Posted on 11/25/2018 by رضا ایرانی
« چرا ما تازه و نو نمیشویم؟ »
گوهر بهمن (=بُن آفرینندهی هستی، اصل میان و پیوند ولی ناپیدا) «فرشگرد» پی در پی است .فرشگرد، یعنی نوشوی و رنگارنگشوی و تنوعیابی و کثرتمندشوی و تصاویر و نقوش گوناگونشوی. بُن هرانسانی، اصل فرشکرد، اصل همیشه نوشوی، اصل نوزائی، اصل تحول به طیف و رنگارنگی، بُن جشن آفرینی، بُن سرشاری و غنا ( کان = معدن = چشمه = کاریز= گنج) یعنی، اصل شادی آفرین و بهشتساز است.
درفرهنگ ایران ، اندیشهی « برابری »، از « برابر بودن خدا، با انسان، و برابر بودن خدا با گیتی » پیدایش یافته است.
سیمرغ برانسان ، سایه میاندازد، و درانسان، سیمرغ، یا مرغ چهارپر ِضمیر، زاده میشود . سیمرغ درانسان، فرشگرد مییابد. یعنی خدا پیدایش مییابد.
این خدا، وارونه الاهان نوری، خالق نیست و گیتی و انسان از او بُریده و دریده گشته نیستند. این خدا در افشاندن خود در گیتی، و در انسان است که دگرگشت مییابد.
الاهان نوری « وجود خود» را نمیافشاندند، تا گیتی بشوند. این است که برای صوفیها، « درد »، که « مسئله دریدهشدن وجود انسان، ازخدا »، یا « خالی شدن انسان ازاصل نوزائی و فرشکرد » باشد، مسئله اصلی است.
عهد و میثاق (در تورات و انجیل و قرآن ) بر بنیاد بُریدگی و دریدگی انسان ازخدا، یا بُن هستی، به وجود میآید، و این برُیدگی و دریدگی، نفی عشق ِمیان انسان و خدا، یا انسان و بُن فرشکردیش هست. انسان محالاست ولو با وجود «ایمان»، که به این الاهان بپیوندد یا با آنها بیامیزد. تنها باید به « لقاء آنها از دور» بسنده کند و احساس این دریده بودن ازخدا باقی میماند.
انسان ایرانی نمیتوانست دریدگی خدا را از خود، تحمل کند.
واژه ِ « مهر »، برای ایرانی، معنای « آمیختن و آمیزش» داشت. دو چیز بُریده و دریده ازهم، با هم، مهر نداشتند. آمیختن، برضد دریدن و بُریدن است . در فرهنگ ایران، عشق میان خدا یا بُن هستی با انسان، فقط و فقط به معنای « آمیزش خدا و انسان » بود. برای ایرانی درایمان، که برپایه عهد و میثاق نهاده شده، عشق نیست. چنین عشقی، فقط معنای « تشبیهی، یعنی غیر اصیل» دارد. برای ایرانی، دردی، شدیدتر از آن نبود که خدا و انسان، خدا و گیتی، یار وجفت، پیوسته و آمیخته، به هم نباشند.
اینکه خدا، خالق باشد، و انسان، مخلوق باشد، این بزرگترین « درد » بود. خدا، « دسـت » هر انسانی بود که به تن او چسبیده است و اندام انسانست، و کسیکه خدا را، خالقی درفراز آسمان میکرد ، و انسان را ، مخلوق و عبد او در روی زمین میساخت ، هر روز ، دست آن انسان را از تنش میبُرید. برای ایرانی، این «زدارکامگی»، این برترین قساوت و خونخواری و تجاوزگری و خشونت و خشم بود. این « درد »، یک مسئله ماوراء الطبیعی و عرفانی نبود، بلکه یک مسئله روشن ِ« اجتماعی، سیاسی، اقتصادی » بود .مسئله دریده شدن از« خدا »، دریده شدن « فردِ انسان »، از اجتماع ، از بشریت، از طبیعت، از تاریخ بود. مسئله دریده شدن، دریده شدن از « موءمنان به مذاهب دیگر»، دریده شدن از متعلقان « به طبقه دیگر، به قوم دیگر، به ملت دیگر، به نژاد دیگر، به جنس دیگر»، همه جزو این درد ِ دریده شدن ازخدا، یا ازکل بود.
چرا فرشکرد، یا فرشگرد ( فرشه + گشتن ) ویژگی هرتخمی و هرانسانی است؟
در شاهنامه فریدون سه سال از پستان «گاو برمایون» شیر مینوشد. گاو برمایون ، زمین (= گئو) است، که بُن هستی را در زهدان خود، دارد. بهمن یا بُن آفرینندهی هستی، در زهدان زمین، به درون هر تنی است و به صورتی دیگر، پیدایش مییابد. به همین خاطر، در شاهنامه، گاو برمایون، « گاو طاووس رنگ» خوانده میشود. طاووس مرغی است که نماد فرشگرد است.
طاووس بخاطر رنگارنگی دُمش و همآهنگی رنگهایش و سپس، پیوستگی این رنگها با هم، پیکریابی « فرشگرد » است.
در پهلوی نام طاووس، مرغ فرشگرد است. رنگارنگی و همآهنگی رنگها، زهدان یا سرچشمهی آفرینندگی است. (نگاه کنید به آثار زندهیاد استاد منوچهر جمالی)
همچنین، نام « فروهر»، یا فره وشی، بمعنای اصل فرشکرد در بُن انسان است که اصل همیشه نو و تازهشوی، اصل بهشت و جشنسازی و اصل گوناگونشوی است.
چرا ما تازه و نو نمیشویم؟
برغم اینکه ما میتوانیم خود را نو و جدید و تازه بکنیم، چرا ما تازه و نو نمیشویم؟
میان « نوکردن » و « نوشدن » شکاف و تفاوت ژرفی است. میان «کردن و شدن» شکاف بزرگی است که مارا میفریبد. در فرهنگ ایرانی، زمانی این باور بود که انسان و اجتماع موقعی خود را تازه و نو و جدید میکنند، که همزمان با آن تازه و نوین و جدید بشوند.
انسان ، میتواند با اراده، خود را نو و جدید کند ولی خودش نو و جدید نمیشود!
این بیان کمبود آمیختگی «کردن و شدن» است که تاکنون سبب شکست همهی جنبشهای تجددخواهی در ایران بوده است.
چرا که همواره با « اراده» و کپیکردن از دیگری، جستجو و جویندگی را از خود دریغ داشتهایم.
بهمآمیختن «کردن و شدن» تنها در « جویندگی» است نه رونوشتبرداری!
انسان در جُستن است که آن چیز میشود. جوینده در جستجوکردن ِآن چیزی که میجوید، آن چیز میشود.
هیچکس و هیچ قدرتی، نمیتواند، گیتی و اجتماع را تازه و نو « بکند »، بلکه انسانها درجستجوکردن نو، خود به خود ، نو میشوند. این اندیشهایست که بنیاد پدیدهی « فرشگرد» است.
انسان ایرانی زمانی اصالت خود را باز مییابد که « آبستن به فرشگرد » باشد. و این آبستنی با کاریز فرهنگی ایران سر و کار دارد نه با یک مشت افکار وارداتی و هوچیگری از بام تا شام.
فرهنگ ایران « حقانیت حکومت» را همیشه براین شالوده میدانست که باید: حق و داد و قانون، مستقیما از « خرد بنیاد بهمنی درانسانها دراجتماع » تراویده باشد.
حقانیت حکومت، نمیتواند براساس ترویج این و آن آموزه یا دین یا برپایهی شخصی از خانوادهای باشد. فرهنگ ایران نیاز به « منجی» ندارد. این ادیان ابراهیمی هستند که برپایهی « نیاز به رهاننده از گناه » شکل گرفتهاند. وهمهی آنهایی که امروزه از سر به شیوهای، « منجی» را تبلیغ میکنند دانسته یا ندانسته، مبلغ ادیان ابراهیمی هستند.
در فرهنگ ایران، به هیچ کسی ولو با ادعای پیشدانشی، حق به تجاوز، به مکر و خدعه و حیله، به غلبهگری و قدرتورزی بر انسانهای دیگر را و بر طبیعت نمیدهد.
انسان، هنگامی خود را « معین » میسازد، که خودش برای خودش،« غایت»، معین کند. اجتماع، هنگامی مستقل و آزاد میشود، که بتواند خودش ، غایت خود را «معین» سازد.
ر. ایرانی – آذر 97
https://arttaa.com
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 11/23/2018 by رضا ایرانی
«« مفهوم « روح» درقرآن، با « جان » درفرهنگ ایران »»
مفهوم « جان» درفرهنگ ایران، مفهوم « روح » را در اسلام، به کلی نفی و طرد میکند
روح، امرِ الله است که در«ِگل خشک و نارویای وجود انسان»،دمیده
میشود، و با این « امرِ الله » است که، به گل وجود انسان، صورت
واندازه( قدر) داده میشود
به عبارت دیگر، انسان، فقط در عبودیت محض ازامرِ الله، «هست»، و بدون این عبودیت، « حق به هستی » ندارد
درحالیکه، « جان = جی+ یان»، درفرهنگ ایران، به معنای آنست که «جی»، یعنی
خدای زندگی و عشق و شادی و رامشگریست» در تن انسان است»
تن» ، زهدانِ تخم خداست. به عبارت دیگر، انسان، آبستن به خدا میشود»
و تخم خدا، درتن انسان( تن= زهدان) دراندیشیدن و گفتن و عمل کردن، زائیده و پدیدار میشود
خدا، درانسان، پیدایش می یابد
،(همچنین « جان» درفرهنگ ایران، آتش است ( آتش جان= وه فرنفتار)
و تن، آتشکده است
و آتش خدا، ازآتشکده وجودانسان، دراعمال واقوال وافکار، میافروزد و سربرمیافرازد و ویژگی سرفرازی و سرکشی فطری انسان، به کلی برضد هرگونه عبودیت و تابعیت و اطاعت است
الله، با عبدساختن از انسان، بزرگترین دشمن پیدایش خدای ایران ازانسان میشود
با اینهمانی دادن مفهوم « روح» درقرآن، با « جان » درفرهنگ ایران، اصالت و بزرگی و راستی( حقیقت) درانسان،
نابودساخته میشود
از زندهیاد پهلوان منوچهر جمالی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 03/18/2018 by رضا ایرانی
«« نوروز جمشیدی خجسته باد »»

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم، لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم، تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش، بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان، غزل خوانیم و پاکوبان، سر اندازیم
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/19/2018 by رضا ایرانی
از زندهیاد پهلوان منوچهر جمالی
اینکه در فرهنگ ایران
جان و خرد انسان مقدس (گزند ناپذیر) است یعنی چه؟
یعنی، هیچ قدرتی، حق کشتن انسان و آزردن خردش را ندارد …
یعنی، کشتن به حق، برضد حق هست
حقی که امر به کشتن بدهد، ناحق است
…
یعنی،
هیچ ملائی، حق فتوای قتل و فتوای جهاد ندارد
…
یعنی،
هیچکسی حق ندارد، امر به معروف و نهی از منکر بکند
…
یعنی، هیچ کتابی و پیامبری و رهبری و آموزهای، جز جان و خرد انسان، مقدس نیست …
یعنی، هیچکس، حق سلب آزادی از خرد انسان در اندیشیدن ندارد، چون خرد انسان، از جانش میجوشد.
یعنی، فقط خرد انسانی، حق نگهبانی و سامان دادن جان یا زندگی را دارد
یعنی، فرقی میان بودائی و یهودی و مسلمان و زرتشتی و ترک و عرب و کرد و چینی و هندی، … نیست
یعنی، گرانیگاه و سرچشمه حقوق انسانها، جان وخرد انسانهاست، نه ایمانشان به عقاید و ادیان و مکاتب و ایدئولوژیها.
یعنی، حکومت دینی و ایدئولوژیکی، سلب آزادی از خرد انسانیست که از جان میجوشد…
یعنی،
«زندگی» برتر از «همه حقیقتها»ست »»
*******************
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/16/2018 by رضا ایرانی
باز نشراز سال 2018
«« جمهوری ایرانی »»
نمیدانم این چه بیماریست که «روشنفکران» ما بدان دچار شدهاند؟
یکی نشسته در امریکا، ایدهی «پراگماتیسم و دُلاریسم» را برای ملت ایران نسخهپیچی میکند!
آن دیگری، در کشور فرانسه، یکریز از «لائیک» حرف میزند، و تبلیغ حکومت باصطلاح «لیبرال ِ دموکراتِ لائیک» میکند!
یکی در انگلیس، و رفیقش در آلمان و رفیق رفیقش در کانادا، و رفیقِ رفیقِ رفیقش در هلند، میگوید حتمن حکومت آینده باید «سکولار دمکرات» باشد!
دیگری نمیدانم که کجاست، با خنکی هر چه بیشتر ، عربده حکومت » جمهوری فدرال دموکراتیک ایران» سر داده است!
مخرج مشترک همه هم، این هست که از محتوای حکومتشان سخنی به میان نمیآورند!
لابد فردا که به حکومت رسیدند با تیغ و شمشیرشان، معنا و مفهوم حکومتشان را برای ملت، روشن خواهند ساخت!
یکی این میان، نمیگوید بابا جان، ما ایرانی هستیم و فرهنگی چند هزارهای داریم، منش و راه و روش داریم، فردوسی در شاهنامه برای ما، با داستانِ ایرج، حکومت ایدهآل ایرانی و رابطهاش را با دیگر ملل در همین داستان رقم زده، و منش ایرانیان را مشخص و برجسته نموده! آخر، مگر ما امریکایی هستیم؟ مگر ما فرانسوی هستیم؟ مگر ما سوئدی و آلمانی هستیم؟
ما همه ایرانی هستیم و حکومت آینده ما، میبایست بر اساس ارزشهای فرهنگ ایرانی استوار گردد، نه فرانسه و آلمان و امریکا!!!
به این پرسشها اگر بهتان بر نمیخورد و تُرش نمیکنید، خواهش میکنم پاسخ دهید تا هم ملت و همهی ما و هم شما، تکلیف خود را بدانیم:
آیا در حکومت شما، جان و خرد و زندگی فرد فرد انسانها، « مقدس» (= دور از گزند و آسیب) است؟
آیا در حکومت شما، سرچشمهی حکومت، سرچشمهی جامعه و سرچشمهی قوانین آن، مردمان ایران خواهند بود؟ یا عقیدهی شما یا کتاب و جزوهای که خواندهاید؟ یا دین و آیینی که دارید؟ یا موهبتی که از جایی برایتان به ارث رسیده؟
آیا شما ملت را معّین میکنید یا ملت خودش معّینکنندهی خودش است؟
آیا در حکومتهای شما، کسی « حق» آزار، شکنجه و قتل انسانی را خواهد داشت یا نه؟
آیا کسی حق به کُشتن، حالا به هر عذر و بهانهای، خواهد داشت یا نه؟
آیا ملت حق خواهد داشت که خود حاکمیت داشته باشد یا شماها وکیل و وصی و سرملت خواهید بود؟ و ملت ناچار به سرسپردگی از شما؟
آیا اگر ارزشهای فرهنگ مردمی ایران را، زیر پا نهادید آیا ملت حق خواهد داشت که در برابر شما ایستادگی و سرپیچی کند و شما را از قدرت بیاندازد؟
آیا نیروی مسلح کشور را به سرکوبی ملت وا خواهید داشت تا در قدرت بمانید؟
گیرم که بخت با شما بود و حکومت و قدرت را به گونهای بدست آوردید، نقدن و خواهشن بفرمائید که آیا وظیفه و خویشکاری بلافاصله خود را در چه میدانید؟
آیا اساسن، نقش و وظیفه و خویشکاری حکومت شما به جز پروردن زندگی ملت،و نگاهبانی زندگیشان از گزند و آزار چه میباشد؟
در پایان هم، اگر باز بهتون بر نمیخورد، بفرمائید که چه کسی میبایست فعلن این «زنگوله را به گردن گربه آویزان نماید» تا شما از راه برسید؟
با سپاس فراوان، یک ایرانی که اتفاقن نام خانوادگیش نیز «ایرانی» است.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | 3 Comments »
Posted on 01/07/2018 by رضا ایرانی
Posted on 01/04/2018 by رضا ایرانی
آقای غیبی ** گرامی،
بسیار سودمند نوشتهاید و من از نوشته شما شاد گشتم. همواره نوشتههای شما را خوانده و چون هر نوشتهای از هر نویسندهای، صرفنظر از اینکه چه گرایش فکری، سیاسی یا ایدئولوژیک داشته باشد، تنها حتی اگر خردلی از واقعیت را بیان یا میهندوستی را با اندیشه در میان نهد، به پخش آن کوشش کردهام.
سخنی بسیار کوتاه را با شما در میان میگذارم، شاید شما و دیگران را به اندیشیدن بر محور آن بیانگیزد.
نخست آنکه با رویکرد شما به نمونهی خواهر فرهنگی ایران، تجربه هندوستان، که با پرهیز از خشونت و استواری گاندی بر مبنای فرهنگ آن سرزمین، سبب اعتماد و بسیج مردمانش در راه رهائی و استقلال انجامید، هم نظرم. اما، جامعه ما یک تفاوت فاحش و ژرف با هندوستان داشته و دارد. در آنجا جنبش با حاکمان انگلیسی روبرو بود و «دشمن» بسیار آشکار بود. در ایران، ما با اسلام و حکومت مقدس ضحاکیاش رو در رو هستیم. با «قدرت مقدسِ حقیقت واحد«. قدرتی که مقدس شد به سادگی از دسترس نقد و سنجش به کنار میرود بویژه زمانی که باصطلاح بیشترین طیف روشنفکران ایرانی، بکلی آن را نادیده انگاشته و با آن از طرق سیاسی و بنا به اینکه به چه طیف سیاسی یا ایدئولوژیک، تعلق عقیدتی داشته باشند، پیکارشان بر اساس قالبهایی است که این تعلق عقیدتی برایشان فراهم نموده است.
مشکل نخست ما، نشناختن این»قدرت مقدس» در این پیکار است.
شوربختانه، «احترام و رحم» تحصیلکردهگان ایرانی به «اعتقادات عامه» مطلبی است که علیرغم چهار دهه حکومت ضحاکی اسلام در ایران، کماکان ادامه دارد و رویگردانی امروز مردم از آخوند، گرچه هنوز با ریشههای آن آشنا نبوده و نیست دستکم حاصل تجربهی خود اوست نه از روشنگری و آگاهی از سوی طیف روشنفکران! حتی در دوره مشروطه این پیکار با کوشش و تلاش بیشتری همراه بود گرچه در نهایت آنان نیز ناتوانی خویش را در برابر قدرت مقدس آخوند، با تن در دادن به متمم قانون اساسی، به نمایش آوردند اما 1906 کجا و دوره معاصر ما کجا!
جنبش بابی بزرگترین رخداد ایران و خاورمیانه بود، از شما میپرسم کدام دسته و سازمان و گروهی را میشناسید که تلاش دلیرانهی آنها را، در «منسوخ» کردن اسلام و دستگاه آخوندی در بیش از یک سد و شصت سال پیش، درک و برای نسل کنونی بازگو کرده باشد؟
بیان دردهاست که اندیشیدن است، اندیشیدن ما، بیان دردهای ما و آزادی ماست. اندیشیدن با فکر سر و کار دارد فکری که از جنبیدن و پویائی ایستاد همانند «بُت» است و تبدیل به «عقیده» گشته است. و محتویاتش، نام «حقیقت» بخود میدهد. اندیشیدن این نیست که از آراء و افکار اندیشمندان و متفکرین غربی ( بدون درک و فهمیدن بدون هضم کردن)، تقلید کنیم! تقلید، تقلید است چه از کانت و دکارت و چه از مارکس و گرامشی و چه از آرنت و چه از شاه و آخوند، تفاوتی نمیکند. درست مساله ما همین است که بجای شناختن فرهنگ خودمان، بجای فهمیدن ارزشهای مردمی و انسان دوست فرهنگ ایرانی، افتادیم بدنبال کپی برداری و واردات افکار غربی، آن هم بخشی از افکار غربی. سوسیالیزم علمی که معرف حضورتان هست؟ هیچگاه کسی از این طیف مقلدین، بخودش زحمت نداد که اندکی از این افکار آبستن به اندیشه خود شود، هیچگاه بخود زحمت ِشخمزدن زمین فکری خود و کاشتن بذرها و دانههای فرهنگ ایرانی که دوام ایران و ایرانی را تاکنون در برابر انواع گوناگون هجومها به دوش کشیده است، نداد. در عوض، مرجع تقلید خود را تغییر داد ولی این تغییر، محتوای فکری او را دست نخورده باقی نهاد. به «چپ اسلامی» اشاره کردهاید، میپرسم واقعا چه تفاوتی بین تفکر این چپ و چپ کمونیستی ستیزهجو در دوره 57 می بینید، آیا امروز رویکردشان تغییری کرده است آیا فرهنگ ایران را چیزی جز از تاریخ شاهان ستمگر و «ناسیونالیزم فاشیست» ارزیابی کرده یا میکنند؟
آیا کسی به این سراندیشهی عرفان که «به هرچه از راه باز مانی، بت است» اندیشیده است که آن را به جد بگیرد؟ گسترشش پیشکش!
