سلب مرجعیت از گذشته

از کتاب « نعش ها سنگین هستند» نوشته استاد منوچهرجمالی

آنچه در گذشته وسنت، بار ِ سنگین است، همان ادعای «مرجعیت» آنهاست. مرجع کسی‌است که نمی‌گذارد ما از خود باشیم و می‌خواهد که از او باشیم. از گذشته باشیم. خود، تابع گذشته واز گذشته باشد. تاریخ و آنچه از گذشته می‌آید، هنگامی بار است که خود ِ انسان و جامعه را از سرچشمه‌ بودن (از خود بودن) باز دارد.
زمان، همیشه از نو جوان می‌شود و همیشه جوان، از نو، می‌خواهد از خود باشد.
از خود بودن، یعنی «مرجع و میزان» بودن.
گذشته و تاریخ، راه جوان شدن از خود را می‌بندد. برای جوان‌شدن از نو، (که ایرانیان آن را «فرشگرد» می‌نامیدند) باید نخست بر ضد مرجعیت گذشتگان و پیشینه‌ها برخاست و خط بطلان بر این مرجعیت کشید.

دیالکتیک پیشرفت بسوی آزادی و بازگشت به قهقرا

از « استاد منوچهر‌جمالی »

سائقه پیشرفتِ همیشگی بسوی کمال و آزادی و سائقه بازگشت همیشگی به عقب و تکرار گذشته، همیشه باهم گلاویزند. هر پیشرفتی در کمال و آزادی، ناچار دچار بازگشت قهقرائی می‌شود. اینکه همیشه می‌توان بسوی کمال و آزادی پیشرفت کرد، یک خیال خام هست. این دیالکتیک پیشرفت بسوی آزادی و، بازگشت به قهقرا هست که سیر تاریخ را معین می‌سازد. هر جنبش پیش‌رونده‌ای در مدنیت، سائقه بازگشت توحش را برمی‌انگیزد. توحش همیشه در انسان، آتش زیر خاکستراست.

خرد، غربال مایه‌های آفریننده زندگی

از « استاد منوچهر‌جمالی »

تاریخ، انباریست از تجربه‌ها و بینش‌ها و آئین‌ها و شیوه‌‌های تفکر و ادیان و مذاهب و مکاتب فلسفی گوناگون که انسان‌ها در هزاره‌ها اندوخته‌اند. خرد هر انسانی در هر دوره‌ای، غربالی‌است برای الک کردن ِ نو به نو ِ این توده روی هم‌ریخته هزاره‌ها، تا مایه‌های آفریننده را برای زندگی خود بیرون آورد. تاریخ، آشغالدان نیست (چنین سخنی، تحقیر انسانیت است) و با دور ریختن تاریخ به عنوان آشغال، فراموش می‌کنند که گنج نهفته خود را که در میان آن آشغال، پخش است، نیز دور می‌ریزند. اینان در خرد خود، هنوز غربال را کشف نکرده‌اند.


آزادی

از کتاب « نعش ها سنگین هستند» نوشته استاد منوچهرجمالی

اندیشیدن ِاز خود


ما تمام اوقات خود را، خرج تبلیغات افکاری می‌کنیم که به عنوان ِ«مُدرن و پیشتاز و تجدد و روشنگری» از دیگران به ذهن سپرده‌ایم و سراپا شیفته آن شده‌ایم. اگر اندکی از این نیرو را صرف اندیشیدن ِاز خود، و صرف انگیختن مردم ایران به اندیشیدن از خود می‌کردیم، از خود، پیشتاز و نو زاینده می‌شدیم، و از«نو شدن ِعـاریه‌ای» ننگ داشتیم.

«حقیقت» برای زندگی‌است یا ضد زندگی ؟

پیدایش آزادی

از « استاد منوچهر جمالی »

از بی شرمی الله !

 از کتاب  « نعش ها سنگین هستند» نوشته استاد منوچهرجمالی


«اندیشیدن»، پایه‌ی هر ملت فرهنگی

 از « استاد جمالی »

 

– منتظر از هم‌پاشیدن رژیم در اثر بحران اقتصادی نشستن، نیازی به وجود ما ندارد. وجود ما برای آنست که بیندیشیم، چگونه رژیم را می‌توان از هم پاشید.

 – ملتی، فرهنگیست که فلسفه‌ی خودش را می‌آفریند و ملتی بی‌فرهنگست که فلسفه‌های دیگران را که برای زندگی خودشان آفریده اند، قرض می‌کند، تا زندگیش را هم قرضی بکند. ولی زندگی خود را نمی‌توان از دیگران، قرض کرد.

– تا مردم در ایران، آخوند را جانشین «امام زمان» می‌دانند که «مشروعیت انحصاری به حق حاکمیت دارد، و هرحکومتی جز خود را، غاصب می‌داند»، امکان پیدایش و استقرار دموکراسی نیست. حکومت دموکراسی و حاکمیت ملت، غاصب حق امام زمان شمرده می‌شود.  برای ایجاد حاکمیت ملت و دموکراسی، باید با اندیشه امام زمان در اذهان جنگید.


«جبر تاریخ» خرافه روشنفکر ایرانی

 از « استاد جمالی »

 « یکی از خرافه‌های روشنفکران که سهم بزرگی در ایجاد و استقرار حکومت اسلامی داشت، اعتقاد آنها به «جبر تاریخ» بود، که سیر تاریخ، بدون برو بر‌گرد، به پیروزی دیکتاتوری پرولتار‌یا می‌کشد، و همین خرافه، سبب همکاری آنها با آخوندها شد، چون باور داشتند که حکومت ازدست آنها خواهد لغزید و به خود به خود، در دامان آنها خواهد افتاد. این همان علمی هست که خرافه شد. »