Posted on 02/02/2010 by رضا ایرانی
این کافی نیست که بگوئیم آزادی می خواهیم. باید سرچشمه حکومت و قانون که مردم میباشند روشن گردد.
این نخستین گام در راه آزادی ایران است. این تنها «سیمرغ گستردهپر» است که اصل «حقانیت دهی » ( نه «مشروعیت») به حکومت را دارد. دانههای این خوشه سیمرغ (=مردمان = ملت ایران) طبعا «سرچشمه» حکومت و قانون میباشند.هنوز بیشترین روشنفکران ایرانی بدنبال «مشروعیت» میدوند! و نادانسته همه خواستهایشان را یکجا تقدیم «شریعتمداران» میکنند. از بام تا شام، در بوق و کرنای اصطلاحات «حقوق بشر و دموکراسی» دمیدن، ذرهای ارزش ندارد تا زمانی که این «سرچشمه حکومت و قانون» معین نگردد. برای عملی ساختن این ایده، (یعنی معین ساختن «سرچشمه حکومت و قانون») نیاز به داشتن تصویر و مفهوم «اصالت» انسان داریم. اما کدام تصویر انسان؟
تصویر انسان ادیان ابراهیمی ؟ این یکی که حکایت امروزمان هست.
تصویر انسان یونانی-اروپایی؟ ما چگونه با تجربیات و مسائل ذهنی-روانی آنان رابطه برقرار میکنیم؟ چه سودی بر ما حاصل میشود از ذهنیت این «انسان»؟ جز مشتی مفاهیم که نه هضم میشوند و نه درک، بلکه تنها اسباب دردسر و سترونی. مگر اینکه مسائل انسانی را همانند ریاضیات و فیزیک-شیمی درک کنیم که همه جا یکی است.
تصویر انسان اقتصادی؟ این یکی را از هواداران «دیکتاتوری پرولتاریا» و سرمایهداری جهانی میبایست طلبید!
نه؛ انسان ایرانی در فرهنگش، « جمشید » را دارد و ما به ایده انسان جمشیدی نیاز داریم، همان که هنوز هم « منی » میکند؛ یعنی میاندیشد با مغز خود. برای آراستن گیتی و پاسداری و پروردن جان و خرد مردمان میبایست تصویر جمشید را در ذهن و روان ایرانی از سر، زنده و بسیج نمود.
خوب که در این ایده بیاندیشیم، خواهیم دید که نیازی به «واردات» از عربستان و غرب، نخواهیم داشت.
Filed under: فرهنگ سیمرغی ایران | Tagged: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/31/2010 by رضا ایرانی
خدایان فرهنگ ایرانی در استانها و جایهای مختلف، به نامهای گوناگون و متنوعی از سوی مردمان اهل آن دیار، خوانده میشدهاند با همان گوهر و یا طبیعتشان. چرایی آنرا گذشته از درکهاو سلیقههای متنوع مردمان، وتغییراتی که درپی برآمد دوره آئین میترائیسم و زرتشتیگری رخ داد؛ که بهگمانم میبایست بویژه، در حمله و چیرهگشتن اعراب مسلمان بر ایران دانست. واکنشی طبیعی، در برابر خشم و سرکوب اسلام خونریز، که پاسداشتن و نگاهبانی آنچه ارزشمند است را از سوی ایرانیان سبب گردید، حال با نامی دیگر. برای زندهنگاهداری و حفظ نمودن «سیمرغ گستردهپر»، که حالا دیگر، اسلام او را «ابلیس» و «الشیطان» مینامید، چارهای نبود مگر پوشاندن با نام نهادن تازه وهمین قوم عرب تا دیروز که مسلمان نبود، «لات و عزّی و منات» را میپرستید که باز همان خدایان فرهنگ ایرانی، با نامهای دیگر بودند. اکنون «الله» شمشیر بهدست با جعلکردن، خود را « خدا » میخواند. اما، ایرانیان تصویر خدایشان «سیمرغ گستردهپر» را با خود پنهان و بدور از دیدرس، ولی با نام خرم، با فرخ، با ارتا، با ارتاخوشت با ارتای خوشه، در آب،و در باد، در گلهای گوناگون، در روزها و ماهروز ایرانی، در جشنها و نیایشها، در بزم و بزممونه، در ماه و با ستارهگان در خوشه پروین، با درخت سرو وبا تصویرماهی در فرازش،(همان ماهی که بر سر مسجد مینهند و نمیدانند چرا) در پرندهگان و با سیامک و فرانک و فریدون، ایرج و زال و رستم و سیاوخش؛ و در یک سخن، «گیتی» ( جان و زندگی) نام نهادند. ایناستکه «سیمرغ گستردهپر»، «ارتای خوشه» نیز هست. « سیمرغ، ارتای خوشه است که همه جانها و انسانها، دانه های آن خوشه اند. خوشه، نماد پیوستگی درمهر است. ملت، درپیوسته شدن به هم درهمپرسی، سیمرغ یا ایرج میشود. استاد جمالی »
Filed under: فرهنگ سیمرغی ایران | Tagged: فرهنگ ایرانی | 1 Comment »