«پاسخ به دوستی گرامی»
—- سلام و درود:
من یک مقدار بیشتر اینجا نظرم را توضیح میدهم امید که سودمند بیافُتد و شاید اندکی قضیه را روشنتر کند.
ببین، در آلمان، نازیها با رأی مستقیم مردم آلمان قدرت را بدست گرفتند و آنچه را که پدید آوردند و کردند، همه میدانند و نیازی به بازگوئی نیست. نازیها، آلمانی اصیل بودند و از جای دیگری نیامده بودند، این اساسن اهمیت ندارد ولی آنچه اهمیت دارد نگاه و ریشهی تفکر آنان (ایدئولوژی) بود که انسانها را بطورکلی و انسان آلمانی را بطور ویژه، مجزا میکردند و امتیاز برتری انحصاری برایشان قائل بودند. همین قضیه در مارکسیسم بشکل «طبقه کارگر، اسلام: موءمن (در شیعیان تنها موءمن شیعه) و یهودیت (قوم برگزیده یهوه و موسی) و زرتشتیان (پیروان دین زرتشتی) و دیگران… تصویر به خود میگیرد. از همین جا، ایده برتری و سزاواری همه حقوق و قوانین خاص آن گروه پدید میآید و سایر مسائلی که امروز هم گریبانگیر ماست و ما را دچار این وضعیت کرده است.
حالا، اینکه آخوند هم ایرانی است و از جای دیگری نیامده، تودهای هم ایرانی است، ملیگراها و سایر چپها، و همچنین طرفداران سلطنت و پادشاهی، هم ایرانی هستند؛ میبینی که آنچنان گرانیگاه نیست! و این از نادانی و ناتوانی برخی از سر استیصال است که میگویند «این آخوندها ایرانی نیستند و عرب هستند» که خوب این بحث بیارزشی است و بیشتر تلویزیونی لسآنجلس، که دامن زده میشود.( همین جا این را هم اضافه کنم که البته صفویان، تعدادی از ملاهای شیعهی عرب، به ایران آنزمان وارد کردند که در راستای اهداف صفویان بود و نقشی بیش از آن نبایستی برایش تصور کرد.)
از دید من، گرانیگاه اصلی بحث، ایده قدرت و کنترل است و مابقی ریزهکاری و راه رسیدن به آن و اعمال قدرتورزی است.
بحث من این بود و هست که در روند تغییر و تحولات فکری و روانی جامعه ایران (که این تنها منحصر به ایران نبوده و سایر جوامع و ملتها هم بنوعی این تجربه را کردهاندو آنهارا هم در بر میگیره) در درازای زمانه (هزارهها و سدهها)، جامعه ما دستخوش تغییر فکری و روانی گشته و آنچه روزی اهمیت داشته و منش و فرهنگ ما را معین میساخته، یا بکلی از میان رفته و یا بشدت کمرنگ گشته است. که امروز ما بیشترین پیوند خود را با آن از دست داده و تنها رد پاهائی اینجا و آنجا از آن داریم، ایناستکه شاهنامه(داستانهای ایران=اسطورههای ایران) و متون دیگر پهلوی، ولُو آنکه از سوی قدرتمندان و زور ورزان، دچار تحریف و دستکاری گشتهاند، فوقالعاده مورد اهمیتاند. همینطور آثار دیگر شاعران و نویسندگان ایرانی مانند مولوی، خیام، عطار، سعدی و حافظ و صائب و … همچنین آن دسته از واژههای زبان فارسی، که از تیررس تحریفکنندگان، جان سالم بدر بردهاند، یقینن میتوانند پُلی باشند از برای پیوند ما با فرهنگ اصیل ایرانی و از سر نوزائی فرهنگ ایران بقول فردوسی از سر زندهکردن ایران.
همین جا میبایست تاکید کنم که با این رویکرد، به سراغ شاهنامه و سایر متون رفتن است که سودمند است و نه صرفا خواندن شاهنامه چون ما ایرانی هستیم و سند افتخار ماست و ما آریائی هستیم و از این قبیل چرندیات…
برگردیم به پرسشهای اصلی، و اینکه چرا شخصیتی همانند زندهیاد دکترمصدق، از دید گروهی زادهی ایران، میشود «خائن» و «رفیق استالین» نازاده ایران میشود سمبل «صلح و آزادی»؟
چرا و چگونه، در ایران» اجنبی»ستیزی پدید آمدو آغاز گشت؟ نقش آخوندها در این رابطه چه بود؟
چرا و چگونه تنها یک خانواده خاص در ایران «حق» به حکومت داشته و دارد و تا ابد، این «ارث» از کجا آمده و ناشی از چیست؟
چرا ما دچار این همه افکار ترجمهای و نجویده غربی شدهایم و مسائل غرب را با مسائل و معضلات ایران یکی گرفتهایم؟
چرا با وجود ظاهر و ادعای افکار غربیداشتن، در باطن آبشخور و ریشهی افکار ما کماکان، اسلام است؟ چرا مخرج مشترک همهی گروهها و دستجات و احزاب، همه را زمانی که پوست را کناری نهیم، از پس آن «اسلام» کریه، سر به بیرون میکند؟
چه بکنیم که انسان ایرانی پیش از اینکه جذب و شیفتهی افکار غربی و عربی گردد، نخست خویش را بنگرد، میگویم خویش را بنگرد اما از دید ایران و نه ایرانشناسان باز غربی.
چه بکنیم که انسان ایرانی پیش از اینکه بدنبال دیگری راه بیفتد، ابتدا مایهی خود را دریابد و سپس آنچه را نیازش است درپیوند دادن فرهنگش با فرهنگ دیگر، در یابد و بیامیزد. خصوصیت هرفرهنگ واقعی و برآمده از مردمان خویش، چُنین است که توانائی و قابلیت آمیزش و پذیرفتن آنچه مردمی است، را از فرهنگ دیگری داراست، و گرنه نامش را «فرهنگ » نهادن شایسته نیست.
آیا این نبود که فردوسی و فرهنگ ایران داستان عشق و خواستگاری «زال و رودابه» را برای ما میآورد؟ درهمآمیزی زال سیمرغی ایران با رودابهی ضحاکی، سبب پیدایش رستم پهلوان مردمی و نگاهبان ایران میگردد.
آیا این خود سند روشن و گویای گشودهگی، پویائی(داینامیکبودن)و توانائی آمیزش ِ فرهنگ ایرانی نیست؟ آیا شاهنامهشناسان و شاهنامهخوانان، اساسا بوئی از این نگاه و رویکرد به شاهنامه، مشامشان را انگیخته است؟
سخن آخر:
«میتوان پوشید چشم، از هر چه میآید به چشم آنچه نتوان چشم ازآن پوشید، بیداری بود»
«صائب»
چندی پیش با دوستی «فمینست»!، پیشنهادی را در میان نهادم که ضمن «تعارف» که «پیشنهاد جالبی است»، آنرا رد نمود. گمانم متوجه قضیه نشد و یا نخواست، در هر صورت، اکنون با شما نیز در میان میگذارم، چون یکم: در برگیرندهی سخنان شما در نوشتهتان هست. دویم آنکه در دیدار آخر اشاره نمودید که از هم دور هستیم و نمیتوانیم در ارتباط و گفتگو باشیم. حالا میخواهم بگویم من آمادهام ماهانه و یا هر دو هفته یا هر زمانی که خود علاقه دارید، خدمت رسیده و جلساتی با این عناوین بحثی، برگذار کنیم. اگر حتی یکنفر، اما علاقمند باشد، از جمله یکی:
« چرا مردم ایران بر ضد ارزشهای غرب قیام کردند؟»
دیگری آنکه:
« مفهوم دشمنی در اسلام چیست؟ و رابطهی آن با دیگربودن و دیگر شدن، و یا دیگراندیشی چه میباشد؟»
این هم این نامه من به آن دوست فمینیست:
« —-جان سلام و درود،
امیدوارم که سلامت باشی، قدری با … در مورد جلسهی هفته پیش گفتگو میکردیم، به ناگاه ایدههائی در ذهنم شروع به جرقهزدن نمودند که دوست دارم با تو درمیان بگذارم که اگر احیانن موافق بودی شاید بتوانیم عملی سازیم.
مدتهاست که به چندین مبحث کلیدی می اندیشم ، مانند اینکه چرا ما مردم ایران غرب ستیز شدیم و ریشهی آن چیست و از کجا میآید؟
دیگری آنکه مفهوم دشمنی در اسلام چیست؟ و رابطهی آن با دیگربودن و دیگر شدن، و یا دیگراندیشی چیست؟
چرا روشنفکران از قدرت مذهبی و آخوندها بیشتر میترسند تا آخوندها از قدرت آزادی؟
جدائی دین و حکومت چیست ؟ و چگونه میشود این ایده را در ایران عملی ساخت؟ به سخنی ساده، یعنی چطوری میشود این «زنگوله را به گردن گربه انداخت؟»
و چندتا بحث کلیدی و اساسی دیگر…
خلاصه سرت را درد نیآورم، اگر بپسندی من حاضرم که اینها در چند جلسه از جلسات ماهانه …شما مطرح و باز کنم. چه در اینجا یا در ….
هر جا تو فکر میکنی بُرد و علاقمند بیشتری داره، شاید «….» بهتر باشه، نمی دونم، شما بهتر میدانی. میتونیم چون تازه سالگرد انقلاب اسلامی بوده با این بحث که:
«« چرا مردم ایران بر ضد ارزشهای غرب قیام کردند»»، آغاز کنیم.
همین، لطفن نظرت را به من بگو،
شاد و پُر مهر باشی
»
ر. ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی |
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