در ادامه سخن پیش و اینکه پرت بودن “روشنفکران” انشاءنویس را نشان دهم، بخشی از کتاب«آزادی و همبستگی» استاد جمالی را که در باره مسأله “ جدائی حکومت از دین” می باشد، در چند بخش میآورم که بسادگی بیانگر نیاندیشیدن و رونوشتبرداری و نادیدهانگاشتن بزرگترین مسأله ما یعنی « دین » از سوی آنان میباشد.
پیشاپیش از خواننده ژرفبین میخواهم که به تاریخ انتشار این کتاب یعنی 25 سال پیش و بخشی که میآید، دقت نماید تا روشن گردد که امروز نیز، همچنان آن سالها، “روشنفکران” پاک ازقضیه پَرت هستند و آب درهاوان میکوبند.
رضا ایرانی
——————————————————————————————————————————
حکومت که برترین سازمان سیاسی کشور است و آخرین تصمیمات سیاسی را میگیرد، باید فکر و ذکرش فقط «حل مسائل اقتصادی در طیفش» بوده باشد. دین، جز مزاحمت واتلاف وقت و انحراف ما از پرداختن به اهم مسائل که اقتصاد باشد، نتیجهای ندارد. خواه ناخواه باید رفع این زحمت را کرد. البته در غرب این نحوه تفکر، حتی بهجائی میرسد که خود سیاست و حکومت (نظام سیاسی) را نیز زائد میدانند و گروهی میانگارند که سازمانهای اقتصادی باید به جای حکومت بنشینند و جامعه فقط یک سازمان کار و اقتصاد باشد و اصلا» احتیاجی به حکومتی نیست. مسأله اصلی ونهائی و واحد سیاست، همان اقتصاد است و وقتی اقتصاد، خودش به خودش بپردازد، حتی احتیاج به سیاست و حکومت نیز نیست. این هموطنان با چنین مقدمات ذهنی، بدیهی است که حوصله و دل و دماغ آنرا ندارند که به دین به عنوان یک «مسأله سیاسی» و بالاخره به دین به عنوان بزرگترین مسأله سیاسی بپردازند و در مخیله خود تجسم کنند که دین میتواند یکی از بزرگترین و حتی بزرگترین مسأله سیاسی باشد. این هموطنان روشنفکر ما، دین را حتی به عنوان یک مسأله سیاسی تلقی نمیکنند تا چه رسد به آنکه آنرا به عنوان بزرگترین مسأله سیاست به جد بگیرند. این است که همیشه از آن میپرهیزند و میگریزند و کوچکترین مطالعهای در این زمینه (دین به عنوان یک مسأله سیاسی) ندارند وتقاضای آنها برای جدائی حکومت از دین، بیشتر نشان این بی اطلاعی آنها و عدم آگاهبود و موقعیت تاریخی خود در ایران، و فهم اشتباه آنها از واقعیت سیاست است.
از اینرو، پیش از آنکه مبارزه خود را برای «جدا ساختن حکومت از دین» شروع کنند و استراتژی آنرا طرح کنند و راههای سیاسی وصول به آن را در نظر گیرند، میکوشند حتیالمقدور با تاکتیکهای روانی یا سیاسی خاص، آندو را از هم جدا «بیانگارند» و با درج یک ماده در قانون اساسی آینده که حکومت از دین جداست، دست از خرس بردارند ولی آنها نمیدانند که آنها میتوانند دست از خرس بردارند، اما خرس به این سادگیها و با درج چنین مادهای، دست از آنها بر نخواهدداشت.
دین و علماء دین را نمیتوان در پرانتز گذاشت و آنها را با نوشتن ماده، جدا «پنداشت». و برای گریز از بزرگترین مسأله سیاسی ایران، یک راست به مسأله «عدالت اجتماعی» پرداخت. در این گفتار روشن ساخته خواهد شد که اینها، در اثر تعریف اشتباهی که از سیاست دارند، غریزه سیاسی خود را از دست دادهاند.
Filed under: فرهنگ ایرانی | Leave a comment »