«رسیدن به بینش از راه فریب‌خوردگی‌ها و خود‌فریبی‌ها»

«« هم گام ِ هنگام »» 

«رسیدن به بینش از راه فریب‌خوردگی‌ها و خود‌فریبی‌ها»

«« در علوم طبیعی، از راه اشتباه‌کردن می‌توان به معرفت حقیقت رسید. در علوم انسانی و در اخلاق و دین و سیاست، از راه فریب‌ خوردن و خود را فریفتن، می‌توان به معرفت حقیقت رسید. همان‌گونه که بی اشتباه‌کردن و زدودن اشتباه در علوم طبیعی نمی‌توان به معرفت رسید، بی‌‌فریب‌ خوردن در اخلاق و سیاست و دین و بی خشم و یأس و تحول ِ گوهری ( از فریب و خشم و یأس، در سراسر وجود خود تکان خوردن)، نمی‌توان به حقیقت انسانی رسید.

اشتباه‌کردن و فریب‌خوردن، ننگی ندارد ولی پی‌نبردن عقلی به اشتباه و تکان نخوردن سراسری وجودی از فریب (که بیداری و هشیاری نام دارد)، شرم‌انگیز است.
نه در علوم طبیعی، می‌توان اشتباه نکرد و به معرفت رسید، و نه در سیاست و اخلاق (ارزش‌ها و ایده‌آل‌ها) و دین، می‌توان بی فریب‌خوردن‌ها و بی خود‌فریبی‌ها دگرگون شد و به حقیقت رسید. از این رو، در داستان کیومرث (نخستین انسان) در شاهنامه، اهریمن بر ضد کین و رشگ‌اش، با مهر، کیومرث را می‌فریبد و سروش که آورنده‌ی حقیقت (آشا) هست، حقیقت را برای او روشن می‌سازد. پیدایش حقیقت(سروش) با فریب‌خوردن انسان، از مهری که در نهانش کین و رشگ‌است، ممکن می‌گردد. رشته اشتباهات و رشته فریب‌خوردن‌ها و خود‌فریبی‌ها، هیچ‌گاه بریده نمی‌شود. هیچ‌کسی به یک معرفت نهائی و مطلق از حقیقت نمی‌رسد که هیچ‌گاه از آن پس نیاز به اشتباه‌کردن و فریب‌خوردن و خود‌فریبی نداشته باشد. ما به همان اندازه که نیاز به بینش داریم، نیاز به اشتباه‌کردن و نیاز به فریب‌خوردن و خود‌فریبی داریم. ما حتی موقعی خود را می‌فریبیم که «حقیقتی بی هیچ‌گونه فریبی» و علمی بی هیچ اشتباه (پاک از اشتباه) می‌خواهیم و می‌جوئیم.

