار با فرهنگ ایرانست. چون اکنون هنگام آن رسیده است که فرهنگ ایران، خود را از پوستی که در تصوف بناچار پوشیده است، رها سازد و چهره‌ی اصلی خود را بنماید. سده‌ها تصوف «اسلام‌های راستین گوناگون» ساخت  و راه را برای سازندگان «اسلام‌های راستین جدید» گشود.
گوهر هر اسلام راستینی، دروغ است. سده‌ها عُرفا به «فقها» تاختند که اسلام حقیقی در «بطن» قرآنست که فقها از آن بی‌خبرند. در بطن قرآن، فرهنگ ایران را بنام «اصل اسلام» کشف می‌کردند و بنام اسلام حقیقی جا می‌زدند. و غربیان که به تصوف پرداختند، ریشه‌های تصوف را در مسیحیت و بودائی‌گری و آثار پلوتین یافتند! این «دروغ‌های بیش از حد علمی»، چهره فرهنگ ایران را بیش از پیش پوشانید و تاریک ساخت.
 عرفان، نه سر شیر اسلامست، نه در صفه‌های مکه و مدینه پدید آمده است، نه از پلوتین سرچشمه گرفته است بلکه ته مانده‌ایست که توانسته‌اند از فرهنگ ایران در زیر شمشیر خونریز اسلام، نجات بدهند. آشتی میان شریعت اسلام و فرهنگ ایران، موقعی میسر می‌گردد که اسلام اصل قداست جان(=زندگی) را در همه‌ی گستره‌های زندگی بپذیرد. »»

 

از زنده یاد پهلوان منوچهر جمالی

«پیوند ایمان و اصل قربانی خونی»

«پیوند ایمان و اصل قربانی خونی»

اینکه نام دیگر ادیان توحیدی، ادیان ابراهیمی است بدین خاطر است که بر همین اصل بنیادی ِقربانی خونی استوار است. البته قضیه به آیین میترائیسم در ایران باز می‌گردد که میتراس با کشتن گاو مقدس، دست به آفرینش گیتی می‌زند. ادیان ابراهیمی، همه بدون استثناء، براین بنیاد ساخته شده‌اند. مفهوم ِ«ایمان» اساسن اینستکه موءمن بفرمان و امرِ الله یا یهوه یا پدر‌آسمانی، می‌بایست بکُشد، خون بریزد و سر ببُرد. یعنی قربانی خونی کند تا ایمانش را ثابت نماید ولو آنکه این قربانی، فرزند خودش باشد. و سپس آنرا «جشن» نیز بگیرد برای همین هم «عید قربان» بمعنای شادی و رضایت موءمنان از امر قربانی‌خونی کردن است.
بواسطه اینکه تحصیل‌کرده‌گان ایرانی و سازمان‌ها و دستجات سیاسی ما، همواره در فضای اسلام، تنفس کرده و بدون اینکه خود بدانند دارای افکار آلوده به اسلام و  در واقع آندسته نیز که بوئی از قضیه برده، هیچ‌گاه دلیری گلاویزی با شریعت اسلام و سنجش‌گری آن را نداشته و ندارند، ناگهان با خواندن این و آن نویسنده و متفکر غربی، کشفی عجیب می‌نمایند! نمی‌دانم ما چه نیازی داریم که از «کی‌یرکگارد» یاری گرفته، تا بدانیم مفهوم ِ«ایمان» و قربانی خونی چیست! ما هنوز نیایشگاهای میترائیان را در پیکر زورخانه‌ها در ایران را داریم و اما شناختی از این آیین نداریم شاید چون ترجیح داده‌ایم نخست از دید غربیان به مسائل‌مان بنگریم. شاید تنها با مروری مختصر برآنچه بر سرجنبش بابیان در کمتر از 150 سال پیش، یا همین حکومت اسلامی سی وپنج ساله حاکم بر ایران،  می‌بایست این «بدیهیات» را برایمان روشن کرده باشد. با این وجود، ولی هنوز هم از گفتن وافعیت بشکل سرراست و پوست‌کنده، دریغ می‌ورزیم و از میان آوردن اسلام  بطور روشن ابا داریم. براستی چرا گُسستن از اسلام دشوار است ولی انکار آن ساده؟

 

آیا انسان شاهکار خداست؟

« آیا انسان شاهکار خداست؟ »

 

انسان در آغاز می‌پنداشت که عظمت هر چیزی، تابع عظمتِ سرچشمه و مبدأش هست. طبق این پنداشت، (انسان) برای آنکه ایمان به عظمت خود پیدا کند، نیاز به وجود خدائی داشت که مبدأ ِ او باشد و او را خلق کند. خدائی باید باشد تا جهانی بیآفریند و در میان این همه مخلوقی برتر و بهتر از همه بنام انسان بیآفریند و انسان  شاهکار خدا باشد.
ولی برعکس این پنداشت و خرافه نخستین‌اش، انسان برای این بزرگ و عالی نیست، چون مبدأش و خالقش بزرگ است  و چون شاهکار‌ چنین خالق و مبدأیست؛ بلکه انسان برای آن بزرگ است، چون آفریننده‌ی شاهکارهای بزرگتر از خودش هست.
انسان برای آن بزرگ است، چون خودش را از هیچ، همه چیز ساخته است.
از نقص، کمال ساخته است، از خود خدا ساخته است. ولی علیرغم آن، باور نمی‌کند که این کمال و تعالی و عظمت، ساخته‌ی اوست. باور نمی‌کند که خدا، بزرگترین شاهکار و ساخته اوست.
حالا چگونه می‌تواند این بزرگترین شاهکار خود را، که بزرگترین نشان  آفرینندگی او بود، بزرگترین ننگ‌اش بداند و حتی منکر وجود این اثر خود شود و آن را هیچ بیانگارد؟

از زنده یاد پهلوان منوچهر جمالی

 

«خرم نوروز جمشیدی، بر همه‌ی مردمان، فرخنده باد!»

«خرم نوروز جمشیدی، بر همه‌ی مردمان، فرخنده باد!»

 

Norooz-1

بیا تا امشبی دل‌شاد باشیم
شبی از غم، چو سرو، آزاد باشیم
دمی بر بانگ چنگ و ناله‌ی نی
سراسر کن قدح، در ده پیاپی
برآمد از جهان، آواز مستان
ببد مستی جهان را داد بستان
می و معشوق و عشق و روز نوروز
ز توبه، توبه باید کرد امروز
بیار آن بادهٔ خوشبوی چون مشک
که تا تر گردد از می مان لب خشک

« عطار »