« از نوروز، نوروز سر‌دادن‌ها! »

« از نوروز، نوروز سر‌دادن‌ها! »

نوشتاری از شش سال پیش(2010):

 «می‌توان پوشید چشم، از هر چه می‌آید به چشم
آنچه نتوان چشم ازآن پوشید، بیداری بود»
«
صائب»

این روزها همه از نوروز و چهارشنبه‌سوری می‌نویسند و سخن می‌رانند. همه می‌گویند که «نوروز» برای همه است از‌هر‌ بینش و اعتقادی، از هر مرام‌ و دین‌ و مذهبی. «نوروز» جشنی‌است که کشور‌ و نژاد‌ و رنگ‌ و جنس و زبان نمی‌شناسد.  این سخنی است بسیار درست و بجا.
پرسش‌ من اینستکه بنابراین، آیا چنین فرهنگی که «نوروز» را به همه‌ی مردمان‌گیتی «ورای کُفر و دین» (=ورای عقاید ‌وایدئولوژی‌ها) هدیه نموده است،نمی‌بایست اکنون آرمان و ایده‌آل روشنفکران‌مان قرار گیرد و سراندیشه‌هایش بنیان فرهنگ‌سیاسی ایران و منش ِ‌ایرانی را معین سازد؟

براستی ما بدنبال چه هستیم و چه چیزی را جستجو می‌کنیم؟

انسان ایرانی از همان نخستین آذرخش‌ پیدایش فرهنگ‌اش و جوشش‌وتراوش اندیشه‌اش، همواره   «زندگی» را «مقدس» می‌دانست و نگاهبانی و رفع هرگونه گزند را از زندگی ِ مردمان، خویشکاری هر فردی در اجتماع می‌دانست. این بود که آغاز «زندگی» در گیتی، در زمان «زایش و پدیداری و شکُفتن» بود، و جشن و شادی و پای‌کوبی و دست‌افشانی، پیآیند آن.

«جهان ِپس از مرگ، و آخرت، بهشت و دوزخ»، پرداخته‌ی اندیشه‌های ِادیان نوری-ابراهیمی است که با وارونه‌سازی مفهوم «زمان»، سپس پدیدار گشته است و جلوتر معنا و مفهومی برای ایرانی نداشته است. آیا با زنده‌ و بسیج ساختن این فرهنگ اصیل‌ایرانی، ما باز نیازی به «سکولاریزم» غربی خواهیم داشت؟
چرا باید همیشه، در «شریعت اسلام» بدنبال راه حل برای مسائل و معضلات جامعه خود باشیم؟ و همه چیز را در آن جستجو نمائیم؟ آیا همه‌ی تباهی‌ها از همین شریعت و تیغ ِبرنده‌اش ناشی نگشته است؟

اگر با نگاهی ژرف بنگریم، خواهیم دید همه آنچه را روشنفکران ایرانی بنام سکولاریزم و حقوق‌بشر، فریاد می‌کنند، فرهنگ اصیل ایران در خود حمل می‌کند و دارد. آنهم نه نیمه کاره‌ و بریده ویا بطرز منفی همانند اروپا!

براستی « نوروزِ » فرهنگ ایرانی برای همه‌ی مردمان گیتی‌است. اما این تنها  جشن«نوروز» نیست که چنین نقشی را ایفا می‌کند، که همه‌ی فرهنگ اصیل ایرانی و اندیشه‌هایش برای شادی زندگی و هم‌زیستی همه مردمان گیتی‌ پدیدار و استوارگشته است. برترین ارزش ازنگاه فرهنگ ایرانی، زندگی درگیتی و زندگی ِ زمانی، ومهرورزی بدان بود. آرمان فرهنگ ایرانی، بر پایی جشن همگانی  در گیتی برای همه مردمان بوده و هست. زیستن درگیتی بدور از هرگونه آزار وگزندی، نیازمند جشن است. دراین جشن زندگی همگانی‌است که همه مردمان با هم، انباز‌وشریک و برابر می‌گردند. زیرا که «جان» همه «مقدس» است و این «جان»  پایه و اساس این برابریست. این بود که نام خدای ایران «جشن‌ساز» بود. در این فرهنگ، وابسته‌بودن و داشتن «ایمان» به دین و آموزه‌ای، حزب ودسته‌ای، قوم وزبانی‌و یا جنسی، حق ویژه‌ای برای کسی ایجاد نمی‌کندو اساسا نیازی به «ایمان»، به عهد‌ و میثاق‌بستن نیست!

 آیا زمان آن فرا نرسیده که فرهنگ اصیل ایران شالوده حکومت و جامعه ما گردد؟ آیا این تنها پیوند اجتماعی ما ایرانیان نیست که همانند چتری گسترده، ما را با هرنوع مرام و اندیشه‌ای دربرگرفته و بهم هم‌بسته می‌سازد؟ آیا بانگ «جمهوری ایرانی» که درایران نواخته گردیده، همین را به‌ما نمی‌گوید؟
آیا نمی‌بایست این سراندیشه‌ی ارزشمند، یعنی‌« زندگی، مـُقـدس است. خدا هم حق ندارد حکم قتل واعدام بدهد » بنیاد هم‌بستگی و اتحاد همه‌ی ایرانیان، با هرگونه اندیشه‌ و مرامی، عقیده‌ و مذهبی، هرگونه قوم و جنس و زبانی قرار گیرد و پایبندی و تعهد به‌آن میزان و سنجه شناخت، از همه احزاب و گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی مدعی آزادی‌خواهی و حقوق بشر گردد؟

رضا ایرانی

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: