«پاسخ به یک خواننده»
جناب ایرانی درود بر شما، بنده از دوستداران آثار پرفسور منوچهر جمالی هستم. تردیدی نیست که ایشان یکی از بزرگ ترین انسان هایی بودند که خاک ایران به خود دیده است. اما چیزی که همیشه مرا آزار می دهد این است که آیا سوای بینش های سترگی که با خواندن آثار ایشان بهره خواننده می شود، فرهنگ سیمرغی که ایشان از آن دم می زنند واقعا واقعیت تاریخی هم داشته است؟ به عبارت ساده تر آیا می توان اطمینان یافت که بجز در اساطیر ایران (آن هم فقط به شیوه خاصی که ایشان آنها را تحلیل می کردند)، در واقعیت تاریخی نیز مردمانی سیمرغ پرست وجود داشته اند. آیا ریشه شناسی واژگان برای اثبات این «فرهنگ» بسنده است، البته ایشان در کتاب ها و سخنرانی های خود نمونه های مانند سینی سیمرغ در سن پترزبورگ را هم ارایه می کنند، اما مشکل این است که این گونه آثار بسیار متاخرتر از زمان آغاز فرهنگ سیمرغی ایران هستند. بنده تاکنون با هر کس در این باره سخن گفته ام واکنشش در مرتبه نخست بهت و حیرانی و در مرتبه دوم اتهام خیالبافی بوده است. چه باید کرد؟
**************************************************************************
سئنای گرامی با درود وشادباش، نخست اینکه شما و هر مردم (=انسان) دیگر، «بنده» نیستید! و هم گوهرگیتی و جمشید سریره هستید. دو، صرف اینکه مدارک و سند تاریخی در بارهی پدیدهای ازهزارههای گذشته یافت نشود ویا بسختی در دسترس باشد، دلیل براثبات یا رد کردن چیزی نیست.
زندهیاد استاد جمالی، بارها و بارها در آثارش، خود این مطلب را بازگو و تاکید نموده که میترائیان و سپس زرتشتیگری تا توانستند فرهنگ ارتایی یا سیمرغی را بشدت سرکوبی کردند اما نتوانستد همهی ردپاها و پیوندها را از میان بردارند؛ فرهنگ هر ملت و جامعهیی در واژهها، زبان و داستانهایش است. از اینرو استاد همه عمر خود را به یافتن این پیوندها و نشانها، درواژه ها و بویژه داستانهای شاهنامه، و عبارتبندی سراندیشههای سیمرغی بر اساس پژوهش و ژرفنگری خود، پرداخت. دقیقا بخاطر همین سرکوبی فرهنگ، وسواس ویژهای داشت که تا مطلبی در راستای پژوهشهایش برای او، آشکار و با یقین نگشته، آنرا بازگو وثبت نکند. استاد در بیشتر آثارش نه تنها رد پاهای اصلی را به ما نشان داده بلکه دستکاریها و تحریفاتِ میترائیسم والهیات زرتشتی را هم با موشکافی ودقتی شایان آفرینگویی، (که بر اساس متون و آثار باقیمانده از خود الهیات زرتشتی است)، نشان داده و اثبات نموده است.
واکنشِ دیگرانی که شما از آن سخن به میان آوردهاید، واکنشیست طبیعی در گام نخست، درشناخت از فرهنگ اصیل ایران و بنا بر اینکه اشخاص با چه عینکی به پدیدهها مینگرند. اگربه دقت آثار استاد را مطالعه کرده باشید، یکی از بزرگترین نیازهای جامعه ما را که «گُسست» از افکار و عقایدی که خود ما به آنها نیاندیشیدهایم( اما برایمان فکرکردهاند و عقیده و ایمان ساختهاند) خواهید یافت. تاریخ ایران، به ما فرهنگ ما را نشان نمیدهد چون تاریخ واقعی ایران هنوز نوشته نشده است! و میبایست روزی از سر و از نو بدون عقیده و ایدئولوژی تاریخنویس، به نگارش در آید. تنها به دو نمونه از همین عصر اشاره میکنم و سرت را درد نمیآورم: به همین «تاریخ» مشروطه یا جنبش تحریم تنباکو، اگر نگاه کنیم چه در کسروی و چه در آدمیت/ناطق و چه در دیگرانِ «تاریخ نویس»، بجز نسیمی از غرب و چند تن آخوند، چیزی دستگیرمان نمیگردد! حال آنکه به کوشش ودلیری و فعالیت جنبش بابی و بابیان، هم جنبش تحریم تنباکو،هم مشروطه، بپا گشت و هنوز تحصیلکردهگان ما (=روشنفکران) بدلیل همان «عینک» شان، دلیری جُست و جُو، وباز گویی این حقیقت را ندارند! در اینجا نیز «بهت و حیرت و خیالبافی» معیار هست!
شاد و خرم باشید
ر. ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی |
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