«گام نخست در بُریدن و گُسستن»

 

«گام نخست در بُریدن و گُسستن»

اشتباه ما اینستکه، «حقیقتی» را که پذیرفته‌ایم و اساس بینش خود نهاده‌ایم، معیار و سنجه همه‌چیز می‌دانیم که خود شاخص مشترک همه موءمنین(اینکه موءمن به چه ایمانی، اهمیت ندارد) بطور عام است. موءمن واحد ثابتی دارد که با آن همه چیز را اندازه می‌گیرد و معرفتش، چیزی جز اندازه‌گیری دائمی با این «واحد ثابت» نیست و این اندازه‌گیری با این «واحد ثابت»، برای او چنان بدیهی شده است که دیگر در باره آن «واحد ثابت» فکر هم نمی‌کند!
با این کار راه خود را بر شناخت پدیده‌ها، واقعیات و اینکـــه افکار را از نو، از دیدی دیگر  دیدن، بسته و سد کرده‌ایم.
برای دیدن باید نوع دیگری دید، برای شناختن باید نوع دیگری شناخت، برای اندیشیدن، باید نوع دیگری اندیشید- این تغییر دیدی به دید دیگر است که توان و نیروی دیدن ما را بالا می‌برد و افزایش می‌دهد. این تغییر شناختی به شناخت دیگر است که قدرت شناخت را بالا می‌برد و افزایش می‌دهد. این تغییر اندیشه‌ای به اندیشه‌ای دیگر، و یا تغییر فلسفه‌ای به فلسفه‌ی دیگر است که توان و نیروی تفکر ما را بالا می‌برد و افزایش می‌دهد.
اساسن، یک فکر نو یا ایده‌آل نو، یا ارزش نو،  ما را نسبت به همه‌ی افکاری که در ذهن داشته و به آن خو‌ گرفته‌ایم، «بیگانه» می‌سازد. این مفهوم «خود بیگانگی» بشکل منفی، از پیش در ما وجود داشته، تنها ما از آن بی‌اطلاع بودیم و می‌پنداشتیم که اینها همه، افکار خود ماست. چون سراسر وجود و «آگاهبود» ما در تصرف و چیره‌گی، افکاری است که به ما ارث رسیده و اساس باورهای ما را معین می‌کند. تنها اکنون، ما در روند مثبت «بیگانه» شدن با «بود» خود قرار می‌گیریم و  زمین سفت و محکمی که تاکنون بر روی آن راه می‌رفتیم، برق‌آسا ناپدید و زیر پایمان خالی می‌گردد. این همان چیزی‌است که عرفا «نا خود» گشتن می‌گفتند و باور داشنتد که انسان باید «خود» را رها سازد، تا «نا خود» شود. این هنوز نیز دریافته نشده و چه نارواهائی که هنوز نثارشان نمی‌شود. البته بسیاری، از ترس این روند، که ناچارن با آشفتگی و اضطراب و دلهره، همراه است، به همان جای راحت(افکاری که با آن خوگرفته‌اند) سابق، باز می‌گردند و تاب این تحول فکری را نمی‌آورند.
اکنون، مشخص‌ ساختن رابطه همه‌ی پدیده‌ها و افکار  و واقعیات با این فکر یا اصل، یا ارزش تازه و نـــو، همه‌ی چیزها را از سر، برای ما زنده و موجود می‌سازد.
ارزش یک فکر نو و تازه تنها به محتویاتش نیست بلکه ما را بدان می‌انگیزاند که همه‌ی پدیده‌ها و واقعیات و افکار را از نو، از دید دیگر بشناسیم. بنابراین، اکنون فاصله ما با همه چیزها تغییر پیدا می‌کند و زاویه وجودی، فکری و ارزشی ما،  با همه چیزها عوض می‌شود. با تغییر این زاویه فکری هست که دید دیگری از گیتی و از تاریخ و از اجتماع، برای‌مان پدید می‌آید. این گام نخست در بُریدن و گُسستن است. این گام نخست در روند آگاهی  از «بود» خود یعنی«آگاهبود» است.

برای اندیشیدن نو، برای اندیشیدن با مغز خود، و نه با افــکاری که برای‌مان از قبل اندیشیده شده، برای ایستادن بر روی پاهای خــود، می‌بایست از افکار ثابت(=عقیده) و منجمد گُسست و واحـــد ثابت اندازه‌گیری را بدور انداخت.

ر. ایرانی

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: