Posted on 04/10/2017 by رضا ایرانی
«گُسستن از خود»
خود، گُسستن همیشگی خود از خود است. در گُسستن از اندیشههای دیروز، خود از نو، میاندیشد.
در فرهنگ ایران، میتراگرائی از فرهنگ سیمرغی پیدایش یافت. مردم ایران، در پیکار بسیار درازی از میتراگرائی گُسستند.
یهودیت و مسیحیت و اسلام، جنبشهائی بودند که در برخورد با فرهنگ سیمرغی و میترائی پیدایش یافتند، و یهودیت و اسلام با گرایش شدید به دین میترائی، به خود عبارت دادند. یهودیت و اسلام، چیزی جز عبارتبندی دین میترائی در قالبهای تنگ ِ سامی نبودند.
برخورد فرهنگ ایرانی با اسلام، همان رویاروئی فرهنگ سیمرغی با دین میترائی است.
دین میترائی، در عبارتبندی اسلامیاش، بدوی تر و تنگتر گردیده است. فرهنگ ایرانی در رویاروئی با اسلام، در واقع همان پیکار گذشتهاش را با میترا ادامه میدهد.
جنگ فرانک و فریدون و کاوه با ضحاک، همان جنگ با میترا بوده است. پیمان «اهریمن با ضحاک»، همان پیمانِ «الله با آدم وذریتاش» هست.
در این پیکار، پیمان حاکمیت میترا که خدا باشد و تابعیت انسان، نسخ گردید.
در این پیکار، مفهوم «خدا بعنوان آموزگار مردم» رد گردید، چون «جمشید» که نخستین انسان بود، فقط با خرد خود میاندیشید و این ضحاک است که از اهریمن (میترا=خدا) بشرط تابعیت محض از فرمانش، میآموخت.
الله، فقط یک رونوشت بدوی عربی، از میترا هست. گُسستن ازاسلام، گُسستن ایرانی از همان خودش، از همان میترای خودش هست.
ایرانی گُسستن را باید با پیکار با خودش آغاز کند.
از زندهیاد، «پهلوان منوچهر جمالی»
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 04/05/2017 by رضا ایرانی
«فـرهنـــگشهر»
در
تلگرام
FarhangShahr_Telgram
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 03/13/2017 by رضا ایرانی
برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک
نمائید.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/10/2017 by رضا ایرانی
«پاسخ به یک خواننده»
Sa Ena
جناب ایرانی درود بر شما، بنده از دوستداران آثار پرفسور منوچهر جمالی هستم. تردیدی نیست که ایشان یکی از بزرگ ترین انسان هایی بودند که خاک ایران به خود دیده است. اما چیزی که همیشه مرا آزار می دهد این است که آیا سوای بینش های سترگی که با خواندن آثار ایشان بهره خواننده می شود، فرهنگ سیمرغی که ایشان از آن دم می زنند واقعا واقعیت تاریخی هم داشته است؟ به عبارت ساده تر آیا می توان اطمینان یافت که بجز در اساطیر ایران (آن هم فقط به شیوه خاصی که ایشان آنها را تحلیل می کردند)، در واقعیت تاریخی نیز مردمانی سیمرغ پرست وجود داشته اند. آیا ریشه شناسی واژگان برای اثبات این «فرهنگ» بسنده است، البته ایشان در کتاب ها و سخنرانی های خود نمونه های مانند سینی سیمرغ در سن پترزبورگ را هم ارایه می کنند، اما مشکل این است که این گونه آثار بسیار متاخرتر از زمان آغاز فرهنگ سیمرغی ایران هستند. بنده تاکنون با هر کس در این باره سخن گفته ام واکنشش در مرتبه نخست بهت و حیرانی و در مرتبه دوم اتهام خیالبافی بوده است. چه باید کرد؟
**************************************************************************
سئنای گرامی با درود وشادباش، نخست اینکه شما و هر مردم (=انسان) دیگر، «بنده» نیستید! و هم گوهرگیتی و جمشید سریره هستید. دو، صرف اینکه مدارک و سند تاریخی در بارهی پدیدهای ازهزارههای گذشته یافت نشود ویا بسختی در دسترس باشد، دلیل براثبات یا رد کردن چیزی نیست.
زندهیاد استاد جمالی، بارها و بارها در آثارش، خود این مطلب را بازگو و تاکید نموده که میترائیان و سپس زرتشتیگری تا توانستند فرهنگ ارتایی یا سیمرغی را بشدت سرکوبی کردند اما نتوانستد همهی ردپاها و پیوندها را از میان بردارند؛ فرهنگ هر ملت و جامعهیی در واژهها، زبان و داستانهایش است. از اینرو استاد همه عمر خود را به یافتن این پیوندها و نشانها، درواژه ها و بویژه داستانهای شاهنامه، و عبارتبندی سراندیشههای سیمرغی بر اساس پژوهش و ژرفنگری خود، پرداخت. دقیقا بخاطر همین سرکوبی فرهنگ، وسواس ویژهای داشت که تا مطلبی در راستای پژوهشهایش برای او، آشکار و با یقین نگشته، آنرا بازگو وثبت نکند. استاد در بیشتر آثارش نه تنها رد پاهای اصلی را به ما نشان داده بلکه دستکاریها و تحریفاتِ میترائیسم والهیات زرتشتی را هم با موشکافی ودقتی شایان آفرینگویی، (که بر اساس متون و آثار باقیمانده از خود الهیات زرتشتی است)، نشان داده و اثبات نموده است.
واکنشِ دیگرانی که شما از آن سخن به میان آوردهاید، واکنشیست طبیعی در گام نخست، درشناخت از فرهنگ اصیل ایران و بنا بر اینکه اشخاص با چه عینکی به پدیدهها مینگرند. اگربه دقت آثار استاد را مطالعه کرده باشید، یکی از بزرگترین نیازهای جامعه ما را که «گُسست» از افکار و عقایدی که خود ما به آنها نیاندیشیدهایم( اما برایمان فکرکردهاند و عقیده و ایمان ساختهاند) خواهید یافت. تاریخ ایران، به ما فرهنگ ما را نشان نمیدهد چون تاریخ واقعی ایران هنوز نوشته نشده است! و میبایست روزی از سر و از نو بدون عقیده و ایدئولوژی تاریخنویس، به نگارش در آید. تنها به دو نمونه از همین عصر اشاره میکنم و سرت را درد نمیآورم: به همین «تاریخ» مشروطه یا جنبش تحریم تنباکو، اگر نگاه کنیم چه در کسروی و چه در آدمیت/ناطق و چه در دیگرانِ «تاریخ نویس»، بجز نسیمی از غرب و چند تن آخوند، چیزی دستگیرمان نمیگردد! حال آنکه به کوشش ودلیری و فعالیت جنبش بابی و بابیان، هم جنبش تحریم تنباکو،هم مشروطه، بپا گشت و هنوز تحصیلکردهگان ما (=روشنفکران) بدلیل همان «عینک» شان، دلیری جُست و جُو، وباز گویی این حقیقت را ندارند! در اینجا نیز «بهت و حیرت و خیالبافی» معیار هست!
شاد و خرم باشید
ر. ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 12/10/2016 by رضا ایرانی
«خرد چشم جان است»
برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 11/14/2016 by رضا ایرانی
کژفهمی فراوانی در اثر ناآشنایی با فرهنگ اصیل ایران، با این گفته فردوسی در شاهنامه، پدید آمده هم از دوست وآشنا، تا آنجایی که دست به انکار سرودن آن از فردوسی زدهاند– و هم از آخوند، دشمن فرهنگ ایران، که این خود جای شگفتی ندارد. با آرزوی اینکه ایراندوستان و خوانندگان گرامی با خواندن این چهار نوشته کوتاه از زندهیاد، پهلوان منوچهر جمالی، برای همیشه این بساط تهمت و دروغ زنی را از فردوسی و فرهنگ ایران، رسوا سازند.
