Posted on 10/16/2010 by رضا ایرانی
« تصویر انسان در فرهنگ ایران »
انسان در فرهنگ سیمرغی ایران (پیش از میتراگرائی و زرتشتیگری) دارای تصویر ژرف وسرشاریاست که درست دربرابر اسلام وصفبندی با آن، نیاز امروز ماست. ایرانیان دورهی سیمرغی، باور داشتند که انسان روئیده از تخمی است که این تخم ازآمیزش پنج خدا با هم (1.سروش 2. رشن 3. ارتافرورد یا فروردین یا سیمرغ 4. بهرام 5. رام ) پیدایش مییافت.
این تخم بُن انسان بود و درمیان هستی او ارتافرورد یا سیمرغ بود. نماد این درک را آنها در تصویر«گوی» (ِگِردی) یا تخم بیان میکردند. این تخم و یا گوی، گسترده و باز که شد، آنچه را درخود دارد، در بیرون میگسترد. این روند خودگستری، مفهوم «آزادی» آنها بود و «سپنتا» نامیده میشد. این یعنی گوهر هر انسانی، آزادی است. سپنتا تخم یا گوئی است که دارای دو بال گستردهاست و در شاهنامه کیخسرو، رستم را «سیمرغ گستردهپر» میخواند.
بعدها زرتشتیگری، این تخم و یا گوی را به انسان ریشدار تغییر داد که همین فروهری است که ما میشناسیم.
با اندکی خیرهشدن در این تصویر خودرُو و پیدایشی که اصالت انسان (مردم) وآزادگی او را بیان میکند و مقایسه آن با تصویر قرآن از انسان «خلق» شده به امر الله، انسان بنده و تابع الله وآخوند، به اهمیت و نیاز کنونی ما در ایران پی میبریم.
اینکه روشنفکران ایرانی، ناتوان از درک و اهمیت چنین تصویری از انسان ایرانی هستند، هم حکایت دردآور دوزخی است که ما در آن بسر میبریم و هم گشایش و زایش فرهنگی ما.
در نوشتار آینده، باز هم در این رابطه (تصویر انسان ایرانی= جمشید) خواهم نوشت.
Filed under: فرهنگ ایرانی | 1 Comment »
Posted on 10/10/2010 by رضا ایرانی
زندگی وآزادی در ایران، پیآیند حق نقد وسنجش اسلام است. پاسداری و نگهبانی زندگی واین آزادی در ایران، درگرو پیگیری مداوم این نقد وسنجش و در گام نخست، قرار نهادن و نگهداشتن اسلام و مدعیان «رنگارنگ» آن ، در چارچوب فرهنگ مردمی و اصیل ایرانی است.
اسلام را هیچ زمان نمیبایست به حال خود رها کرد. رهاکردن اسلام بحال خود، یعنی نابودی زندگی وجان مردمان.
Filed under: فرهنگ ایرانی | 3 Comments »
Posted on 10/09/2010 by رضا ایرانی
جنگیدن با « اجزاء جداگانه فرهنگ غرب » که « لیبرال دموکراسی» و « سوسیالیسم » باشند، با اسلام، که « یک کل» هست، درایران، به نتیجهای نرسیده ونخواهد رسید. این اجزاء دراروپا هم از دید تاریخی، دو مرحله پیاپیهمند که متممهم بوده اند و امروزه نیز این دوروند تاریخی متممهم ، درپارلمانهایشان دوبال به هم چسبیده دموکراسی هستند. این دو دراروپا، دوچهره یک فرهنگند، نه دو چیز پاره وبریده شده ازهمدیگر. ایرانیان که به این یا به آن جزء جداگانه، چسبیدهاند، این روند تاریخی واحد ِفرهنگی را در روان وضمیرشان ندارند. لیبرال دموکراسی و سوسیالیسم ، دورویه یک فرهنگ غرب هستند واین فرهنگ واحد غرباست که ما درایران نداریم.
ازاین رو، تنها این فرهنگ ایراناست که میتواند رویارو ی حکومت اسلامی بایستد، چون پیکریابی یک کل فرهنگیاست ، نه پاره پوره دو جزء ازیک فرهنگ، که ما درآن ریشه نداریم.
«منوچهر جمالی»
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 10/07/2010 by رضا ایرانی
برگرفته از سایت اخبار روز
نویسنده: بهمن- س
» عنوان : چرا از پاسخ دادن سر باز می زنید؟
چند پرسش از شما آقای سیدی مطرح کردم و خوشحال می شدم که اگر آنها را پاسخ می دادید.
۱- چه کسی گفته است که مقاله ی شما علمی است و چه معیاری برای علمی بودن مقاله تان در دست دارید؟
۲- چه کسی گفته است که نظام فدرالی در آمریکا برای نمونه بد است؟
۳- چه کسی گفته است که هر نظامی که در غرب در جریان است می توان برای ایران کپی کرد و به دست آنها داد؟
۴- چه کسی گفته است که دید چپ ایرانی؛ دید علمی است؟
۵- چرا مردم ایران را با هم متحد و دوست و اعضای یک خانواده نکنیم و چرا باید اعضای این خانواده را ؛ با دیدگاههای شکافنده ؛ از هم تکه تکه کنیم؟
بنده قصد نصیحت کردن کسی را ندارم؛ اما انقلاب اسلامی ایران نخستین گوشمالی را به جریانهای چپ و شاهی و ملی و اسلامی ارمغان داد. سکته مغزی در این جریانات پس از فروپاشی شوروی سابق انجام گرفت. جنبش سبز ؛ یک سکته قلبی به پیکره این جریانات سیاسی وارد کرد. حال این جریانات ورشکسته ی سیاسی که عمری از جنبش های فکری غرب و شرق و اسلامی پیروی می کردند؛ می خواهند برای آینده ی ایران نسخه های تازه بپیچند و نام این نسخه ها را مدلهای علمی و هنری گداشته اند!!!! من به جز آه و افسوس چه می توانم بگویم؟ هیچ. اما گره ایران و گره کشورهای خاورمیانه با این طرح ها ؛ گشوده نمی شود. مشکل جای دیگر است. درد این است که ما بینش سیاسی از خود نداریم. برای همین فرهنگ سیاسی نداریم. برای همین بی فرهنگ هستیم. اما تا دلتان بخواهد طرح کشورهای دیگر را در دست داریم که می خواهیم وارد ایران کنیم …. به به ! آفرین! این هم از عقل سیاسی ما. باور کنید شرم آور است. من مشکل با هیچ شخص خاصی ندارم. همه ی اشخاص برای من یکی هستند. اما مشکل من این داده های غلط است که مغرها را آلوده کرده است. ایران باید بر پایه یک بینش فرهنگی ایرانی رشد کند همان شعاری که گوشهای ما گویی نشنیده است : جمهوری ایرانی. ایرانی خسته از جهان وطنی اسلامی و غیر اسلامی است: نه غزه ؛ نه لبنان ؛ جانم فدای ایران. نمی دانم این شعار جوانان را شما هم شنیده اید؟؟ شعارهای میلیونی بود نه شعار چهار پنج نفره. اگر گروههای سیاسی نمی توانند دست کم اندکی ساکت باشند و هیچ نگویند؛ لا اقل فکر آشتی ملی و به هم پیوند دادن مردم باشیم. پراکنده کردن هنر نیست. با سپاس و مهر
٣۱۲۶۱ – تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹ «
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »