اسلام راستین» ساختن، بس است”
آقای بنیصدر(+) شما هنوز هم دم از اسلام ِ «عشق، شفقت، و گذشت» می زنید، چرا راستمنشانه، برای یکبار هم که شده سخنی از فرهنگ ایران نمیزنید؟
شما همهی منش و ویژگیهای فرهنگ ایرانی را در انبان اسلام میریزید. این که دیگر اسلام عرب و قرآنی نیست!
این همان کاریست که «حافظ و مولوی و عطار» و در یک سخن، کل عرفان ایران، در درازای سدهها کرد و به پیکار اسلام رفت، تا اسلام را فرهنگی کنند. اسلام، هیچگاه دین مهر و انسان دوستی و ضد خشونت نبوده است. قرآن، خود بیان این حقیقت است.
آیا حکم «ارتداد» در اسلام نیست؟ تا چنین حکمی باقی است سخن شما چیزی بجز «خیالبافی» نیست!
( البته من میخواهم که خوشبین بمانم وگرنه میبایست واژهی دیگری را بکار ببرم)
جناب «دانشمند مسلمان « آقای بنی صدر، به این پرسشها بیندیشید و از دلیری حافظ و مولوی و عطار، بیاموزید و شاید «راستی» در شما پدیدار گردد:
آیا یک مسلمان میتواند تسلیم الله مقتدر نباشد؟
آیا یک مسلمان میتواند از مجموعه یک احکام و آموزه و شریعت، و در یک سخن، از محتویات «کتاب مقدس»اش پیروی و تقلید نکند؟
آیا انسان در قرآن فطرتا جاهل و بیمعرفت نیست؟
شما تلاش میکنید تا با زور تأویل و بُریده بُریده، چیزهائی ازجملات قرآن بیرون میکشید در حالیکه غافل از آنید که آنچه ازخود قرآن میتراود و فوران میکند، همهی سعی و تلاش شما را بر باد میدهد!
این همه آب در هاون نکوبید: مگر نه اینستکه در اسلام ایمان «دار السلامست و کفر «دار الحرب» ؟ آیا اخلاق درون موءمنان با اخلاق موءمنان با کُفار تفاوتی ندارد و در تضاد نیست؟ آیا میگوئید مرزی میان موءمن به اسلام و کافر به اسلام وجود ندارد؟
آیا تقسیمبندیهای مُوءمن، کافر، مُلحد، مُرتد و مُشرک در قرآن نیست؟
آیا اخلاق انسانی با وجدانی آزاد، اسیر تنگنای دین اسلام نیست؟
آیا الله اصل «قدرت» و «قدرت پرستی» نیست؟ آیا نمیبایست هر کاری و هراندیشهای و هر سخنی، این اصل قدرت را تایید نماید؟
آیا تزویر و ریا و کشتار و شکنجه و ترور، همه کارهای «ثواب» نیستند چونکه قدرت الله را تایید میکنند؟
آیا در اسلام همهی انسانها دارای «فطرت اسلامی» نیستند؟
آیا با این فطرتِ اسلامیِ از پیش تعیینشده، حق به تحقیر و اجبار اقلیتهای دینی داده نمیشود؟
آیا من حق دارم دارای اندیشهای باشم و یا دارای اندیشهای بشوم که با اسلام سازگار نیست؟
آیا اسلام میپذیرد که یک مسلمان، پشت به اسلام بکند و دین و آیین دیگری بپذیرد؟ اگر نه، سزای چنین عملی در اسلام چیست؟ آیا کُشتن نیست؟
آیا قدرت بطور کلی و به ویژه الله اصل قدرت ِ» اسلام که دین صلح، دموکراسی، حقوق بشر، استقلال و آزادی است» می تواند «مهر » بورزد؟ و بقول شما با «عشق، شفقت، و گذشت» باشد؟
مگر هر قدرتی با قدرتورزی خود، از همه تابعیت محض و بیچون و چرا نمیخواهد؟ آیا اساسا رابطه «حاکمیت-تابعیت» قدرت، جایی برای این دست و دلبازیها و یا به سخنی درستتر، عوامفریبیها، باقی میگذارد؟
این الله یا محمد نیست که میگوید:
هر چیز که اندیشی از جنگ، از آن دورم
هر چیز که اندیشی از مهر، من آنستم
این فرهنگ ایران است که از زبان مولوی فریاد میزند!
آیا این فرهنگ ایران نیست که میگوید:*
تنها جان و زندگی هر انسان است که مقدس است که گزندناپذیر است که هیچ دینی، که هیچ خدایی، که هیچ قدرتی، حق آزردن جان و خرد انسان را ندارد.
این فرهنگ ایران است که اندیشهی «ورای کفر و دین» را بنیان نهاد و عرفای ما با هزار سال ایستادگی، بنیاد حقوق انسان را برای ما نهادند. این الله یا محمد نیست که میگوید:
هر که خواهد گو بیا وهرچه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان، در این درگاه نیست
این فرهنگ ایران است که از زبان حافظ فریاد میزند!
اسلام ِحضرتعالی زمانی از سوی ایرانیان پذیرفته میشود که نخست شمشیر خونریزش را به کنار نهد و پایبند ارزشهای اخلاقی فرهنگ ایرانی گردد.
ر. ایرانی
_________________________________________________________________
*«ششم، ما نیاز به آموزش بیشتر درباره حقوق بشر و کرامت انسانی داریم. هنگامی که یک شخص متوجه می شود که زندگی او مقدس است و کرامت انسانی، در همه انسانها، ذاتی است، چنین انسانی خود یا فرد دیگری را تبدیل به بمب نمی کند. آنهایی که اینکار را می کنند باور کردهاند که زندگی آنها هیچ ارزشی ندارد و هیچ انسانی دارای کرامت و حقوق ذاتی نیست»
«سیاست برای شکستن چرخه ترور – ابوالحسن بنی صدر»
سایت اخبار روز در لینک زیر:
http://www.akhbar-rooz.com/ideas.jsp?essayId=75694
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، تصویر انسان ایرانی، جمهوری ایرانی |
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