«« بازمانده‌ها »»

« بازمانده‌ها »

« ما می‌پنداریم اگر اندیشه‌ای را رد کنیم، آنچه از آن اندیشه برخاسته، نیز رد شده است.

ما می‌پنداریم این اندیشه‌های پیرامونی، از خود و به خود نیستند.

ما می‌پنداریم اگر اندیشه‌های بنیادی یک فلسفه با یک دین را رد بکنیم، سراسر گستره آن فلسفه و دین، رد شده است.
اگرچه یک اندیشه را می‌توان با منطق، رد کرد ولی هر اندیشه‌ای، یک چشمه نیز هست.
و هرچه این چشمه بیشتر می‌جوشد، خار و خاشاک و گِلی که با خود از جا می‌کند و می‌برد، بیشتر است.

و ما که در دشت‌ها زندگی می‌کنیم، همیشه از آب گل‌آلود می‌نوشیم و هیچ‌گاه آب پاک و زُلال را ندیده‌ایم.
و هیچ‌گاه رنج رفتن هفت‌خوان را بخود نمی‌خریم، تا بر فراز کوه، از چکه‌هائی که از برف‌های یخ‌زده می‌ریزد، جام خود را پُر کنیم.
مسئله، مسئله رد کردن یک اندیشه نیست، بلکه مسئله، مسئله بستن یک چشمه، با گل و سنگ و آهک است.

از رد کردن یک اندیشه، که کار آسانیست تا بستن یک چشمه، که کار دشواریست، تفاوت هست.

چشمه یک اندیشه را می‌توان با گل و سنگ و آهک بست ولی آب‌های جوشنده، از جائی دیگر و بنامی دیگر، سر در خواهند آورد. »

از پهلوان منوچهر جمالی

بیان دیدگاه