ر. ایرانی
**************************************
هنر نزد ایرانیانست و بس
ندارند شیرژیان را به کس
این هنری که فقط نزد ایرانیانست، چیست؟ این هنر بی نظیر، آنست که فرهنگ ایران، شیرژیان را به کسی نمیشمارد.
«شیر»، در فرهنگ ایران، جزو «گرگ سردگان» یعنی «درندگان و جانوران جان آزارست، که نماد «اصل خشم»، یعنی «اصل قهر و خشونت و تجاوز و تهدید و کین ورزی» بودند.
بهرام که جفت رام (مادر زندگی و موسیقی و شناخت) و هردو باهم، «بن آفریننده جانها» هستند، فقط به جانوران بی آزار، مانند اسب و شتر و گاو …. تحول می یابد.
به همین علت رستم برعکس هراکلس یونانی که لباس شیر میپوشید، لباس ببربیان (بیوربغان = سگ آبی) میپوشید، چون لباس شیر، نماد «اصل خشم = اصل ضد زندگی، درندگی و خشونت و تهدید و کینورزی» بود، که برضد «اصل قداست جان و خرد» است.
این هنر، نزد ملل آنروزگار، بی نظیر و استثنائی بوده است. بنیاد گذاران رُم، روموس و روملوس، در کودکی، از شیرگرگ، پرورده میشوند. ایلیادهومر که کتاب مقدس یونانیها بوده است با این عبارت شروع میشود که «ای زنخدا، خشم را به سرای».
نام تورک و توران، در اصل به معنای «خشم= ازهم پاره کننده» است. نقوش برجسته نیایشگاه آتن، همهاش صحنههای جنگ یعنی خشم است. نیایشگاههای آشور، پرازصحنههای خونخواری و خشمست. یهوه درتورات همیشه درفوران خشمست. ولی فرهنگ ایران (نه تاریخ ایران) درست بر خردی استوار شده بود که در گوهرش ضدخشم، ضدشیر، ضد قهر و خشونت و تهدید بود که خردبهمنی باشد، و این «بهمن»، اصل معمارمدنیت و حکومت شمرده میشد.
*********
هنر چیست؟
هنرچیست؟ هنر در فرهنگ ایران به معنای «مـَردُمی» است. واژه هُنر = هو + نره مرکب از دو بخش «هو» و «نره» هست. امروزه «نر» به مرد، یا رجل گفته میشود. ولی در اصل به معنای «انسان یا مردم» بوده است، و هونر = هنر، به معنای «خوبی و زیبائی و آفرینندگی انسان است». هنر، رفتار و اندیشیدن مردمیست.
مردمی اینست که انسان و خدا، هیچ جان و خرد، و هیچ انسانی را نیازارد، ولو کافر و مشرک و عرب و یهودی و بودائی و ترک .. باشد
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در «شریعت ما» غیر از این گناهی نیست – حافظ
هنر، اینست که هم خدا و هم انسان، خوی درندگی و خشم و قهـر و کین توزی و خشونت و کشتار را نداشته باشند. این را «هنر» یعنی «مردمی» میشمرد که «شیر را که، نماد درندگیست» سرمشق خود قرار ندهد و به درندگی و قهر، ارج ندهد:
ندارند شیرژیان را به کس
*********
شیردرنده، و مفهوم شرّ و خیر
نام شیردرّنده، همان « شِـر یا شـَر» است که به معنای « پاره کننده » یا بطور دقیقتر، ازهم پاره کننده زندگی( ژی ) هست. درست واژهِ« شرّ »، معرب ِ همین واژه است. شیرِازهم درنده که پیکریابی خشم ( قهروخشونت وتهدید) است، برای این عمل جان آزاریش، « شرّ» است. معنای اصلی « شرّ» این بوده است که هیچ کسی و قدرتی نباید « جان انسانی » را بیازارد، و« خیر» نیز که مفهوم مقابل شرّ است، بازمعرب واژه « هیر= ایر» ایرانیست. چنانکه « خیر وخیری » که درعربی به « گل همیشه بهار» گفته میشود نام سیمرغ یا ارتافرورد ( خوشه های جانها= جانان) است.
( خدای روزنوزدهم هرماه، نام دیگرش، کاوه است که برضد ضحاک برمیخیزد، چون جانها را میآزرده است ) و نام دیگرش « گل بوستان افروز یا حیالعالم » است. چون خود خدا، همه جانهاست، پس آزردن هرجانی، آزردن خداست، و هیچکس را نمیشود به « حق » کُشت، چون خدا که جانان باشد، اصل همه حقهاست.
پس « خیر»، مقدس شمردن هرجانی است ولو مشرک وکافروملحد وبودائی وچینی و..باشد. ولی سپس همین اصطلاحات « خیروشرّ » را اسلام، مصادره کرد ومعانی آنها را به کلی تحریف ومسخ ساخت.
موءمن به اسلام، خیرشد، وکافرومشرک، شرّ گردید ( لعبد موءمن خیرمن مشرک ). آنچه الله،برای بنا وحفظ ِ قدرتش خیروشرمیداند، همه مردم را امتحان میکند،تا همه، سربه اطاعت او فرو آورند. و« الله خیرالماکرین » میشود. مکرکردن ازالله، خیرمیشود، و فخربدان میکند که میتواند سرابلیس را هم کلاه بگذارد. درحالیکه مکروخُدعه، نتیجه ناتوانیست. منش ِخشمگین ( غضب وارهاب) شیردرنده که درالله هست، معیارخیروشرّ او میشود. معیارشرّ وخیر، تسلیم شدن به قدرت مطلق اوست و « نیازردن جان » هرانسانی، که معنای اصلی خیروشربود، بیکسو نهاده میشود و « کشتن به حق » معیاراصلی خیروشر میگردد. حق آنست که انسان، تابع قدرت الله گردد وناحق آنست که خواهان آزادی باشد و « جان هرانسانی » را معیار نهائی، حق بودن بداند.
ازاین رو هست که هنر، نزد ایرانیانست وبس، نه نزد اسلام.
*********
فرهنگ زنخدائی ایران (ارتائی = سیمرغی)، استوار، بر اندیشه «مهر»، و برضد خشم (جنگ و قهر و خشونت و تهدید) بود، و از این رو، نمادش «شیر ِمادر» بود، که «خشیر» باشد. نام دیگراین شیر، جیوام (جیو + وام) است، و وام در سانسکریت هم به معنای پستان و هم به معنای زنخدای مهرمیباشد، و جیو، به معنای شیرو زندگی وخونست. با نوشیدن شیرازپستان زنخدای مهر، پیمان، آفریده میشد که بازپیمان به معنای شیراست. از آنجا که گیاهان زمین، پستان این زنخدا شمرده میشدند، با نوشیدن آمیزهای از سه گونه شیرابه، پیمان مهر باهم بسته میشد (بدون خونریزی). به همین علت، بلخ زادگاه مولوی، شیربامی (شیروامی) نامیده میشد، چون دربلخ، نیایشگاه این زنخدا بود که نام دیگرش شاده ونوشاد است. همین جیوام، چون سپید بود، معنای «روج = روشنی» را نیزداشت و نام دیگراین خدا، بهروج بود. سپس جنبشی دیگر پدید آمد تا جنگجوئی ارتشیان را مقدس سازد و بدان حقانیت بخشد. نماد آنها نیز «شیردرنده» بود که دراصل شِر باشد. شِـر به معنای پارهکردن و دریدنست، و درکردی «شه ر» به معنای جنگ و شه رکار به معنای جنگاور و «شه ر ژی کرن» به معنای سربُریدنست، ونام شیر درنده، شیرشرزه است، تا