ما هر سال که نوروز را جشن میگیریم، آنچه را در این جشن فراموش میکنیم آنست که، نوروز جشن پیروزی خرد ِانسانی (جمشید در این روز است که با خردش، ساختن بهشت را پایان داده است) در فعالیت سیاسیاش، در ساختن بهشت در گیتی است
انسان در این جشن نوروز، به یاد میآورد که با خرد، توانا به آفریدن بهشت در گیتی است
یقین از این خرد آفریننده در سیاست و اجتماع (نه خرد آلتی)، که تجلی غنای وجودی انسانیست، سرچشمه آزادی و دموکراسی است
پس از سی و چهار سال تازه رسیدهاند به «ضرورت لغو اعدام»، شاید پنجاه سال دیگر پی ببرند که اساسا هیچ کُشتنی بر حق نیست و «ضرورت لغو » آن را بخواهند! آیا تنها اعدام میباید لغو شود و دیگر انواع کُشتن، مانعی ندارد؟
هنوز تا پیبردن به سراندیشهی «قداست جان» فرهنگ ِایرانی، راه درازی در پیش است. هنوز تا درک و فهمیدن این اندیشه، که والاترین اصل فرهنگ ِایرانی است و بیانگر انساندوستی، حیواندوستی و طبیعتدوستی، و در یک سخن «گیتی دوستی» و «گیتیآرائی» در فرهنگ اصیل ِایران، سالها فاصله هست. هنوز نفهمیدهاند که در فرهنگ ایرانی، حق جانستاندن، از همه پیشاپیش گرفته شده و هیچ قدرتی، و مرجعی و الهی، و پیغمبری و لو برگزیده این الاه و یا آن الاه، و هیچ حزب و گروه سیاسی و رهبری، هیچ رهبر سیاسی و ارتشی، حق جانستانی و یا امر دادن و فتوای قتل و کشتن را ندارد! حتی «پسندیدن» چنین اندیشهای، در هیچ کسی از دید فرهنگ ایرانی، قابل تصور نیست!
پسندی و همداستانی کنی که جان داری و جانستانی کنی (سخن ایرج در شاهنامه)
هنوز نفهمیدهاند که سراندیشهی «قداست جان» فرهنگ ِایرانی، بسیار افزونتر و نیرومندتر از هر اندیشهی ترجمهایست که تاکنون با آن «آشنا» گشتهاند.
آزردن، دروغ و نادیدهگرفتن حق انسان، راه همه در این سراندیشه، بسته شده و در این سراندیشه همهی حقوق انسانی، حمل میشوند. تازه و آرام آرام، و آنهم نه همهی این «پیشروان خلق»، پس از سی و چهار سال، میروند که بپذیرند زندهیاد شاهپور بختیار، «نوکر بیاختیار» نبود! او انسان دلیری بود که ایران و انسان را دوست میداشت و به خود استوار بود.