در عوض، بیشترین این را می دانند که » هیچکس در یک رودخانه دو بار نمیتواند شنا کند» چرا، چون یک اندیشمندِ غربی آن را بیان کرده است و تازه از همین سخن که در واقع همان سخن عُرفاست، چه کسی بیدار شده است؟ چه کسی را به اندیشیدن وا داشته یا به سخنی دیگر، چه کسی را به «گُسستن» از عقیدههای تحمیلی و قالبی که به آنها ایمان داشته و دارد، انگیخته است؟
از دید من، گام نخست ما، گُسست ماست که سبب پدیداری خود ما و نه آنچه که برای ما «خود» ساختهاند و مفهوم ما از «خود» است، میگردد. این :خودها همه ساختگی و جعلی هستند. « خود » با گُسست از عقایدی که ما را به بند کشیدهاند،« پدیدار» میشود. آنگه میتوانیم گوهر و شیرهی فرهنگی ایرانی را ببوئیم و در پهنکردن آن «طرحی نو در اندازیم».
با آرزوی شادی، پیروزی و خرمی و سپاس فراوان،
ر. ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 01/03/2018 by رضا ایرانی
«حکومت و جامعه بر شالوده فرهنگ ایران»
«« بزرگتـرین دشمن ملــت ایران، حکومت اسلامیست.
حکومت اسلامی،دهههاست که در همــــه جبهــــههای سیـــاسی و اقتـــصادی و فرهنگی و هنری و ملی، با نهایت درندگی و خشونت با ملت ایران میجـنگـد.
اندیشیدن برای پیروز شدن ملــــــــــت ایــــــــران بـــــر حکــــــومت اسلامی
در این جنگ وحشتناکست که انــــدیشیدن حقیــقی است.»»
استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی
انتشار از سر
02/18/2011
«مکن خویشتن را ز مردمکُشان»
این سخن «ایــرج» در شاهنامه را میبایست بر دیوارها در سراسر ایــران نوشت.
«ایرج»، نماد «مهــــر» بدست برادرانش، سلم و تور کشته میشود و از بین میرود، ولی همواره بعنوان آرمان حکومتی ایران زنده میماند.
«سیامک» برای پاسداری از جان و زندگی ِکیومرث که نماد همهی جانهاست،(«به گیتی نبودش کسی دشمنا») بپا میخیزد و بدست اهریمن، از پای در میآید، اما آرمان دفاع از اندیشهی «قداست جان و زندگی» میگردد.
«سیاوش»، رانده از پدر و میهن، در غربت بدست دشمنان ایران، پر پر میشود، اما همواره در یاد مردم ایران نماد راستی و سوگ میگردد.
امروز جوانان پهلوان ِ«برهنه تنا» و بپاخاسته ایران، همه ایرج و سیامک و سیاوش هستند.
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 12/31/2017 by رضا ایرانی
استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی
مکن خویشتن را ز مردمکُشان
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی | Leave a comment »
Posted on 12/27/2017 by رضا ایرانی
«« چگونه انسان، ضحاک میشود؟ »»
از زندهیاد، پهلوان منوچهر جمالی
در تورات و قرآن، این ابلیس است که انسان را به طغیان علیه یهوه یا الله میفریبد. در شاهنامه، این اهریمن است که ضحاک را به « آزردن جان » در مطبوع ساختن «خورشهای خونی » میفریبد
در اسلام، گناه در برابر الله معنی دارد. در شاهنامه، گناه در برابر جان (زندگی) معنی دارد
در شاهنامه، اهریمن، آنچه را نامطبوع برای انساناست با هنر و نیرنگاش، برای انسان مطبوع میسازد. هدفش، مطبوع ساختن و لذتبردن از «آزار جان» است
اهریمن ضحاک را با مطبوع ساختن خورشهای خونی، به آزردن جانها میفریبد و از این راه، او را به «قدرتیابی بر انسانها و جانوران و طبیعت» میفریبد. اهریمن به انسان میآموزد که جانها را بیازار و به جانها آسیب بزن تا بر انسانها قدرت بیابی
قدرتیافتن، فقط از راه آزردن جانها و زندگی انسانها و طبیعت ممکن میگردد. ولی از دید ایرانی قدرت، هیچ حقانیتی ندارد ولو آنکه آزردن، به امر و اراده الله یا یهوه یا هر خدای دیگری باشد
.هنگامی آزار دادن جان، برای انسان مطبوع شد، انسان، ضحاک شده است
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی | Leave a comment »