معنای اصلی شیرکه شِر باشد، درآن گسترده شود، و شیرشرزه، یعنی جانوری که ژی یا زندگی را ازهم پاره میکند. شیردرنده، نماد خشم و قهر و تهدید و جان آزاری بود، نه نماد دلیری وعظمت. این شیردرنده، نماد خدای ارتشیان بود، که برایش روشنی معنائی دیگر داشت. برعکس روشنی زنخدای مهر که اینهمانی با سپیدی شیرداشت، این شیر درنده، با شمشیر نُورش دربُریدن، چیزها را از هم روشن میکرد. بدینسان، درفش شیروخورشید و شمشیر، بوجود آمد. این خدا نیز نام خود را مهر، گذاشت، ولی مهربرای او معنای قرارداد و عهد و میثاق را داشت نه معنای عشق را. بدینسان دوگونه پیمان درایران بوجود آمد. یکی پیمان بستن با نوشیدن سه نوشابه از یک جام که (جام جم) باشد، و دیگری، پیمان بستن، دردست بهم زدن برروی آتش سوزان. این تضاد میان ملت ایران و حکومتش که ارتشیان بودند همیشه باقی ماند. ملت، درفش کاویان را داشت وحکومت، درفش ارتشیان را.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 11/11/2016 by رضا ایرانی
چرا سپیدی بیرنگی است؟
برای شنیدن برنامه، بر روی آن کلیک نمائید.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 09/19/2016 by رضا ایرانی
اسلام راستین» ساختن، بس است”
آقای بنیصدر(+) شما هنوز هم دم از اسلام ِ «عشق، شفقت، و گذشت» می زنید، چرا راستمنشانه، برای یکبار هم که شده سخنی از فرهنگ ایران نمیزنید؟
شما همهی منش و ویژگیهای فرهنگ ایرانی را در انبان اسلام میریزید. این که دیگر اسلام عرب و قرآنی نیست!
این همان کاریست که «حافظ و مولوی و عطار» و در یک سخن، کل عرفان ایران، در درازای سدهها کرد و به پیکار اسلام رفت، تا اسلام را فرهنگی کنند. اسلام، هیچگاه دین مهر و انسان دوستی و ضد خشونت نبوده است. قرآن، خود بیان این حقیقت است.
آیا حکم «ارتداد» در اسلام نیست؟ تا چنین حکمی باقی است سخن شما چیزی بجز «خیالبافی» نیست!
( البته من میخواهم که خوشبین بمانم وگرنه میبایست واژهی دیگری را بکار ببرم)
جناب «دانشمند مسلمان « آقای بنی صدر، به این پرسشها بیندیشید و از دلیری حافظ و مولوی و عطار، بیاموزید و شاید «راستی» در شما پدیدار گردد:
آیا یک مسلمان میتواند تسلیم الله مقتدر نباشد؟
آیا یک مسلمان میتواند از مجموعه یک احکام و آموزه و شریعت، و در یک سخن، از محتویات «کتاب مقدس»اش پیروی و تقلید نکند؟
آیا انسان در قرآن فطرتا جاهل و بیمعرفت نیست؟
شما تلاش میکنید تا با زور تأویل و بُریده بُریده، چیزهائی ازجملات قرآن بیرون میکشید در حالیکه غافل از آنید که آنچه ازخود قرآن میتراود و فوران میکند، همهی سعی و تلاش شما را بر باد میدهد!
