برنامه ویژه « نوروز» در رادیو مانی

برنامه ویژه « نوروز»  در رادیو مانی

 

 

norooz-11برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.

«خرم نوروز جمشیدی، فرخنده باد! »

«خرم نوروز جمشیدی، فرخنده باد! »

ﺭﻭﺯخرم* ﻣﺎﻩ ﻓﺮﻭﺩﻳﻦ مادر خدا سیمرغ
ﻮﺭﻭﺯ، ﭘﻴﺮﻭﺯ،  ﺷﺎﺩی ﺁﻓﺮﻳﻦ
ﻫﻔﺖ ﺳﻴﻦ،  ﺳُﻔﺮﻩ‌ی ﻧﻌﻤﺖِ ﺯﻣﻴﻦ
ﺷﺎﺩﺑﺎﺵ ﺧﻨﺪﻩ ﻛﻦ، ﺑﺰﻡ این‌ چنین، ﺭﻭﺯ  این‌ چنین

نوروز
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁبی ﻭ ﺩﺷﺖ،  ﭘُﺮ ﺯ ﮔﻞ
ﻫﺮﻃﺮﻑ نغمه‌های ﺑﻠﺒﻞ
ﺭﻭﺯ ﻧﻮ، ﺟﺸﻦ ﻧﻮ، ﻧﻮﺭﻭﺯ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍی ﻭﻃﻦ، ﻣﻬﺮ ﺗﻮ، ﺑﺎ ﺟﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ

Picture10
ﺟﺎﻡ ﺟﻤﺸﻴﺪ، ﭘُﺮﺷﺪﻩ  ﺯ مِی
ﻧﻮﺵ ﻛﻦ، ﮔﻮﺍﺭﺍ  ﻳﺎﺩﮔﺎﺭ کی
ﭼﻮﻥ ﻧﺸﺴﺖ  ﺭﻭی ﺗﺨﺖ، ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ
ﻫﻤﭽﻮ ﺁﺯﺍﺩﮔﺎﻥ ﺍﻭجی ﮔﺮﻓﺖ

ﮔﻮﻫﺮ ﺍﻓﺸﺎﻥ و ﺑﺨﻮﺍﻥ،  ﺧﺴﺮﻭﺍنی  ﺳُﺮﻭﺩ
یک دل ﻭ یک زﺑﺎﻥ  ﺁﻭﺍﺯ ﺭُﻭﺩ, ﺁﻭﺍز ﺭُﻭﺩ
ﭘﻴﺮﻭﺯ ﻧﻮﺭﻭﺯ ـ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﭘﻴﺮﻭﺯ


*  خرم( یکی از نام‌های مادر خدا سیمرغ)، روز نخست ماه فروردین بنابر ابوریحان بیرونی (آثار الباقیه) که موبدان زرتشتی، آنرا به روز اورمزد تحریف نمودند!

« از نوروز، نوروز سر‌دادن‌ها! »

« از نوروز، نوروز سر‌دادن‌ها! »

نوشتاری از شش سال پیش(2010):

 «می‌توان پوشید چشم، از هر چه می‌آید به چشم
آنچه نتوان چشم ازآن پوشید، بیداری بود»
«
صائب»

این روزها همه از نوروز و چهارشنبه‌سوری می‌نویسند و سخن می‌رانند. همه می‌گویند که «نوروز» برای همه است از‌هر‌ بینش و اعتقادی، از هر مرام‌ و دین‌ و مذهبی. «نوروز» جشنی‌است که کشور‌ و نژاد‌ و رنگ‌ و جنس و زبان نمی‌شناسد.  این سخنی است بسیار درست و بجا.
پرسش‌ من اینستکه بنابراین، آیا چنین فرهنگی که «نوروز» را به همه‌ی مردمان‌گیتی «ورای کُفر و دین» (=ورای عقاید ‌وایدئولوژی‌ها) هدیه نموده است،نمی‌بایست اکنون آرمان و ایده‌آل روشنفکران‌مان قرار گیرد و سراندیشه‌هایش بنیان فرهنگ‌سیاسی ایران و منش ِ‌ایرانی را معین سازد؟

براستی ما بدنبال چه هستیم و چه چیزی را جستجو می‌کنیم؟

انسان ایرانی از همان نخستین آذرخش‌ پیدایش فرهنگ‌اش و جوشش‌وتراوش اندیشه‌اش، همواره   «زندگی» را «مقدس» می‌دانست و نگاهبانی و رفع هرگونه گزند را از زندگی ِ مردمان، خویشکاری هر فردی در اجتماع می‌دانست. این بود که آغاز «زندگی» در گیتی، در زمان «زایش و پدیداری و شکُفتن» بود، و جشن و شادی و پای‌کوبی و دست‌افشانی، پیآیند آن.

«جهان ِپس از مرگ، و آخرت، بهشت و دوزخ»، پرداخته‌ی اندیشه‌های ِادیان نوری-ابراهیمی است که با وارونه‌سازی مفهوم «زمان»، سپس پدیدار گشته است و جلوتر معنا و مفهومی برای ایرانی نداشته است. آیا با زنده‌ و بسیج ساختن این فرهنگ اصیل‌ایرانی، ما باز نیازی به «سکولاریزم» غربی خواهیم داشت؟
چرا باید همیشه، در «شریعت اسلام» بدنبال راه حل برای مسائل و معضلات جامعه خود باشیم؟ و همه چیز را در آن جستجو نمائیم؟ آیا همه‌ی تباهی‌ها از همین شریعت و تیغ ِبرنده‌اش ناشی نگشته است؟

اگر با نگاهی ژرف بنگریم، خواهیم دید همه آنچه را روشنفکران ایرانی بنام سکولاریزم و حقوق‌بشر، فریاد می‌کنند، فرهنگ اصیل ایران در خود حمل می‌کند و دارد. آنهم نه نیمه کاره‌ و بریده ویا بطرز منفی همانند اروپا!

براستی « نوروزِ » فرهنگ ایرانی برای همه‌ی مردمان گیتی‌است. اما این تنها  جشن«نوروز» نیست که چنین نقشی را ایفا می‌کند، که همه‌ی فرهنگ اصیل ایرانی و اندیشه‌هایش برای شادی زندگی و هم‌زیستی همه مردمان گیتی‌ پدیدار و استوارگشته است. برترین ارزش ازنگاه فرهنگ ایرانی، زندگی درگیتی و زندگی ِ زمانی، ومهرورزی بدان بود. آرمان فرهنگ ایرانی، بر پایی جشن همگانی  در گیتی برای همه مردمان بوده و هست. زیستن درگیتی بدور از هرگونه آزار وگزندی، نیازمند جشن است. دراین جشن زندگی همگانی‌است که همه مردمان با هم، انباز‌وشریک و برابر می‌گردند. زیرا که «جان» همه «مقدس» است و این «جان»  پایه و اساس این برابریست. این بود که نام خدای ایران «جشن‌ساز» بود. در این فرهنگ، وابسته‌بودن و داشتن «ایمان» به دین و آموزه‌ای، حزب ودسته‌ای، قوم وزبانی‌و یا جنسی، حق ویژه‌ای برای کسی ایجاد نمی‌کندو اساسا نیازی به «ایمان»، به عهد‌ و میثاق‌بستن نیست!

 آیا زمان آن فرا نرسیده که فرهنگ اصیل ایران شالوده حکومت و جامعه ما گردد؟ آیا این تنها پیوند اجتماعی ما ایرانیان نیست که همانند چتری گسترده، ما را با هرنوع مرام و اندیشه‌ای دربرگرفته و بهم هم‌بسته می‌سازد؟ آیا بانگ «جمهوری ایرانی» که درایران نواخته گردیده، همین را به‌ما نمی‌گوید؟
آیا نمی‌بایست این سراندیشه‌ی ارزشمند، یعنی‌« زندگی، مـُقـدس است. خدا هم حق ندارد حکم قتل واعدام بدهد » بنیاد هم‌بستگی و اتحاد همه‌ی ایرانیان، با هرگونه اندیشه‌ و مرامی، عقیده‌ و مذهبی، هرگونه قوم و جنس و زبانی قرار گیرد و پایبندی و تعهد به‌آن میزان و سنجه شناخت، از همه احزاب و گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی مدعی آزادی‌خواهی و حقوق بشر گردد؟

رضا ایرانی

هتک حرمت آخرین جم‌خانه اقلیت یارسان

هتک حرمت آخرین جم‌خانه اقلیت یارسان در استان کرمانشاه

خبرگزاری هرانا – آخرین جم‌خانه پیروان آیین یارسان (اهل حق) در شهرستان اسلام آباد غرب (شاه آباد) هدف حمله گروهی از افراد تندروی مذهبی قرار گرفت. جم‌خانه به محل نیایش پیروان این آیین گفته می‌شود.

اندیشه فـّـر در فرهنگ ایران

«فرهنگشهر»  در رادیو مانی

 برنامه هفتم

«« اندیشه فـّـر در فرهنگ ایران »»

 

برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.

«جمهوری ایرانی»

 

«جمهوری ایرانی»


میرزاآقا عسگری. مانی mani

 


جمهوری ایرانی یعنی:


سیمرغ، بال
های مِهر بگشاید بر ایران،
براین سپیدموی نوزادی که حتا «پدر»
وی را به بیابان افکنده است!

سیمرغِ مادر، نوشابهی فرزانگی به او بنوشاند.
البرزکوه، پرورشگاهِ وی باشد،
آنگاه،
این ملتِ جوانِ سپیدموی، فرازآید،
در پیکر، در خِرد،
در دادگری و دلیری،
در میهن
دوستی و مهرورزی.

جمهوری ایرانی یعنی:
ایرانیان،
در آزادی بدرخشند،
در دانش؛ بال بگشایند.
آسوده بخسپند،
شادمان برخیزند،
آنگاه، زنانش؛ دوباره بر نیمروز بتابند
رودابه
با زال همنوا شود
در تن؛ در روان.
مادران؛ تهمتن زایند،
نه زانوسایانی در برابر بی
خردان،
و دلیری رستم؛ ایرانگیر شود:

«همه کارت از یکدگر بدتر است
          ترا شهریاری نه اندر خور است.
          چو خشم آورم شاه کاوس کیست
          چرا دست یازد به من؟ طوس کیست؟
          مرا زور و فیروزی از داور است             

          نه از پادشاه و نه از لشگر است.
که آزاد زادم، نه من بنده
ام
یکی بنده
ی آفریننده
ام.
          سوی تخت شاهی نکردم نگاه               
          نگه داشتم رسم و آئین و راه.
          اگر من پذیرفتمی تاج و تخت                  
          نبودی تورا این بزرگی و بخت.
          چه کاوس پیشم، چه یک مشت خاک         
         چرا دارم از خشم او ترس و باک؟!»

آنگاه، ایراندوستی، ایرانزمین را بپوشاند.
مادران؛ بابک زایند،
نه زانو زده
گان در برابر سنگِ سیاه،
گُردآفرید زایند،
نه دست
بهسینهگان در برابر بیابانگردان .
دلیریِ گُردآفرید، ایرانگیر شود:

  «زنی بُد به کردار گُردی سوار
            همیشه به
جنگ اندرون نامدار.
کجا نام او بود گُردآفرید
که چون او به
جنگ اندرون کس ندید.
نهان کرد گیسو به
زیرِ زِره
بزد بر سر ترگِ رومی گره.
فرود آمد از دِژ به کردار شیر

 

          کمر بر میان، بادپایی بهزیر.
          به پیش سپاه اندرآمد چو گرد
          چو رعد خروشان؛ یکی ویله کرد.»

و جمهوری ایرانی یعنی:
آن مردمِ کهنسالِ سپیدموی
از نو؛ زاده آیند
نیرومند و خردمند،
تا آزادی را چون باران بربیابان افشانند،
تا آسمان را زیر پای خود بگسترند،
تا بیدادگری را در بیدادگر بخموشانند،
تا دادگری را در دستان خود بپرورند.
خدا دوباره در پیکرِ آدمی، جای گیرد،
و مردم؛ پادشاه خود باشند.

در مردُمشاهی:
از چشمه
ی البرزکوه، آرش بنوشد؛
نه نوادگانِ سعدِ ابی
وقاس.
بر میهن سام، مردم ایران بخرامند؛
نه نوادگانِ یزیدابن مهلب.
زیر بال
های سیمرغ،
ایرانیان بیاسایند
نه نوادگان بنی قریش.
و سرنوشت ایران را،
ایرانیان بنگارند
نه انیران.

جمهوری ایرانی یعنی:
مردمِ آریابوم، پوشاکِ نوروزی پوشند،

             نه جامهی عاشورا.
جامه
ی شادی به تن کنند،
نه کفنِ تاسوعا.
در کوی و برزن، شادی کنند،
نه سینه
زنی و قمهزنی.
پیمانه از شراب پرکنند،
نه از شربت شهادت.
شاهین
وار در جهان به پرواز درآیند،
نه چون گدایان سامره.
گُردآفرید
های میهنِ خود باشند،
نه زینبِ عربی.
سیاوش
های ایرانزمین باشند،
نه زین
العابدین بیمار.
پیشروان خویش باشند،
نه پیروان دستاربندان.
بر رَخشِ خویش بدرخشند
و سُم
مالِ دولدول بیگانگان نباشند.

و چنین است جمهوری ایرانی
که با پیکری رخشان، خِردی رخشانتر
با شکوه و نیرومند
از البرزکوه فرودمی
آید
با گام
های استوارش!

 

«« تصویر جمشید در فرهنگ ایران »»

«فرهنگشهر»  برنامه پنجم  در رادیو مانی

«« تصویر جمشید در فرهنگ ایران »»

 

برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.

«« انسان ایرانی جمشید است نه خلیفه الله »»

«فرهنگشهر»  برنامه 4  در رادیو مانی

«« انسان ایرانی جمشید است نه خلیفه الله  »»

 

برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.

 

«« ما تخمه آتشیم، نه عبد و بنده الله »»

«فرهنگشهر»  برنامه سوم  در رادیو مانی

«« ما تخمه آتشیم، نه عبد و بنده الله   »»

 

 

برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.

«جنبش بابی و علی‌محمد باب»

«جنبش بابی و علی‌محمد باب»

 

«جنبش بابی و علی‌محمد باب»، نه تنها نخستین اصلاح‌گران ِدینی در ایران و خاورمیانه و در جوامع اسلامی بودند، بلکه گامی فراتر از آن نهاده و اسلام را «منسوخ»گشته، اعلام کردند. اهمیت این جنبش  تاکنون هنوز در ژرفای آن، از سوی تاریخ‌نگاران و تحصیل‌کرده‌گان («روشنفکران») ایرانی، درک نشده است. این است که از تاثیر آن بر جنبش مشروطه نیز چیزی دستگیرشان نشده است، و نمی‌دانند که بدون حرکت و مبارزه بابیان، جنبش مشروطه اساسا رُخ نمی‌داد. «روشنفکران» کذائی دینی ایران، خوب است اندکی برآمد «جنبش بابی و نقش علی‌محمد باب» را مرور کنند، شاید اندکی از آن تجربه و مقایسه با خود و رفتارشان شرم نمایند! بی‌دلیل نیست که این آقای صادق جلال العظم(اینجا بخوانید) «علی‌محمد باب» را نمی‌شناسد و بدنبال «لوتر اسلامی» می‌گردد.

ر.ایرانی