قصاص‌، شریک شدن درجـرم است

 

 

آفـریننـدگان منـش ِمـردمی ِ ملـّت ایـران

فردوسی+عطار+مولوی+سعدی+ حافظ+ نظامی+ خیام

قصاص، شریک شدن درجـرم است

فریدالدین عطار

 

« واقعیت» و « اندیشیدن درآرمان وآرزو» ، دوپدیده همیشه به هم پیوسته، ولی متضاد باهمند. درمقابل « حکومتی که قدرت را میرباید و با قهر و ارعاب درمجازاتهای سنگین» ، واقعیت اجتماعی وتاریخی میشود، ملتی نیزهست که در« آرزو وآرمان می‌اندیشد»، برای فردا و رهانیدن خود ازآن قدرت و ازآن شیوه مجازات کردن. درآرزوها و آرمانها و روءیاها هست که ملت، نهفته وپوشیده از دید قدرت، می‌اندیشد‌.
درهر آرزو و آرمانی‌، اندیشه‌ای برای آفریدن فردائی‌ در واقعیت هست‌. آرمانها وآرزوهای نهفته و به‌ظاهر کودکانه‌، نیروهائی در زهدان تاریک اجتماع هستند که فردا‌، نظام حقوقی و سیاسی فردا را می‌آفرینند، ودرست برای آنکه این روءیاها، ناچیزگرفته می‌شوند‌، درتاریکی‌، امکان نیرومند‌شدن دارند.  شعرای بزرگ هرجامعه‌ای‌، ازاین گونه روءیاها و«آرمانهای آینده ساز» می‌سرایند‌، و برای این خاطر نیز، درمیان ملت‌، زنده باقی می‌مانند، چون دراندیشه‌هایشان، منش ملت وفردا‌ی ملت هست. این اندیشه‌های روءیا‌گونه‌، « منش نیرومند ملت برای پیدایش فردا درمیدان سیاست » می‌شوند‌، تا بجای « حکومت بی‌ملت،  ولی برملت » درواقعیت‌، « ملتی بی حکومت » درآینده بگذارند. ملتی که با منش خودش حکومت می‌شود‌، تا ریشه قهر و مجازات‌های دهشتناک و فلج کننده اجتماع را از بُن بکند.
« مجازات »‌، همیشه دراین «حکومت‌های بی‌ملت‌، ولی برملت» ، برفلسفه « پایدارساختن قدرت بدون حقانیت » گذارده شده است‌. این قدرت‌ها‌، درهرجرمی‌، آن جرم به خصوص را درمورد خود آن فرد‌، مجازات نمی‌کنند، بلکه درهرجرمی، قیامی ازکل ملت برضد خود می‌بینند. اینست که درمجازات هرجرمی‌، کل اجتماع را بطورغیرمستقیم مجازات می کنند، چون درمجازات هرجرمی‌، کل اجتماع را می‌ترسانند. مجرم، باید درکل اجتماع‌، ننگین ساخته شود وازاو سلب حیثیت وشرافت گردد، واین ترسانیدن کل اجتماعست. همه اجتماع درهرجرمی، مجازات می‌شوند. قصاص، برپایه چنین فلسفه‌ای به وجود آمده است. ازاین رو نیز ملت درآرزوها وآرمان‌هایش درباره مجازات، برضد این فلسفه برمی‌خیزد.  مجازات یک جرم فردی، نباید کل ملت را مجازات کند. ازاین رو «فرید الدین عطار»، بارها درقصه‌هایش، برضد اندیشه‌ی قصاص اسلامی می‌اندیشد و بدینسان « منش مردمی ملت ایران » را درفلسفه مجازات، بسیج می‌سازد. او قصاص را، شریک شدن درجرم » می‌داند‌. هرجرمی که دراجتماع روی می‌دهد، به هیچ فردی حق نمی‌دهد که برای جبران آن جرم، همان جرم را درمورد مجرم‌، اجراء کند‌.  اجتماع می‌خواهد، درمجازات کردن، پیدایش جرم را بکاهد و ازبین ببرد. نه خود اجتماع می‌خواهد با قانون، همان جرم را درمورد مجرم‌، تکرارکند‌، ونه می‌گذارد که جرم، علت انتقام گیری شخصی‌، از جُرم گردد.
حکومتی که خودش درمجازات، « جرم بسیاربزرگتر می‌کند » تا پاسخ جرم کوچکتر را داده باشد، مجرم بزرگتر می‌گردد. بدینسان، چنین حکومتی و دستگاه قضاوتش، بتدریج، بزرگترین مجرم واصل جرم دراجتماع می‌گردد.
عطار با این اندیشه‌، فلسفه مجازات اسلامی را درقصاص ، برضد « فلسفه مردمی ِ بی مرز » می‌داند. با قصاص، با شریک شدن درجرم، جرم دراجتماع، ابقاء می‌گردد. این « واکنش بدکردن دربرابر بدکردن »‌، هرگز، « داد دراجتماع » نمی‌آفریند. چون « داد »‌، درفرهنگ ایران‌، هنگامی « داد » است که « مهراجتماعی » بیافریند. با این اندیشه مردمی و کاشتن این بذر درمنش ایرانی‌، عطار، خط بطلان برقصاص، و برفقه، و برحکومت اسلامی می‌کشد. این اندیشه که قصاص‌، شریک شدن درجرم است‌، منش نوین ملت ایران را بر پایه « فلسفه مردمی بدون مرز » می‌گذارد. عطار در«الهی‌نامه» این فلسفه را درست به فرهنگ مردمی کهن ایران بازمی‌گرداند.

حکیمی بود کامل‌، « مرزبان » نام

که نوشروان ازاو، بودیش آرام

پسربودش یکی، چون آفتابی

به هرعلمی، دلش را فتح بابی

سفیهی، کـُشت ناگه، آن پسر را

به خـَست از درد، جان آن پدر را

مگرآن مرزبان را گفت، خاصی

که باید کرد آن سگ را « قصاصی »

جوابی داد اورا، مرزبان زود

که الحق نیست، خونریزی چنان سود

که من شرکت کنم با او، درآن کار

بریزم  زنده ای را خون، چنان زار

نه آن بدفعل، کاری بس نکو کرد

که می باید مرا هم کار او کرد

بد وگفتند، پس بستان « دیت » را

نگیرم گفت هرگر آن دیت را

نمی یارم پسر را با بها کرد

که خون خوردن  بود، ازخون، بها خورد

خون بها را خوردن ، عین خون خوردنست . اگراو کارنیکی می‌کرد، من اورا سرمشق خود قرارمی‌دادم. ولی کاربد دیگری را سرمشق خود قرارنمی‌دهم. خون زنده‌ای را ریختن‌، هرچند هم مجرم باشد، خون‌ریزیست و عمل شومی‌است.

   

یک پاسخ

  1. همانطور كه نفت آتش مي گيرد و آتش گرفتن از مشخصات اصلي آن است، فرقه هم ديگران را نفي مي كند. اما در جمعيت ال ياسين خودِ نفي، نفي شده بود. رد كردن و محكوم كردن ديگر انديشه ها و جريانات مردود بود. تنوع انديشه ها و گوناگوني افكار بالا بود. اين اتفاق در اكثر الاهيون و ال ياسين هم رخ داده بود. آنها هم تك فكري و تك اعتقادي نبودند و ما با احياء فرهنگ تفكر و آموزش روش هاي تفكر و سؤال سازي و برگزاري كارگاههاي تفكري و مناظره و توصيۀ به آن، به اين فضاي تحقيق و تفكر و انديشه ورزي، ميدان بيشتري مي داديم.
    http://www.abarensan.blogsky.com

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: