گرامیداشت «پهلوان منوچهر جمالی» گروه زنـان ایرانی در شمال کالیفرنیا

“In the memory of Dr Manoochehr Jamali”

Sunday August 19

2-5pm

Program Room

Los Altos Library
13

South San Antonio Road

Los Altos, CA 94022-3056

گروه زنــان ایرانی در شمال کالیفــرنیــا


راه خود را نباید برگزید، راه خود را باید آفرید

منوچهر جمالی
ژانویه 1985 پاریس

هیچ انسانی را بفرمان هیچ قدرتی نباید کُشت.
تنها زندگی هست که مقدس است.
آنکه می‌کُشد و فرمان کُشتن می‌دهد، اهریمن است نه خدا !
خدائی که فرمان کُشتن بدهد، اهریمن است.

منوچهر جمالی
بیستم اکتبر 1991

 

 

 

پیام زنده‌یاد استاد منوچهرجمالی

پیام استاد منوچهرجمالی

به جشن ١٢٨مین زاد روز دکتر محمد مصدق

 پنجم ژوئن ۲۰۱۰ میلادی

«« دوستان گرامی که دراین انجمن بیاد زاد روز بزرگمرد ایران دکتر محمد مصدق گرد آمده‌اید، به همه شادباش می‌گویم و پیروزی و بهروزی همه را خواهانم.

 با مصدق، تنها یک جنبش سیاسی درایران روی نداد. اگرچه، جنبش او، به عنوان یک جنبش سیاسی، آغازشد. ولی جنبش مصدق، سراسر گستره‌های زندگی اجتماعی و فکری و اخلاقی ایران فراگرفت و سخت تکان داد و همه را تا ژرفای وجودشان برانگیخت.

اینست که مطالعه جنبش مصدق، از دیدگاههای سیاسی و اقتصادی، ازهمان بُن، گرفتار تنگی دید و اشتباه می‌گردد. آنچه را مصدق در ژرفای روان ایرانیان انگیخت، بیش از اقدامات محدود تاریخی او بود.

اینست که آنچه درسیر تاریخ رویداد، برآیندهای فراسوی تاریخ را داشت و دارد و خواهد داشت. بانگ آزادی‌خواهی واستقلال و دلیری و استواری و سرخم نکردن او، مرا که در عنفوان جوانی بودم، سخت برانگیخت.

من ازهمان آغاز، متوجه شدم که رسیدن به آرمان‌های او، که ابعاد« فراتاریخی» داشت، نیاز به تفکر مستقل ایرانیان دارد که از سرچشمه فرهنگ خود ایران جوشیده باشد.

ازآن پس، من، سرمایه عمرم را هزینه کردم تا کاری را که مصدق درگستره سیاست و اقتصاد آغازکرده بود، درگستره فلسفه و فرهنگ ادامه بدهم. تحصیلات من در دانشگاه‌های مختلف آلمان در بخش‌های فلسفه و علوم اجتماعی و دینی و سیاسی، مرا به این نکته رسانید که تفکر مستقل و آزاد ایرانیان، فقط و فقط برپایه فرهنگ اصیل ایران ممکنست.

ازافکار غرب و شرق با ید انگیخته به آفرینندگی در فرهنگ خود شد. وگرنه با « کپیه کردن از غرب »، به استقلال خود که بیش از استقلال سیاسی است، نخواهیم رسید. استقلال حقیقی ما، دراستقلال فرهنگی ماست.

من درپژوهش‌هایم که دهه‌ها ازعمرم را صرف آن کردم، متوجه شدم که فرهنگ اصیل ایران، در باززائی ایران، همان نقشی را بازی خواهد کرد، که فرهنگ یونان در غرب کرده است. ما باید در فرهنگ خود، باز زائیده بشویم.

با پیمودن راه‌های دراز و سرگشتگی درپیچ و خم‌ها واشتباهات و تصحیحات فراوان، متوجه شدم که « فرهنگ اصیل ایران »، غیر از« تئولوژی زرتشتی » و غیر از « آموزهء خود زرتشت » است. و آنچه ما درآثار و منابع بجای مانده داریم، روایاتی است که از دیدگاه زرتشتی از فرهنگ اصیل ایران انجام پذیرفته است.

برای من بسیار دردناک بود که از زرتشت انتقاد کنم ولی برای شناخت حقیقت و بزرگی ایران، باید این سخت‌دلی را داشت. انتقاد از او، مانند زخمگین‌کردن خودم بود.

 ازسوی دیگر، متوجه شدم که میان « تاریخ سیاسی ایران » و « فرهنگ مردمی ایران »، ورطه‌ای بسیار ژرف هست. با مطالعات درتاریخ قدرت‌مداران ایران، نمی‌توان فرهنگ اصیل ایران که درست متضاد با آنست، کشف کرد. با شناخت این نکات بسیار مهم، کوشیدم که در آغاز« معیارهائی » را بیابم که این متون، برای انطباق دادن به آموزه زرتشت، تحریف و مسخ شده است. هم‌چنین آهسته آهسته اختلافات آموزه خود زرتشت را با فرهنگ ایران‌، یافتم. ازاین راهست که می‌توان اندیشه‌های زرتشت را فهمید. چون اندیشه‌های زرتشت، رویاروی آن فرهنگ، و در مبارزه با آن فرهنگ، به وجود آمده و عبارت‌بندی شده است.

با پیگیری ای
ن اندیشه‌ها
، آهسته آهسته، دروازه بزرگی به فرهنگ باشکوه و مردمی ایران برایم بازشد که هر ایرانی دربرخورد با آن، گرفتار همان شگفت و ناباوری می‌شود که خود من شده‌ام. من یقین دارم که ایران آینده، بربنیاد این فرهنگ، که فرهنگ آزادی و انسانیت و فردیت و اجتماعیست، به استقلال و شکوه و بزرگی نوینی خواهد رسید. این فرهنگ، وارونه آنچه پنداشته می‌شود، ناسیونالیست نیست، بلکه یک فرهنگ جهانیست، و منشور کورش کبیر، فقط رد‌پائی از این آرمان‌های مردمی می‌باشد. من بر این باورم که تنها با اتکاء به فرهنگ اصیل ایرانست که می‌توان قدرت علمای دینی را در ایران، مهار کرد، وگرنه روشنفکران، با کاربُرد چند اندیشه‌ی وام کرده از غرب، باز ازنو شکست خواهند خورد، و به دموکراسی، دست نخواهند یافت.

 دموکراسی و حقوق بشر و سکولاریسم، نیاز به یک فرهنگ مردمی دارد که زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی را برتصویری از انسان بگذارد که خرد انسان را اندازه حکومت بکند. »»

 (ویراستاری از ر.ایرانی)

در سوگ استاد منوچهرجمالی، «گرامی بُد آن کس که بودی دلیر»

«گرامی بُد آن کس که بودی دلیر»

« نمیرم از این پس که من زنده‌ام

که تخم سخن را پراکنده‌ام»

 پهلوان وآتشفشان اندیشه فرهنگ ایران‌زمین  خاموش گشت.

««  به اطلاع دوستان و علاقمندان به استاد منوچهر جمالی می رسانیم که مراسم ترحیم و سوگواری آن بزرگوار روز دوشنبه 9 ژولای 2012 در شهر مالاگا در سالن ِ  قبرستان و سردخانه مالاگا سمنتریو پارک راس ساعت 4 بعدالظهر  آغاز  می شود و تا ساعت 6  بعد الظهر ادامه خواهد داشت. پس از مراسم سوگواری و اجرای موسیقی و دعا و نیایش ؛ پیکر ایشان به قبرستان شهری که در آن زندگی می کرد حمل می شود و در شهر آل حورین ال گرانده دفن خواهد شد.

آدرس و نشانی مراسم

دو شنبه 9 ژولای  ساعت 4 بعد الظهر شهر مالاگا قبرستان و سردخانه اصلی مالاگا سمنتوریو پارک »»

Parque Cementerio de Málaga

Ctra. Colonia de Sta. Ines a Campanillas, km. 5. 

29590 Málaga.

مسئله بنیادی ایران، پشت کردن به خدای قدرت، و روی آوردن به خدای مهر است

«« رحمت، همیشه نقاب « غضب الله » بوده است و خواهد بود. غضب، بی چهره و بی « صورت » است، چون اصل زشتیست، و زشت، اجازه نمی‌دهد کسی صورت او را بکشد و مجبور است که همیشه نقاب « رحمت » به چهرهِ خود بزند، تا « زشتی سهمگین خود » را بپوشاند.
رحمانی بودنِ الله، اصل تیره و تارسازنده « اصل غضبانی» بودنِ گوهری الله است. رحمانی بودن و غضبانی بودن، دوچهره جداناپذیر « قدرت الله » ازهم هستند.
مسئله ایران، رحمانی کردن الله نیست، بلکه مسئله بنیادی ایران، پشت کردن به خدای قدرت، و روی آوردن به خدای مهر است که دو رویگی غضب و رحمت را نمی‌شناسد. با رحمانی ساختن الله، می‌توان مردم را فریفت و غضب الله را زمانی چند، پوشانید، ولی نمی‌توان ریشه غضب الله را که گرانیگاه قدرتش هست، ازجا کند. »»

فکری روشن است که، از آتش جان خود انسان، افروخته شده باشد.

«« تا دیگری برای من می‌اندیشد، من، بنده وعبد او هستم. تا اندیشه‌ی دیگری، جای اندیشیدن مرا می‌گیرد، من، به عقیم بودن خود، گواهی می‌دهم و با اندیشه‌ی دیگری، عقیم بودن خود را می‌پوشانم.

تا اندیشه‌ی‌ دیگری، مرا روشن می‌کند، بیان آنست که « آتش جان من »، خاموش شده و مُرده است. تا من با این « روشنائی وامی »، روشنگر جامعه می‌شوم، جامعه را، روشن نمی‌کنم، بلکه با این روشنائی، آتشِ جان مردم را می‌کـُشم، تا آنکه این روشنائی وامی ِمرا بپذیرند.
خدای ایران، روشنگری نمی‌کرد، و روشنی به کسی و ملتی، قرض نمی‌داد تا آتش جان آنه ارا بمیراند، بلکه افتخار خود را این می‌دانست، که آتش جان انسان‌ها را بیفروزد، تا همه انسان‌ها از آتش جان خودشان، روشن شوند. خودشان، سرچشمه روشنی و بینش گردند، تا خرد انسان‌ها، شعله و تابش آتش جان انسان‌ها باشد. روشنائی که از آتش جان خود انسان‌ها برنخاسته باشد، نشان عقیم و نازابودن آنهاست و آنها که عـقیم‌اند، عبد و بنده می‌شوند.
 فکری روشن است که، از آتش جان خود انسان، افروخته شده باشد. فکری روشن‌است که جان خود انسان، آن‌را آفریده باشد.
این مَـنیدن یا اندیشیدنست که با آن، انسان، « من » و سرفراز و آزاد می‌گردد. »»

«« پیروزی «شعر» را در پس‌راندن دین »»

«« پیروزی «شعر» را در پس‌راندن دین »»

«« شعـر، در فضائی و زمانی نیرو می‌گیرد و دلها و روانها و عواطف را می‌رباید که جاذبه‌ی دین بر روان‌ها و عواطف ژرف انسانی می‌کاهد و سُست می‌شود و دین، تبدیل به عادات یکنواخت و ملال آور می‌گردد. از این رو پیدایش شعرای بزرگ درجامعه، و بقای آنها و محبوبیت آنها درجامعه، به خودی خود نشان آنست که دین، دیگر نیازهای ظریف و مردمی و عاطفی جامعه را برنمی‌آورد، و درست لطافت و ظرافت بی نظیر شعر، درگسترش طیف ارزش‌های اخلاقی و معنای زندگی، گستره‌ی خالی روان و ضمیر را پُر می‌کند.
گستره‌ای که دین، ملک انحصاری خود می‌شمرد، بی سر و صدا و بی کاربُرد خشونت و درشتی، ازشعر، فتح کرده می‌شود. شعر، و به ویژه غزل، « من وعلویت من » را در انسان که گرانیگاه تفکر است، دوباره بر ضد‌دین و شریعت، بسیج می‌سازد. از این رو باید این پیروزی شعر را در پس‌راندن دین، و تلطیف احساسات و علویت انسان، شناخت.
آنچه را شعرای بزرگ ایران، برای قیام انسانیت و لطافت اخلاقی و مُدارائی و انسان‌دوستی و سرفرازی انسان، دربرابر بدویت و خشونت شریعت، و ایجاد دشمنی میان کافر و موءمن و پاره کردن اجتماع کرده‌اند، تا‌کنون شناخته نشده است. درتحقیقاتِ ارزشمند، بایستی این تمایز ژرف افکار آنها، از متون دینی و شریعتی، بازشکافته و برجسته ساخته شود، تا راه به سوی آزادی اندیشه و آفرینش اخلاقی برتر در جامعه گشوده شود. »»

آقای لاجوردی گرامی،+ با درود فراوان:

من حضورتان پیشنهاد می‌کنم (البته با پوزش بابت گستاخی‌ام) بجای «محکوم کردن» و «افشا‌گری»، دست به گسترش اندیشه‌ی « مقدس بودن جان و زندگی» فرهنگ ایران بزنید! ایران آتش زیرخاکستر است، ایران آبستن تحولات ژرف و در روند «نوزائی» از سر خویش است، بیائید ماما و قابله این کودک در راه باشید! تا کی صرفا» می‌بایست افشا و محکوم کرد؟ 33 سال کفایت نمی‌کند؟
به مردم امید رهائی از اسارت اسلام دهید! دست به نقد و سنجش‌گری اسلام و قرآن بزنید، باور بفرمائید زمانی که باعث و بانی چنین حرکتی شوید، مردم خود جنبشی بزرگ را آغاز خواهند نمود ونیازی به شعار و محکوم کردن این وآن و خود نخواهد بود!

پیروز و سربلند باشید

ر.ایرانی

+

تنها راه رحمانی ساختن اسلام

تنها راه رحمانی ساختن اسلام

«« تنها راه رحمانی ساختن اسلام، آنست که نویسندگان و اندیشمندان، آزادی داشته باشند که « قرآن » را آشکارا نقد کنند، و انتقادات خود را به اجتماع عرضه کنند. با آگاهی مردم از این انتقاداتست که راه رحمانی ساختن اسلام گشوده می‌شود. مردم با شناختن چهره‌های غضبناک الله است که اکراه خود را از آن آشکار می‌سازند، و زیر فشار اجتماع، آخوندها، ضرورت کشف جلوه‌های رحمت الله را در قرآن در می‌یابند. این آخوندها و فقها و علماء دین هستند که باید در آغازخود، پیکریابی « رحمت الله » گردند و دریابند که زمان آنست که دست از پیکریابی چهره غضب الله بکشند. آنگاه که آخوندها، چاره ای جز آن نداشتند که جلوه رحمت الله باشند، به آسانی خود، رحمت الله را درهر آیه قرآن کشف خواهند کرد. فقط از این راهست که اسلام می‌تواند رحمانی بشود که آخوندها زیرفشار اجتماع، چاره ای جز آن نداشته باشند که در قرآن فقط آیات رحمت را بیابند و چشم‌شان از دیدن چهره غضب الله، کور گردد. »»

سکولاریسم چیست؟

«« سکولاریسم چیست؟»»

«« اشتباهی را که روشنفکران ما می‌کنند آنست که، سکولاریسم را از جمله صادرات غرب به ایران می‌شمارند. در حالیکه سکولاریسم، پدیده‌ایست که از روند دنبال‌کردن و گستردن انتقادات و اعتراضات جسته و گریخته، یا آشکار بزرگانی مانند قابوس وشمگیر و خیام و عطار و مولوی و حافظ  و عبید زاکان و عرفان، بطورکلی از شریعت اسلام کرده‌اند، پیدایش می‌یابد. ولی روشنفکران این انتقادات و اعتراضات را نادیده می‌گیرند، چون توانائی آفرینندگی فکری ندارند، و نمی‌توانند این انتقادات و اعتراضات را بگسترند و بشکافند و بار ور سازند. سکولاریسم حقیقی، فرزند مستقیم همین انتقادات و اعتراضات نهفته یا آشکار و آذرخشی و تلنگری، در آثار این اندیشمندان بزرگ و گستاخ است.
سکولاریسمی که ازگسترش دلاورانه‌ی پیشینه‌ی فکری ِاین آزادگان بدست می‌آید، دل و روان عامه را می‌رباید و ایمان‌شان را به اسلام متزلزل می‌سازد، و از تقلید می‌رهاند و صمیمی با زندگی در گیتی و در زمان می‌کند و دلیر در تغییر‌دادن تاریخ گذشته خود، و جسور در گسستن از خرافات آخرالزمانی می‌سازد.
عرفانی که والاترین موءمن به خدا را در بت‌خانه کافرستان می‌یابد، تا شریعت اسلامی که دوستی با کافر را جرم می‌داند و کشتن او را تکلیف اصلی جهاد می‌داند، هزارفرسخ فاصله دارد.
خدای عرفانی، که نوح پیامبر را به سختی سرزنش می‌کند که چرا از او خواسته است که همه‌ی مردمان گیتی را که کافرند، نابود سازد، چون همه آن کفار را دوست می‌داشته است، صدهزار فرسخ از شریعت اسلام فاصله دارد.
کسانی‌که می‌خواهند، اسلام را عرفانی بسازند، نه ازاسلام چیزی فهمیده‌اند و نه از عرفان، و به قطع، شارلاتان حرفه‌ای هستند. »»