تفاوت اشتباه و فریب یکی همین‌است که انسان زودتر به اشتباهاتش پی‌می‌برد و آسان‌تر به آنها اقرار می‌کند، تا به فریب‌خوردگی‌ها و خود‌فریبی‌هایش.
انسان می‌ترسد که اقرار کند که فریب خورده است، چون آنکه از دیگری فریب خورده است درحقیقت خود را فریفته است.
مسأله انسان این نیست که اشتباه نکند و فریب نخورد و خود را نفریبد، بلکه مسأله انسان آنست که اشتباه بکند و فریب بخورد و خود را بفریبد، ولی با شتاب و زود با خردش از اشتباهش آگاه گردد و با تکان‌خوردگی وجودیش از فریبش بیدار شود.  ما همیشه بُرهه‌ای از زمان با آن اشتباه، می‌اندیشیم و عمل می‌کنیم و با آن فریب، زندگی می‌کنیم و در این بُرهه‌، آن اشتباه یا فریب را حقیقت می‌شماریم و با حقیقت مشتبه می‌سازیم. برعکس ِ اشتباه، جدا ساختن یا تشخیص فریب از حقیقت بسیار دشوار است و بحای اینکه بُرهه‌‌ای کوتاه باشد، سال‌ها و دهه‌ها و سده‌ها طول می‌کشد. چه بسا ملت‌ها که نمی‌توانند در سراسر تاریخ‌شان از فریبی که خورده‌اند، تکان بخورند. این سرعت پی‌بردن به فریب‌خوردگی‌است که پایه‌ی رسیدن معرفت به حقیقت در دین و اخلاق و سیاست است نه تلاش برای بستن همه امکانات فریب خوردن و خود فریبی.
دشواری شناخت فریب آنست‌که هر فریبی، خود‌فریبی است. هر فریبنده‌ای، ما را به خود‌فریبی می‌انگیزاند. تا ما خود را نفریبیم، او نمی‌تواند ما را بفریبد. تا ضحاک خود را نمی‌فریفت، اهریمن نمی‌توانست او را بفریبد. تا کاوس، خود را نمی‌فریفت، دیو نمی‌توانست او را بفریبد.
ولی ما به این ایمان داریم که ما خود، نمی‌توانیم خود را گمراه سازیم، ما خود، نمی‌توانیم به خود دروغ بگوئیم، ما خود نمی‌خواهیم هیچ‌گاه خود را از حقیقت دور سازیم و ما خود نمی‌توانیم خود با دست خود، خود را در چاه بیندازیم. و درست ما در همین ایمان به خود است که خود را می‌فریبیم. برای همین ایمان غلط به خود و غروری که از خود داریم، ناتوان از آنیم که به عمل خودمان(به خود‌فریبی‌مان) بدبین و مظنون شویم. ما عمری در چاه یا زندان عقیده و فکر خود با شادی و سعادت زندگی می‌کنیم و کوچک‌ترین احساسی نیز از آن نداریم که آن عقیده و فکر، چاه و زندانست و حتی در همان چاه و زندان تاریک از آن یقین داریم که در بهشت و در روشنائی به سر می‌بریم و خود را قربانی می‌کنیم که دیگران را نیز به این چاه و زندان بکشانیم تا از این بهشت و روشنائی بهره ببرند.
همانطور که انسان می‌تواند از اشتباه‌کردن به علم برسد؛ می‌تواند از فریب خوردن و خود فریبی به معرفت حقیقت برسد. باز بودن چشم عقل برای کشف اشتباهات مداوم خود و باز بودن دل برای کشف فریب خوردن‌ها و خود فریبی‌های مداوم، راه رسیدن به معرفت حقیقت است. دویدن بدنبال معرفتی که هیچ اشتباهی ندارد و حقیقتی که هیچ فریبی در آن رخنه نمی‌کند، دویدن دنبال سراب‌است.
نه خشم به فریبندگان و نه یأس و گیجی و سرگردانی از فریب‌خوردگی و نه «بستن راه خودفریبی» راه رسیدن به حقیقت هستند. خشم ما به فریبندگان و یأس ما از فریب‌خوردگی و به فکر ناممکن ساختن خود‌ فریبی افتادن، همه نتیجه آنست که ما در یک فریب، بیش از حد مانده بودیم و دیر تکان خورده‌ایم. اگر مدت ماندن ما در فریبی کوتاه باشد، نه خشم به فریبندگان چندان زیاد است و نه یأس از فریب خوردن، چندان فشارنده است و نه به این فکر محال رانده می‌شویم که راه خودفریبی را یک‌بار برای همیشه ببندیم.
فریب خوردن و خود فریبی و اشتباه کردن مرتب و متوالی برای رسیدن به معرفت حقیقت لازم و ضروریست. کسی که در سراسر عمرش نه اشتباه کرده است و نه فریب خورده است، هیچ آشنائی با حقیقت ندارد. اینکه ما بارها فریب خورده‌ایم و بارها خود را فریفته‌ایم و  در این فریب‌ها سراسر وجود ما به تکان افتاده است، با غنای وجود خود آشناتر شده‌ایم.
علوم طبیعی، ارزش مثبت اشتباه‌کردن را برای معرفت خود شناخته‌اند ولی هنوز در اخلاق و دین و سیاست و فلسفه، ارزش مثبت فریب خوردن برای معرفت حقیقت شناخته نشده است.
حقیقت، همیشه شبیه چیزی می‌شود که حقیقت نیست. حقیقت، همیشه شبیه متضاد خودش می‌شود. حقیقت، همیشه نزدیک‌ترین و شبیه‌ترین چیز با متضاد خودش می‌شود.  حقیقت، همیشه از متضاد با خودش، انگیخته به باروری می‌شود. ما همیشه از حقیقت، متضادش را به دام می‌اندازیم. در توری که ما برای صید حقیقت می‌اندازیم، فقط ضدش در تور ما می‌ماند و صید ما می‌شود.
حقیقت را نمی‌توان صید کرد ولی ما صیادیم و معرفت ما صیادیست.

منوچهرجمالی
بیستم ماه اکتبر 1991 »»

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: