«خدائی که باید خوب باشد»
«« خدائی که تابع اخلاق شد، از اهمیت و اصالت میافتد.
خدائی که اصالت دارد خدائیست که میزان خوب و بد را میگذارد طبق خواستش معین میکند که چه خوبست و چه بد است. بنابراین اخلاق تابع اوست.
ولی وقتی نزد انسانها و در اجتماعاتی یک ارزش اخلاقی آنقدر ارجمند شد که مردم آنرا برترین اصل ساختند، آنگاه خدائی را نیز که دارای آن ارزش نیست، قبول ندارند و نمیتوانند ایمان به چنین خدائی داشته باشند.
مثلا برای ایرانیها اصل «داد»، آنقدر ارجمند بود که حاضر نبودند آنرا تابع الله سازند. از این رو، تشیع که پیروانش را در ایران میجست، مجبور شد عدالت را جزو اصول دین قرار بدهد. الله باید عادل باشد تا الله باشد. بدینسان نخستین گام برای بیارزش ساختن الله عربی یا برای «ایرانی ساختن الله» برداشته شد.
برای ایرانی، داد مفهومی غیر از «عدالت» بود. عدالت، تعادل میان دو طرف میزان( ترازو ) است، تعادل بخشیدن میان دو چیز است. عدالت، تعادل دادن میان مردم است.
داد، برای ایرانی معنائی دیگر داشت. داد معنایش در آغاز، «آفریدن» بود. خدا میآفرید، یعنی خود را پدیدار میساخت. «خودش»، پیدایش مییافت. او بدین گونه داد میکرد که هنرهایش (فضیلتهایش) را پدیدار میساخت. دادن، آزادی پدیدار ساختن خود است. آزادی در مفهوم داد، موجود بود. مهر و خرد و راستی خود را برهنه میکرد.
ولی این کار از عهده الله بر نمیآمد و بر ضد اصل «رسالت و نبوت» بود، چون اگر خدا، خرد و بینش خود را پدیدار میساخت، نیاز به واسطه نداشت.
مشتبهساختن مفهوم «داد» با مفهوم «عدالت»، الله را وجودی التقاطی کرد. داد نزد ایرانی فضیلت و صفت اخلاقی نبود، بلکه «حرکت وجودی و آفرینندگی» بود. ولی عدالت در عربی و در قرآن، فضیلت اخلاقی بود. ایرانی با دادش، خدایش را اخلاقی نمیساخت ولی تشیع با مفهوم عدالتی که از زبان عربی میگرفت، الله را اخلاقی میساخت.
ترجمه کلمات، چه اشتباهاتی بنیادی به وجود آورده است، و به وجود خواهد آورد. »»
از پهلوان منوچهر جمالی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی |
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