Posted on 12/10/2016 by رضا ایرانی
«خرد چشم جان است»
برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 11/14/2016 by رضا ایرانی
کژفهمی فراوانی در اثر ناآشنایی با فرهنگ اصیل ایران، با این گفته فردوسی در شاهنامه، پدید آمده هم از دوست وآشنا، تا آنجایی که دست به انکار سرودن آن از فردوسی زدهاند– و هم از آخوند، دشمن فرهنگ ایران، که این خود جای شگفتی ندارد. با آرزوی اینکه ایراندوستان و خوانندگان گرامی با خواندن این چهار نوشته کوتاه از زندهیاد، پهلوان منوچهر جمالی، برای همیشه این بساط تهمت و دروغ زنی را از فردوسی و فرهنگ ایران، رسوا سازند.
ر. ایرانی
**************************************
هنر نزد ایرانیانست و بس
ندارند شیرژیان را به کس
این هنری که فقط نزد ایرانیانست، چیست؟ این هنر بی نظیر، آنست که فرهنگ ایران، شیرژیان را به کسی نمیشمارد.
«شیر»، در فرهنگ ایران، جزو «گرگ سردگان» یعنی «درندگان و جانوران جان آزارست، که نماد «اصل خشم»، یعنی «اصل قهر و خشونت و تجاوز و تهدید و کین ورزی» بودند.
بهرام که جفت رام (مادر زندگی و موسیقی و شناخت) و هردو باهم، «بن آفریننده جانها» هستند، فقط به جانوران بی آزار، مانند اسب و شتر و گاو …. تحول می یابد.
به همین علت رستم برعکس هراکلس یونانی که لباس شیر میپوشید، لباس ببربیان (بیوربغان = سگ آبی) میپوشید، چون لباس شیر، نماد «اصل خشم = اصل ضد زندگی، درندگی و خشونت و تهدید و کینورزی» بود، که برضد «اصل قداست جان و خرد» است.
این هنر، نزد ملل آنروزگار، بی نظیر و استثنائی بوده است. بنیاد گذاران رُم، روموس و روملوس، در کودکی، از شیرگرگ، پرورده میشوند. ایلیادهومر که کتاب مقدس یونانیها بوده است با این عبارت شروع میشود که «ای زنخدا، خشم را به سرای».
نام تورک و توران، در اصل به معنای «خشم= ازهم پاره کننده» است. نقوش برجسته نیایشگاه آتن، همهاش صحنههای جنگ یعنی خشم است. نیایشگاههای آشور، پرازصحنههای خونخواری و خشمست. یهوه درتورات همیشه درفوران خشمست. ولی فرهنگ ایران (نه تاریخ ایران) درست بر خردی استوار شده بود که در گوهرش ضدخشم، ضدشیر، ضد قهر و خشونت و تهدید بود که خردبهمنی باشد، و این «بهمن»، اصل معمارمدنیت و حکومت شمرده میشد.
*********
هنر چیست؟
هنرچیست؟ هنر در فرهنگ ایران به معنای «مـَردُمی» است. واژه هُنر = هو + نره مرکب از دو بخش «هو» و «نره» هست. امروزه «نر» به مرد، یا رجل گفته میشود. ولی در اصل به معنای «انسان یا مردم» بوده است، و هونر = هنر، به معنای «خوبی و زیبائی و آفرینندگی انسان است». هنر، رفتار و اندیشیدن مردمیست.
مردمی اینست که انسان و خدا، هیچ جان و خرد، و هیچ انسانی را نیازارد، ولو کافر و مشرک و عرب و یهودی و بودائی و ترک .. باشد
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در «شریعت ما» غیر از این گناهی نیست – حافظ
هنر، اینست که هم خدا و هم انسان، خوی درندگی و خشم و قهـر و کین توزی و خشونت و کشتار را نداشته باشند. این را «هنر» یعنی «مردمی» میشمرد که «شیر را که، نماد درندگیست» سرمشق خود قرار ندهد و به درندگی و قهر، ارج ندهد:
ندارند شیرژیان را به کس
*********
شیردرنده، و مفهوم شرّ و خیر
نام شیردرّنده، همان « شِـر یا شـَر» است که به معنای « پاره کننده » یا بطور دقیقتر، ازهم پاره کننده زندگی( ژی ) هست. درست واژهِ« شرّ »، معرب ِ همین واژه است. شیرِازهم درنده که پیکریابی خشم ( قهروخشونت وتهدید) است، برای این عمل جان آزاریش، « شرّ» است. معنای اصلی « شرّ» این بوده است که هیچ کسی و قدرتی نباید « جان انسانی » را بیازارد، و« خیر» نیز که مفهوم مقابل شرّ است، بازمعرب واژه « هیر= ایر» ایرانیست. چنانکه « خیر وخیری » که درعربی به « گل همیشه بهار» گفته میشود نام سیمرغ یا ارتافرورد ( خوشه های جانها= جانان) است.
( خدای روزنوزدهم هرماه، نام دیگرش، کاوه است که برضد ضحاک برمیخیزد، چون جانها را میآزرده است ) و نام دیگرش « گل بوستان افروز یا حیالعالم » است. چون خود خدا، همه جانهاست، پس آزردن هرجانی، آزردن خداست، و هیچکس را نمیشود به « حق » کُشت، چون خدا که جانان باشد، اصل همه حقهاست.
پس « خیر»، مقدس شمردن هرجانی است ولو مشرک وکافروملحد وبودائی وچینی و..باشد. ولی سپس همین اصطلاحات « خیروشرّ » را اسلام، مصادره کرد ومعانی آنها را به کلی تحریف ومسخ ساخت.
موءمن به اسلام، خیرشد، وکافرومشرک، شرّ گردید ( لعبد موءمن خیرمن مشرک ). آنچه الله،برای بنا وحفظ ِ قدرتش خیروشرمیداند، همه مردم را امتحان میکند،تا همه، سربه اطاعت او فرو آورند. و« الله خیرالماکرین » میشود. مکرکردن ازالله، خیرمیشود، و فخربدان میکند که میتواند سرابلیس را هم کلاه بگذارد. درحالیکه مکروخُدعه، نتیجه ناتوانیست. منش ِخشمگین ( غضب وارهاب) شیردرنده که درالله هست، معیارخیروشرّ او میشود. معیارشرّ وخیر، تسلیم شدن به قدرت مطلق اوست و « نیازردن جان » هرانسانی، که معنای اصلی خیروشربود، بیکسو نهاده میشود و « کشتن به حق » معیاراصلی خیروشر میگردد. حق آنست که انسان، تابع قدرت الله گردد وناحق آنست که خواهان آزادی باشد و « جان هرانسانی » را معیار نهائی، حق بودن بداند.
ازاین رو هست که هنر، نزد ایرانیانست وبس، نه نزد اسلام.
*********
فرهنگ زنخدائی ایران (ارتائی = سیمرغی)، استوار، بر اندیشه «مهر»، و برضد خشم (جنگ و قهر و خشونت و تهدید) بود، و از این رو، نمادش «شیر ِمادر» بود، که «خشیر» باشد. نام دیگراین شیر، جیوام (جیو + وام) است، و وام در سانسکریت هم به معنای پستان و هم به معنای زنخدای مهرمیباشد، و جیو، به معنای شیرو زندگی وخونست. با نوشیدن شیرازپستان زنخدای مهر، پیمان، آفریده میشد که بازپیمان به معنای شیراست. از آنجا که گیاهان زمین، پستان این زنخدا شمرده میشدند، با نوشیدن آمیزهای از سه گونه شیرابه، پیمان مهر باهم بسته میشد (بدون خونریزی). به همین علت، بلخ زادگاه مولوی، شیربامی (شیروامی) نامیده میشد، چون دربلخ، نیایشگاه این زنخدا بود که نام دیگرش شاده ونوشاد است. همین جیوام، چون سپید بود، معنای «روج = روشنی» را نیزداشت و نام دیگراین خدا، بهروج بود. سپس جنبشی دیگر پدید آمد تا جنگجوئی ارتشیان را مقدس سازد و بدان حقانیت بخشد. نماد آنها نیز «شیردرنده» بود که دراصل شِر باشد. شِـر به معنای پارهکردن و دریدنست، و درکردی «شه ر» به معنای جنگ و شه رکار به معنای جنگاور و «شه ر ژی کرن» به معنای سربُریدنست، ونام شیر درنده، شیرشرزه است، تا معنای اصلی شیرکه شِر باشد، درآن گسترده شود، و شیرشرزه، یعنی جانوری که ژی یا زندگی را ازهم پاره میکند. شیردرنده، نماد خشم و قهر و تهدید و جان آزاری بود، نه نماد دلیری وعظمت. این شیردرنده، نماد خدای ارتشیان بود، که برایش روشنی معنائی دیگر داشت. برعکس روشنی زنخدای مهر که اینهمانی با سپیدی شیرداشت، این شیر درنده، با شمشیر نُورش دربُریدن، چیزها را از هم روشن میکرد. بدینسان، درفش شیروخورشید و شمشیر، بوجود آمد. این خدا نیز نام خود را مهر، گذاشت، ولی مهربرای او معنای قرارداد و عهد و میثاق را داشت نه معنای عشق را. بدینسان دوگونه پیمان درایران بوجود آمد. یکی پیمان بستن با نوشیدن سه نوشابه از یک جام که (جام جم) باشد، و دیگری، پیمان بستن، دردست بهم زدن برروی آتش سوزان. این تضاد میان ملت ایران و حکومتش که ارتشیان بودند همیشه باقی ماند. ملت، درفش کاویان را داشت وحکومت، درفش ارتشیان را.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 11/11/2016 by رضا ایرانی
چرا سپیدی بیرنگی است؟
برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 09/19/2016 by رضا ایرانی
اسلام راستین» ساختن، بس است”
آقای بنیصدر(+) شما هنوز هم دم از اسلام ِ «عشق، شفقت، و گذشت» می زنید، چرا راستمنشانه، برای یکبار هم که شده سخنی از فرهنگ ایران نمیزنید؟
شما همهی منش و ویژگیهای فرهنگ ایرانی را در انبان اسلام میریزید. این که دیگر اسلام عرب و قرآنی نیست!
این همان کاریست که «حافظ و مولوی و عطار» و در یک سخن، کل عرفان ایران، در درازای سدهها کرد و به پیکار اسلام رفت، تا اسلام را فرهنگی کنند. اسلام، هیچگاه دین مهر و انسان دوستی و ضد خشونت نبوده است. قرآن، خود بیان این حقیقت است.
آیا حکم «ارتداد» در اسلام نیست؟ تا چنین حکمی باقی است سخن شما چیزی بجز «خیالبافی» نیست!
( البته من میخواهم که خوشبین بمانم وگرنه میبایست واژهی دیگری را بکار ببرم)
جناب «دانشمند مسلمان « آقای بنی صدر، به این پرسشها بیندیشید و از دلیری حافظ و مولوی و عطار، بیاموزید و شاید «راستی» در شما پدیدار گردد:
آیا یک مسلمان میتواند تسلیم الله مقتدر نباشد؟
آیا یک مسلمان میتواند از مجموعه یک احکام و آموزه و شریعت، و در یک سخن، از محتویات «کتاب مقدس»اش پیروی و تقلید نکند؟
آیا انسان در قرآن فطرتا جاهل و بیمعرفت نیست؟
شما تلاش میکنید تا با زور تأویل و بُریده بُریده، چیزهائی ازجملات قرآن بیرون میکشید در حالیکه غافل از آنید که آنچه ازخود قرآن میتراود و فوران میکند، همهی سعی و تلاش شما را بر باد میدهد!
این همه آب در هاون نکوبید: مگر نه اینستکه در اسلام ایمان «دار السلامست و کفر «دار الحرب» ؟ آیا اخلاق درون موءمنان با اخلاق موءمنان با کُفار تفاوتی ندارد و در تضاد نیست؟ آیا میگوئید مرزی میان موءمن به اسلام و کافر به اسلام وجود ندارد؟
آیا تقسیمبندیهای مُوءمن، کافر، مُلحد، مُرتد و مُشرک در قرآن نیست؟
آیا اخلاق انسانی با وجدانی آزاد، اسیر تنگنای دین اسلام نیست؟
آیا الله اصل «قدرت» و «قدرت پرستی» نیست؟ آیا نمیبایست هر کاری و هراندیشهای و هر سخنی، این اصل قدرت را تایید نماید؟
آیا تزویر و ریا و کشتار و شکنجه و ترور، همه کارهای «ثواب» نیستند چونکه قدرت الله را تایید میکنند؟
آیا در اسلام همهی انسانها دارای «فطرت اسلامی» نیستند؟
آیا با این فطرتِ اسلامیِ از پیش تعیینشده، حق به تحقیر و اجبار اقلیتهای دینی داده نمیشود؟
آیا من حق دارم دارای اندیشهای باشم و یا دارای اندیشهای بشوم که با اسلام سازگار نیست؟
آیا اسلام میپذیرد که یک مسلمان، پشت به اسلام بکند و دین و آیین دیگری بپذیرد؟ اگر نه، سزای چنین عملی در اسلام چیست؟ آیا کُشتن نیست؟
آیا قدرت بطور کلی و به ویژه الله اصل قدرت ِ» اسلام که دین صلح، دموکراسی، حقوق بشر، استقلال و آزادی است» می تواند «مهر » بورزد؟ و بقول شما با «عشق، شفقت، و گذشت» باشد؟
مگر هر قدرتی با قدرتورزی خود، از همه تابعیت محض و بیچون و چرا نمیخواهد؟ آیا اساسا رابطه «حاکمیت-تابعیت» قدرت، جایی برای این دست و دلبازیها و یا به سخنی درستتر، عوامفریبیها، باقی میگذارد؟
این الله یا محمد نیست که میگوید:
هر چیز که اندیشی از جنگ، از آن دورم
هر چیز که اندیشی از مهر، من آنستم
این فرهنگ ایران است که از زبان مولوی فریاد میزند!
آیا این فرهنگ ایران نیست که میگوید:*
تنها جان و زندگی هر انسان است که مقدس است که گزندناپذیر است که هیچ دینی، که هیچ خدایی، که هیچ قدرتی، حق آزردن جان و خرد انسان را ندارد.
این فرهنگ ایران است که اندیشهی «ورای کفر و دین» را بنیان نهاد و عرفای ما با هزار سال ایستادگی، بنیاد حقوق انسان را برای ما نهادند. این الله یا محمد نیست که میگوید:
هر که خواهد گو بیا وهرچه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان، در این درگاه نیست
این فرهنگ ایران است که از زبان حافظ فریاد میزند!
اسلام ِحضرتعالی زمانی از سوی ایرانیان پذیرفته میشود که نخست شمشیر خونریزش را به کنار نهد و پایبند ارزشهای اخلاقی فرهنگ ایرانی گردد.
ر. ایرانی
_________________________________________________________________
*«ششم، ما نیاز به آموزش بیشتر درباره حقوق بشر و کرامت انسانی داریم. هنگامی که یک شخص متوجه می شود که زندگی او مقدس است و کرامت انسانی، در همه انسانها، ذاتی است، چنین انسانی خود یا فرد دیگری را تبدیل به بمب نمی کند. آنهایی که اینکار را می کنند باور کردهاند که زندگی آنها هیچ ارزشی ندارد و هیچ انسانی دارای کرامت و حقوق ذاتی نیست»
«سیاست برای شکستن چرخه ترور – ابوالحسن بنی صدر»
سایت اخبار روز در لینک زیر:
http://www.akhbar-rooz.com/ideas.jsp?essayId=75694
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 09/17/2016 by رضا ایرانی
Posted on 08/29/2016 by رضا ایرانی
Posted on 08/22/2016 by رضا ایرانی
Posted on 08/21/2016 by رضا ایرانی
از زندهیاد پهلوان منوچهر جمالی
« دروغ »
به معنای « اصل ضدِ زندگی » است
نه به معنای « گفتار ِناراست وکـذ ب »
***********
دروغ، به معنای « دریدن، وازهم شکافتن
وازهم پاره کردن ِجـان و خـرد » است
معنائی که ما امروزه از« دروغ » داریم
مارا از شناخت فرهنگ ایران، باز میدارد
« دروغ »، در اصل، به معنای « اصل ضدزندگی = اصل اژی » بوده است که بنیاد فرهنگ سیاسی و اجتماعی و دینی و اقتصادی و قضائی ایران میباشد. مقدسبودن زندگی(= ژی= گی=جی=گیان) درفرهنگ ایران، خواه ناخواه، همیشه در اندیشهی یافتن شیوهِ برخورد با « اژی = دروغ = اژدها » بوده است. شیوهی برخورد فرهنگ اصیل ایران، با « دروغ یا اژی » به گونهای دیگر بوده است که « الهیات زرتشتی و خود ِ زرتشت » سپس در پیش گرفتهاند.
این اصطلاح، درالهیات زرتشتی، با آنکه معنای بسیار یکسویه و تنگ و محدودِ مذهبی پیدا کرده است، ولی برآیندهای پیشین را نیزکم و بیش، درحاشیه خود، نگاه داشته است.
« مِهـر دروج » که « شکستن قرارداد و عهد » درآئین میترائی بوده است، گناهی بوده است که برشالوده مفهوم « روشنی برنده و درنده و طبعا آزاردهنده » پدید آمده است، که درست بر اصل « دروغ، که دریدن و بُریدن جان میباشد» استوار بوده است.
« مِهردروج »، استوار برمفهوم « مهری » است که در « قرارداد و عهد میان انسان و خدای بریده و جدا گوهر ازهمدیگر » استوار میگردد. و همین « بُریدگی و دریدگی میان خدا و انسان »، که در
«بُریدگی و دریدگی همه انسانها وجانها از همدیگر، بازتابیده میشده است و میشود »، در فرهنگ سیمرغی، « دروغ، یا اصل درد و آزار و زجر و کشتار » میباشد.
« مهر دروج » میترائیان و زرتشتیان، در واقع، استوار بر« دروغ » است، ولی از دیدگاهِ خود ِ آنها، همین تیغ درنده و بُرنده و جداسازنده، « اصل روشنی و راستی » شـمـرده میشود. « دروغ »، ازواژه « در dar ، به معنای دریدن، شکافتن، ازهم جداکردن» برآمده است. درپهلوی دریتار daritaar به معنای درنده، پاره کننده و زجردهنده و آزار دهنده است. « دریدن » که مستقیما با کُشتن و قربانی خونیکردن کار داشته است، اصل « درد » شمرده میشد ( درد=drita نیز ازهمین ریشه darاست )، نزد میترائیان و زرتشتیان، درست « اصل روشنی و راستی» شمرده میشد. اینست که پدیده « دریدن »، دو رُویهی کاملا متضاد باهم یافته است که در واژهها به ما به ارث رسیده است.
ازیکسو، واژههای « دروغ=درا وُ قا، و درد=دریتا، و درو=اسلحه، دُروند
Darvant=dregvant=drvant
که زرتشتییها به کافرو بیدین ومرتد میگویند، ولی دراصل به معنای آزار دهندهِ جان و قربانی خونی کننده بوده است، نیشتر= تیغ با نیش و سر تیز، جنگ افزار سهمناک ( نیزه یا رمح و سنان)، همه از این ریشهاند.
همچنین « درفشه » که به معنای تیغ وشمشیر است ازاین ریشه است . یا درفش ( دروش ) به افزارپینه دوز و کفشگرگفته میشود، چون با نیش تیزش، چرم را سوراخ میکند. درکردی به « دندان ناب درنده » ، دروک گفته میشود. واژه « داغ و درفش » این رویه دردناک را بخوبی نشان میدهد. همچنین درکردی « درو» هم به « خار» وهم به « دروغ » گفته میشود . ازسوی دیگر، همین واژه، برای میتراس ، که خدای قربانیخونی بود و روشنی از دیدگاه او، پیآیند بُریدن و دریدن چیزها ازهمدیگراست (دوچیزکه ازهم بریده شدند، روشنهستند، فرقان درقرآن) معنای روشنی داشت. درفشنده، به معنای درخشنده و روشن و تابداراست. درفش، چیزیست که درخشان است.
درفشی بزد چشمه آفتاب سرشاه گیتی درآمد زخواب
شمشیر یا تیغ در پنجهی شیر، در پرچم ایران، و خورشید برپُشتش، نماد همین پیوند « روشنی با تیغ و شمشیر» بود، که با میترائیان، متداول شد. درفش شیر وشمشیر و خورشید، یک درفش میترائی با سه نشان میتراس بود.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 08/14/2016 by رضا ایرانی
«قدرت مقدس حکومت ضحاکی»
مسئله اساسی، زدودن و رفع «قداست» از قدرتِ مقدسِ حکومتِ ضحاکی چیره بر ایران است.
ملت ایران می بایست بداند که دشمن اصلیاش کیست!
باید روشن و واضح، هویت این قدرت را بشناسد تا بتواند با آن پیکار نماید.
با قدرتی که مقدس ساخته گردید نمیتوان به آسانی جنگید! قدرت مقدس، خود را از پیش چشم مردمان، پنهان میسازد و هرگونه خطا و جنایتی را که مرتکب میشود، با قداستش میپوشاند. بندهگان و موءمنانِ قدرتِ مقدس، همواره در تلاشند تا همهی این ستمگریها، همهی این جنایتها و همهی رفتار و کردار حکومت قدرت مقدس ، از یادها به فراموشی سپرده و پاک نمایند برای همین هم «حلالیت» میطلبند!
«کدیور و گنجی و مهاجرانی و …» و بخشی از پادوهای شرمگین «چپ» چنین کردند و امروز هم، «تاجزاده» همین را میگوید.
«خدای» اسلام و اینان، خدای «قدرت مقدس» هست و هیچ مسئولیتی در برابر مردمان ندارد چون مقدس است و برای خونریزی مقدس، حکومتِ ضحاکی به «حلالیت» نیازی ندارد.
ر. ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 08/12/2016 by رضا ایرانی