فرهنگ ایرانی، ملات کار است -2
آقای فیروز نجومی
من چندین پرسش را آورده بودم، که متاسفانه پاسخی به آنها ندادید و سخنانی را پیش کشیدهاید که ارتباطی با بحث من نداشت و خود نشانگر نیاندیشیدن شما به پرسشهای مطرح شده بود.
سخن بر سر «فرهنگ ایران» است که شالوده بر پایی حکومت و جامعهی فردای ایران است. نخست میبایست با این فرهنگ آشنا شد و آنرا فهمید و درک کرد، تا سپس آنرا بتوان رد یا تایید کرد. بدلیل سرکوبی این فرهنگ از دورهی میترائیان و زرتشتیان وسپس غلبه شریعت اسلام، ایرانی پیوند خود را با آن از دست داد اما همواره در «ناآگاهبودش» خفته و زنده باقی است. «فرهنگ» (=قنات و کاریز) واژهایست ایرانی و ویژهگی ایرانی دارد و نباید آنرا با تعریف » کالچر » درغرب مشتبه ساخت. تاریخ ایران، فرهنگ ایران نیست. خمینی و دیگر قصابان ایران تاریخ ایران هستند و نه فرهنگ ایران!
سراندیشهی « گزندناپذیری زندگی» برآمده از فرهنگ ایران است نه تاریخ ایران!
متاسفانه، این کاریست رایج از سوی بسیاری از روشنفکران ایران بخصوص روشنفکران چپ، که با دید غربی، فرهنگ را اساسا» بیارزش و یا بسیارکمارزش میدانند و اقتصاد و جبر تاریخی را فوقالعاده مهم وتعیینکننده.
«فرهنگ» از دید ایرانی، خودجوشی ملت در ایدهها و آرمانهایش، در تجربیات روان و اندیشه یک ملت میباشد. من بطور مختصر اشاره به بررگترین اصل این فرهنگ یعنی «قداست جان» و نتایجی که از آن حاصل میشود و پیآیند مستقیم آن هست کردم و گفتم « اگر اندکی به این مفهوم اندیشه و تامل شود، بنیان ژرف و مردمی آن آشکار میشود.» که شوربختانه از سوی شما نادیده گرفته شد.
وارونه آنچه شما آوردهاید، مفاهیم انسانی، در هر فرهنگی برخاسته از فرهنگ ویژهی خود آن ملت است، که در نگاه سطحی شاید که یکسان نیز بنظر رسد؛ اما علوم انسانی و راه حلهای مسائل و معضلات انسانی یک جامعه، مانند ریاضیات و فورمولهای شیمی نیستند که در همه جا یکسان و قابل وارد کردن باشند. سخن ار ذهن وروان انسانی است نه فرمولهای خشک ریاضی! مفاهیم غربی را میبایست از نو در فرهنگ خود اندیشید و با زبان خود از نو، عبارتبندی نمود و ارائه داد. تنها دیدن میوه بر درختی در اروپا وامریکا، و خواستن همان میوه نیازمند شخمزنی زمین خود، کاشتن و نگاهبانی و خوندل خوردن باغبان دلسوز و باغدوست دارد. در زیر تک تک مفاهیم انسانی غرب، سالها و سالها، زحمت و کوشش و جانفشانی اندیشمندان و متفکرین غرب نهفته است. نمیتوان دست به واردات ساده و بی دردسر میوهی درختان غربی زد. نمیتوان با خواندن چند و یا چندین کتاب ترجمهشده از متفکرین غربی، «صاحب» تلاش و ثمرهی نتایج فکری غرب شد. چنین کاری در مرحله نخست، نیازمند وارد کردن فرهنگ غربی(یونان) و سپس وادار ساختن مردم ایران، به پذیرفتن این فرهنگ و مفاهیم آن دارد که خوب نتایج فاجعهوار و تاسفانگیز آنرا از مشروطه تا امروز تجربه کردهایم.
بر پایه فرهنگ ایرانی، گوهر هر انسانی، آزادی است چون انسان (=مردم=مرت تخمه) هست یعتی انسان تخمی است «خودزا»، که میروید و «سرش راست» میگردد «چو سرو بلند».(شاهنامه) یعنی از خودش هست، اصالت دارد، «قائم بهذات» است. خودش با خردش میتواند خود را تعیین کند و خودش با خردش میتواند تصمیم بگیرد. انسان در این فرهنگ خود « کلید بندهاست» این با «اراده» که شما از ان سخن میگوئید، متفاوت است. اراده با مفهوم «قدرت» و «غلبهکردن و چیرهشدن» سرو کار دارد. خدایان ادیان ابراهیمی، همه ارادهگر هستند و با اراده امر میکنند که «بشود» و میشود. مفهوم مردم(=انسان) در فرهنگ ایرانی، درست وارونه این «اراده» هست. با «اراده» کردن امکان ترک عادتی مضر مانند سیگار کشیدن شاید امکانپذیر باشد، اما «اراده» نمیتواند به پیکار «الله» و آخوند برود. آیا با همین «اراده» نبود که روشنفکران ایران دست به اسلحه برده تا «موتر بزرگ» را برای از میان برداشتن «حاکم بیمار» براه بیاندازند، ولی جهنم آخوندی پدید آمد؟ نه، برای این کار، اگر جدی هستیم نیاز به اندیشه و تفکرفلسفی نو هست. مسائل و معضلات جامعه ما با ازبین رفتن «ولایت» و»حاکم»، گیرم از نوع سالم هم، بپایان نمیرسد چون همهی این مسائل ِانباشتهِ هزارهایست که پاسخ ریشهای میخواهد نه صرفا» تعویض «حاکم».
سخنم را در رابطه با اشاره شما به «تعصب» و «واهمه» شما، به پایان میبرم.
تا آنجا که من آگاهم، استاد منوچهر جمالی، بیش از یکصد و چهل کتاب در بارهی «نواندیشی و فلسفه انگیزشی ِفرهنگ ایران» منتشر نموده است که در سایت ایشان در دسترس همگان هست و به پرسش خوانندگان خود همواره پاسخ میدهند. من در هیچ کجا سخنی از «ایران مرکزی» و «پایبندی» که اسباب «واهمه» شما گردیده بمیان نیآورده (و همچنین استاد جمالی) وعنوان نمودن چنین مطلبی از سوی شما برایم قابل درک نیست. این برداشت شاید باز بیانگر نخواندن نوشته و کجفهمی در برداشت از بحث است. میهندوستی و علاقه و مهر به فرهنگ ایران، در نگاه من «تعصب» نیست.
با سپاس و درود
رضا ایرانی
Filed under: فرهنگ ایرانی |
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