این همه آب در هاون نکوبید: مگر نه اینستکه در اسلام ایمان «دار السلامست و کفر «دار الحرب» ؟ آیا اخلاق درون موءمنان با اخلاق موءمنان با کُفار تفاوتی ندارد و در تضاد نیست؟ آیا میگوئید مرزی میان موءمن به اسلام و کافر به اسلام وجود ندارد؟
آیا تقسیمبندیهای مُوءمن، کافر، مُلحد، مُرتد و مُشرک در قرآن نیست؟
آیا اخلاق انسانی با وجدانی آزاد، اسیر تنگنای دین اسلام نیست؟
آیا الله اصل «قدرت» و «قدرت پرستی» نیست؟ آیا نمیبایست هر کاری و هراندیشهای و هر سخنی، این اصل قدرت را تایید نماید؟
آیا تزویر و ریا و کشتار و شکنجه و ترور، همه کارهای «ثواب» نیستند چونکه قدرت الله را تایید میکنند؟
آیا در اسلام همهی انسانها دارای «فطرت اسلامی» نیستند؟
آیا با این فطرتِ اسلامیِ از پیش تعیینشده، حق به تحقیر و اجبار اقلیتهای دینی داده نمیشود؟
آیا من حق دارم دارای اندیشهای باشم و یا دارای اندیشهای بشوم که با اسلام سازگار نیست؟
آیا اسلام میپذیرد که یک مسلمان، پشت به اسلام بکند و دین و آیین دیگری بپذیرد؟ اگر نه، سزای چنین عملی در اسلام چیست؟ آیا کُشتن نیست؟
آیا قدرت بطور کلی و به ویژه الله اصل قدرت ِ» اسلام که دین صلح، دموکراسی، حقوق بشر، استقلال و آزادی است» می تواند «مهر » بورزد؟ و بقول شما با «عشق، شفقت، و گذشت» باشد؟
مگر هر قدرتی با قدرتورزی خود، از همه تابعیت محض و بیچون و چرا نمیخواهد؟ آیا اساسا رابطه «حاکمیت-تابعیت» قدرت، جایی برای این دست و دلبازیها و یا به سخنی درستتر، عوامفریبیها، باقی میگذارد؟
این الله یا محمد نیست که میگوید:
هر چیز که اندیشی از جنگ، از آن دورم
هر چیز که اندیشی از مهر، من آنستم
این فرهنگ ایران است که از زبان مولوی فریاد میزند!
آیا این فرهنگ ایران نیست که میگوید:*
تنها جان و زندگی هر انسان است که مقدس است که گزندناپذیر است که هیچ دینی، که هیچ خدایی، که هیچ قدرتی، حق آزردن جان و خرد انسان را ندارد.
این فرهنگ ایران است که اندیشهی «ورای کفر و دین» را بنیان نهاد و عرفای ما با هزار سال ایستادگی، بنیاد حقوق انسان را برای ما نهادند. این الله یا محمد نیست که میگوید:
هر که خواهد گو بیا وهرچه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان، در این درگاه نیست
این فرهنگ ایران است که از زبان حافظ فریاد میزند!
اسلام ِحضرتعالی زمانی از سوی ایرانیان پذیرفته میشود که نخست شمشیر خونریزش را به کنار نهد و پایبند ارزشهای اخلاقی فرهنگ ایرانی گردد.
ر. ایرانی
_________________________________________________________________
*«ششم، ما نیاز به آموزش بیشتر درباره حقوق بشر و کرامت انسانی داریم. هنگامی که یک شخص متوجه می شود که زندگی او مقدس است و کرامت انسانی، در همه انسانها، ذاتی است، چنین انسانی خود یا فرد دیگری را تبدیل به بمب نمی کند. آنهایی که اینکار را می کنند باور کردهاند که زندگی آنها هیچ ارزشی ندارد و هیچ انسانی دارای کرامت و حقوق ذاتی نیست»
«سیاست برای شکستن چرخه ترور – ابوالحسن بنی صدر»
سایت اخبار روز در لینک زیر:
http://www.akhbar-rooz.com/ideas.jsp?essayId=75694
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 09/17/2016 by رضا ایرانی
Posted on 08/29/2016 by رضا ایرانی