Posted on 03/28/2019 by رضا ایرانی
چرا حکومت اسلامی، «جمهوری اسلامی» خوانده میشود؟
پس از چهار دهه از قدرتورزی حکومت ددمنش اسلامی، تحصیلکردهگان ایرانی (بدون در نظر گرفتن گرایش و منش سیاسیشان) هنوز نمیدانند معنا و مفهوم « جمهوری» چیست ؟
اگر میدانستند، هرگز حکومتِ اسلامیِ ولیفقیه را، «جمهوری اسلامی» نمیخواندند!
مسئله ، در نفهمیدن واژهها و بار سیاسی و اجتماعی و حقوقی آنهاست.
مسئله، در هوچیگری و کژفهمی بسیاری از همین «مخالفین» پر سر و صدا، در درک همین واژهها هست.
وگرنه، جامعه مدنیتالنبی، جامعه مدنی دانسته نمیشد.
انتصابات ولی فقیه، «انتخابات» دانسته نمیشد.
«آزادی»، در شکفتن گوهر هر انسانی، در درک امکانات و پدیدآوری امکان نو، در بنیان نهادن فکر و اندیشه نو، در این است که هر انسانی زان خود هست، باشد نه آنی که دیگری میخواهد به او شکل و صورت دهد و بر او قدرتورزی نماید.
دگر از این، فریب است.
درک جامعهای که انسان را مدار و اندازه جامعه و حکومت میداند،
نیاز به درک بار سیاسی و اجتماعی و حقوقی و اقتصادی واژههایی که بکار میبریم، دارد.
با سر دادن چند شعار تقلیدی از غرب، مانند «دمکراسی، حقوق انسان و رنسانس و چه وچه … » و تبلیغ آن، هیچ «نوزایی و نوشدنی» رُخ نخواهد داد.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | 1 Comment »
Posted on 03/18/2019 by رضا ایرانی
جهان از باد نوروزی، جوان شد
زهی زیبا، که این ساعت، جهان شد
شمال، صبحدم مشکین نفس گشت
صبای گرمرو عنبر فشان شد
چو گل در مهد آمد، بلبل مست
به پیش مهد گل، نعرهزنان شد
کجایی ساقیا، در ده شرابی
که عمرم رفت و دل خون گشت و جان شد
قفس بشکن کزین دام گلوگیر
اگر خواهی شدن، اکنون توان شد
« عطار »
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 11/28/2018 by رضا ایرانی
یاد علیرضا رضایی گرامیباد
او با دلیری و طنز خود در زمانی کوتاه که بخارج گریخته بود، خدمت فراوانی به خرافهزدایی درجامعه نمود و خود نیز در این روند، بسیار رشد نمود.
دلیری و نگاه تیزبین او، هم مایهی انگیزندهای برای دیگران خواهد بود، هم شرمساری فراوان برای آندسته که خود را «روشنگر» مینامند.
یادش گرامیباد
ر. ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 11/25/2018 by رضا ایرانی
« چرا ما تازه و نو نمیشویم؟ »
گوهر بهمن (=بُن آفرینندهی هستی، اصل میان و پیوند ولی ناپیدا) «فرشگرد» پی در پی است .فرشگرد، یعنی نوشوی و رنگارنگشوی و تنوعیابی و کثرتمندشوی و تصاویر و نقوش گوناگونشوی. بُن هرانسانی، اصل فرشکرد، اصل همیشه نوشوی، اصل نوزائی، اصل تحول به طیف و رنگارنگی، بُن جشن آفرینی، بُن سرشاری و غنا ( کان = معدن = چشمه = کاریز= گنج) یعنی، اصل شادی آفرین و بهشتساز است.
درفرهنگ ایران ، اندیشهی « برابری »، از « برابر بودن خدا، با انسان، و برابر بودن خدا با گیتی » پیدایش یافته است.
سیمرغ برانسان ، سایه میاندازد، و درانسان، سیمرغ، یا مرغ چهارپر ِضمیر، زاده میشود . سیمرغ درانسان، فرشگرد مییابد. یعنی خدا پیدایش مییابد.
این خدا، وارونه الاهان نوری، خالق نیست و گیتی و انسان از او بُریده و دریده گشته نیستند. این خدا در افشاندن خود در گیتی، و در انسان است که دگرگشت مییابد.
الاهان نوری « وجود خود» را نمیافشاندند، تا گیتی بشوند. این است که برای صوفیها، « درد »، که « مسئله دریدهشدن وجود انسان، ازخدا »، یا « خالی شدن انسان ازاصل نوزائی و فرشکرد » باشد، مسئله اصلی است.
عهد و میثاق (در تورات و انجیل و قرآن ) بر بنیاد بُریدگی و دریدگی انسان ازخدا، یا بُن هستی، به وجود میآید، و این برُیدگی و دریدگی، نفی عشق ِمیان انسان و خدا، یا انسان و بُن فرشکردیش هست. انسان محالاست ولو با وجود «ایمان»، که به این الاهان بپیوندد یا با آنها بیامیزد. تنها باید به « لقاء آنها از دور» بسنده کند و احساس این دریده بودن ازخدا باقی میماند.
انسان ایرانی نمیتوانست دریدگی خدا را از خود، تحمل کند.
واژه ِ « مهر »، برای ایرانی، معنای « آمیختن و آمیزش» داشت. دو چیز بُریده و دریده ازهم، با هم، مهر نداشتند. آمیختن، برضد دریدن و بُریدن است . در فرهنگ ایران، عشق میان خدا یا بُن هستی با انسان، فقط و فقط به معنای « آمیزش خدا و انسان » بود. برای ایرانی درایمان، که برپایه عهد و میثاق نهاده شده، عشق نیست. چنین عشقی، فقط معنای « تشبیهی، یعنی غیر اصیل» دارد. برای ایرانی، دردی، شدیدتر از آن نبود که خدا و انسان، خدا و گیتی، یار وجفت، پیوسته و آمیخته، به هم نباشند.
