«بهار ایران، بهار عرب»
به دوستی نادیده:
جانم مسئله این هست که هر ملتی، تا زمانی که دچار تحول فکری-فرهنگی نشده، سرنوشتی جز این نخواهد داشت که به چیزهائی پناه بیاره و متوسل بشه که با آن آشنا و مأنوس هست. غرب و فرهنگش که به این سادگی جذب و وارد خون و رگ و پی ِ انسانهای این مرز و بوم نمیشه که، میشه؟ واردات که نیست. درست همین وارداتی فکرکردن و نقشهکشی بود که مردم را از وحشت بیگانگی و ترس از ناشناخته، به سمت اسلام و آخوندهاش برد و هنوز هم میبره.
خوب اسلام، در این جوامع تنها مرجعیاست که مردم از روی نزدیکی، عادت و خوگرفتگی، در مواقع حساس و تعیینکننده، با «اختیار»، به آن روی میآورند تا از خود سلبِ اختیار نمایند. ما در ایران سال پنجاه و هفت چنین دیدیم و چنین سلبِ اختیاری از خود کردیم، دو سال پیش هم باز با «یا حسین میرحسین و الله اکبر» از خود سلبِ اختیار کردیم.
یادت هست شعار «جمهوری ایرانی» که پدید آمد، چه دشمنی و سر و صدائی از همین آقایان و خانمهای باصطلاح تحصیلکردهی «سکولار و لائیک» و «روشنفکر» بخصوص در خارج از ایران بیرون آورد؟ تازه اسلامیهای مغضوب و به بیرون پرتاب شده، به کنار. همین امروزش هم فرقی نکرده. هنوز در این طیف نخبگان ایرانی که اگر متوجه میشد ، درست میبایست با مرزبندی و کریتیک اخلاقی و فلسفی با اسلام بعد از سه دهه حکومت آخوندی، حداقل این عادت را اگر نه ریشهکن ، که بسیار ضعیف کرده باشند و در عوض مشغول هوچیگری و دعواهای خودشان بوده و هستند. به این آخرینشان که یکریز از سکولاریسم (زمانی «نو» ، زمانی «سبز» و حالا «دموکرات») دم میزنه، نگاه کن! یکی نیست بگه و بپرسه آخر کجای این گیتی، بدون داشتن یک فلسفه و فکر و منش که مردم را بخودش بکشه و جذب کنه، آزادی پدید آمده، که تونس و مصر و لیبی و بقیه هم چنین کنند و بسوی اسلامیستها نروند؟ خوب چارهای جز این ندارند، روند منطقیاشان را دارند طی میکنند.
خوب اینها که فرهنگی زاینده و نُوکننده مانند ایران ندارند که به کمک روشنفکرانشان، بسیج کنند و بتوانند در برابر اسلامیها، بایستند! ما خوشبختانه آنرا داریم ولی روشنفکرش را نداریم که توانسته باشه تصویر خدا و دین را از چنگ آخوند با این فرهنگ ایران در بیاره و سرانجام وارد عرصه «مفهوم» بکنه. هنوز از واژه «فرهنگ» ترجمهی «کالچر» غرب را در میآورند و چیزی جز سطحیات و «روبنا» دستگیرشان نمیشود. یکی تا بحال بخودش زحمت این را نداده که اندکی خیره بشود و ببیند که ایرانی در درازای هزارهها و تاریخش از مفهوم «دین» چه میفهمیده و تجربهاش چه بوده؟ یادآوری کنم که واژه «دین» برخلاف کژفهمی رایج، اساسا» واژهایست ایرانی و نه عربی.
««نباشد بجز مردمی «دین» من»»!(سخن» ایرج» در شاهنامه فردوسی)
امروزه خیلی سخن از «خرد» و «خرد جمعی» بمیان میآورند ولی در واقع عقل (رشنال غربی) و یا عقل اسلامی، منظورشان هست تا «خرد»! چرا که کسی در واقع روی «خرد» ایرانی کار و تحقیق نکرده. باید پرسید این «خرد» چیست؟ آیا عقل و «خرد» در تجربهی ایرانی یکی هستند؟
مفهوم «رند و رندی» در ایرانیان از کجا میآید و سرچشمه میگیرد؟ اساسا» «رندی» چیست و «رند» کیست؟
مفهوم «پیشرفت» با نوشوی چه ارتباطی داشته و یا دارد؟
ببین سرت را زیاد درد نیاورم، سلاح ِکارساز ما ایرانیان در برابر شریعت اسلام، همین فرهنگ ایران هست. فردوسی است، حافظ و مولوی است، سعدی و صائب و خیام است. اما فردوسیای که گوئی هنوز برای امروز ما سخن میگوید حافظ و مولوی و سعدی و صائب و خیامی و دیگران این فرهنگ، که بزبان امروز و برای امروز ما سخن میگویند همچنان که در دورهی خود میگفتند. اینها همه «بن مایههای» فرهنگ ایرانی و بذر آزادی و شکوفائی ما بوده و هنوز نیز هستند:
«مباش درپی آزار و هرچه خواهی کن
که جز این در شریعت ما گناهی نیست»
سلاح ِکارساز ما ایرانیان در برابر شریعت اسلام، همین فرهنگ ایران هست، که در روند 30 سال گذشته با همت « استاد منوچهر جمالی»، هم از نو پدیدارش نموده و هم گرد و غبارش را گرفته و هم، تر و تازهاش کرده، آنهم بهتنهائی، نه برایش «نوبل» گرفته و نه اهل فضل و دانش با اون همه تئوریهای «علمیشان» یک خط ، دریغ از یک خط، در نقدش ننوشتهاند که هیچ، ای کاش یکی، از این همه اساتید و «فضلا»، این راستمنشی را داشت و میگفت که جانم، ما توانائی فکری از خودمان نداریم و برای همین هم هست که مرتب آثار اروپائیان را ترجمه میکنیم و نسخه برمیداریم ، همین اندازه میفهمیم. آخر اینها دموکراسی و حقوق بشر دارند. سکولاریسم دارند. لائیک هستند. حتی برای حیوانات هم احترام قائلند.!!
من فکر میکنم که میهن ما، تنها به یاری و کوشش ِیک عده میهندوست، ایراندوست ِواقعی نیاز داره که با حوصله و پایداری، مردم را با آن بسیج کنند و دنبال این نباشند که قدرتربائی کنند، بلکه دنبال «کسب حقانیت حکومتی» باشند و به همهی رقبا هم، همین فرصت را بدهند.
«مکتب ایرانی» بیخود از آخوند نیامد بیرون، آخه آخوندها همواره شامهی نیرومندتری از روشنفکرهای ما داشتهاند! هم در جنبش مشروطه چنین بودند و هم در زمستان پنجاه و هفت.
زمان آن رسیده که روشنفکرانمان نیز با اندیشهی خود و ایستادن بر ستونهای فرهنگ ِمردمی ایران، «به هنگام » شوند.
– رضا ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی، فرهنگ سیمرغی ایران، جمهوری ایرانی |
[…] – رضا ایرانی، بهارِ ایران، بهارِ عرب ، وبگاهِ ارتــای خوشه(سیمرغ) ، نوشته شده در ۱۰/۲۸/۲۰۱۱ […]
[…] – رضا ایرانی، بهارِ ایران، بهارِ عرب ، وبگاهِ ارتــای خوشه(سیمرغ) ، نوشته شده در ۱۰/۲۸/۲۰۱۱ […]