اینکه خدا، خالق باشد، و انسان، مخلوق باشد، این بزرگترین « درد » بود. خدا، « دسـت » هر انسانی بود که به تن او چسبیده است و اندام انسانست، و کسیکه خدا را، خالقی درفراز آسمان میکرد ، و انسان را ، مخلوق و عبد او در روی زمین میساخت ، هر روز ، دست آن انسان را از تنش میبُرید. برای ایرانی، این «زدارکامگی»، این برترین قساوت و خونخواری و تجاوزگری و خشونت و خشم بود. این « درد »، یک مسئله ماوراء الطبیعی و عرفانی نبود، بلکه یک مسئله روشن ِ« اجتماعی، سیاسی، اقتصادی » بود .مسئله دریده شدن از« خدا »، دریده شدن « فردِ انسان »، از اجتماع ، از بشریت، از طبیعت، از تاریخ بود. مسئله دریده شدن، دریده شدن از « موءمنان به مذاهب دیگر»، دریده شدن از متعلقان « به طبقه دیگر، به قوم دیگر، به ملت دیگر، به نژاد دیگر، به جنس دیگر»، همه جزو این درد ِ دریده شدن ازخدا، یا ازکل بود.
چرا فرشکرد، یا فرشگرد ( فرشه + گشتن ) ویژگی هرتخمی و هرانسانی است؟
در شاهنامه فریدون سه سال از پستان «گاو برمایون» شیر مینوشد. گاو برمایون ، زمین (= گئو) است، که بُن هستی را در زهدان خود، دارد. بهمن یا بُن آفرینندهی هستی، در زهدان زمین، به درون هر تنی است و به صورتی دیگر، پیدایش مییابد. به همین خاطر، در شاهنامه، گاو برمایون، « گاو طاووس رنگ» خوانده میشود. طاووس مرغی است که نماد فرشگرد است.
طاووس بخاطر رنگارنگی دُمش و همآهنگی رنگهایش و سپس، پیوستگی این رنگها با هم، پیکریابی « فرشگرد » است.
در پهلوی نام طاووس، مرغ فرشگرد است. رنگارنگی و همآهنگی رنگها، زهدان یا سرچشمهی آفرینندگی است. (نگاه کنید به آثار زندهیاد استاد منوچهر جمالی)
همچنین، نام « فروهر»، یا فره وشی، بمعنای اصل فرشکرد در بُن انسان است که اصل همیشه نو و تازهشوی، اصل بهشت و جشنسازی و اصل گوناگونشوی است.
چرا ما تازه و نو نمیشویم؟
برغم اینکه ما میتوانیم خود را نو و جدید و تازه بکنیم، چرا ما تازه و نو نمیشویم؟
میان « نوکردن » و « نوشدن » شکاف و تفاوت ژرفی است. میان «کردن و شدن» شکاف بزرگی است که مارا میفریبد. در فرهنگ ایرانی، زمانی این باور بود که انسان و اجتماع موقعی خود را تازه و نو و جدید میکنند، که همزمان با آن تازه و نوین و جدید بشوند.
انسان ، میتواند با اراده، خود را نو و جدید کند ولی خودش نو و جدید نمیشود!
این بیان کمبود آمیختگی «کردن و شدن» است که تاکنون سبب شکست همهی جنبشهای تجددخواهی در ایران بوده است.
چرا که همواره با « اراده» و کپیکردن از دیگری، جستجو و جویندگی را از خود دریغ داشتهایم.
بهمآمیختن «کردن و شدن» تنها در « جویندگی» است نه رونوشتبرداری!
انسان در جُستن است که آن چیز میشود. جوینده در جستجوکردن ِآن چیزی که میجوید، آن چیز میشود.
هیچکس و هیچ قدرتی، نمیتواند، گیتی و اجتماع را تازه و نو « بکند »، بلکه انسانها درجستجوکردن نو، خود به خود ، نو میشوند. این اندیشهایست که بنیاد پدیدهی « فرشگرد» است.
انسان ایرانی زمانی اصالت خود را باز مییابد که « آبستن به فرشگرد » باشد. و این آبستنی با کاریز فرهنگی ایران سر و کار دارد نه با یک مشت افکار وارداتی و هوچیگری از بام تا شام.
فرهنگ ایران « حقانیت حکومت» را همیشه براین شالوده میدانست که باید: حق و داد و قانون، مستقیما از « خرد بنیاد بهمنی درانسانها دراجتماع » تراویده باشد.
حقانیت حکومت، نمیتواند براساس ترویج این و آن آموزه یا دین یا برپایهی شخصی از خانوادهای باشد. فرهنگ ایران نیاز به « منجی» ندارد. این ادیان ابراهیمی هستند که برپایهی « نیاز به رهاننده از گناه » شکل گرفتهاند. وهمهی آنهایی که امروزه از سر به شیوهای، « منجی» را تبلیغ میکنند دانسته یا ندانسته، مبلغ ادیان ابراهیمی هستند.
در فرهنگ ایران، به هیچ کسی ولو با ادعای پیشدانشی، حق به تجاوز، به مکر و خدعه و حیله، به غلبهگری و قدرتورزی بر انسانهای دیگر را و بر طبیعت نمیدهد.
انسان، هنگامی خود را « معین » میسازد، که خودش برای خودش،« غایت»، معین کند. اجتماع، هنگامی مستقل و آزاد میشود، که بتواند خودش ، غایت خود را «معین» سازد.
ر. ایرانی – آذر 97
https://arttaa.com
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »