«دین» بیان سرچشمه‌بودن انسان و اصالت و خودجوشی اوست.

«دین» بیان سرچشمه‌بودن انسان و اصالت و خودجوشی اوست.

آقای کرمی، نیمه نخست نوشتار شما، پیوندی با بخش پایانی آن ندارد البته اوضاع و احوال شما قابل درک است. چیزی که قابل درک نیست پریشان‌گویی‌های شما در این نوشته است. مسئله بنیادی، «دین» و «تجربه دینی» است. بگذارید شفاف سخن بگویم: مفهوم ما ایرانیان از دین و خدا، که دراسلام، وتصاویرو مقولات آن روز وشب نفس کشیده‌ایم وبزرگ شده‌ایم، همیشه تابع اسلام و تصاویرش که ناخودآگاه داریم، خواهد بود حتی اگر بی‌دین ومنکرخدا ومارکسیست هم باشیم.

آنچه جاهلیت وبت‌پرستی وشرک خوانده می‌شود، بسیارمحتویات ژرفتری ازادیان سامی دارد که همه براساس و بنیاد تجربه «دینی» یک فرد ممتاز و برگزیده و ویژه استوارگشته است. برخلاف آنچه شما می‌گوئید، با کتابی شدن دین، راه بر تجربیات خودجوش دینی ِمردم بسته شد ،آزادی دینی ازمردم سلب گشت و آزادی وجدان سرکوب گردید. اینکه برای عرب که با قرآن به نخستین کتاب عربی دست یافت، یک معجزه و سند افتخاربوده، برای موسی و عیسی و بودا چنین دغدغه‌ای نبوده ونمی‌توانست باشد و در کتاب نویسی اساسا» افتخاری نمی‌دیده‌اند. درهندوستان پیش از بودا، هزاران کتاب بوده وکتاب نوشتن مسئله‌ای خاصی نبود. اسلام و سپس دیگران ، برای سرکوبی «تجربیات دینی» انسان‌ها ، «ضددین» را برپایه مرجعیت نوشتجات ساختند وآخوند متخصص در فهم این متون گردید!

درتفکرایرانی (ایرانیان پیش اززرتشت) روند خودآفرینی و خود‌جوشی مردم(انسان) و اجتماع، «دین» است. این روند خود ازخود رُوئیدن، و یا خود از خود زائیدن(=خودآفرینی) هزاره‌ها بنیاد اندیشه‌ی ایرانی بوده است. از این  دید، هرانسانی دارای اصالت هست. یعنی، خودجُوش، خودزا وخود‌رُو است. او مخلوق ِ خالقی نبوده ونیست. با پیدایش ادیان سامی، ابراهیمی و یا بزبان آخوندی، ادیان «کتابی»، این مفهوم از«دین» ازاذهان زدوده ومحوگردید، و درست مفهومی ضد‌دین، بجایش نشست. «توحید» با این ضددین‌ها پدید آمد و گسترش یافت. باید دقت نمود که مفهوم «توحید»، نیاز و لزوم ذاتی مفهوم «قدرت» می‌باشد. «توحید» درگوهرش، تمرکز قدرت دریک‌جا ویا در یک‌نقطه است. اینستکه همه به این قدرت نیاز دارند وهمه از او، و به او هستند یا می‌شوند!

«تجربه دینی» تجربه‌ی مایه‌ایست که یک اجتماع، یا یک انسان می‌تواند از درون ضمیر ِوجودی خویش و از روان و عواطف حتی متضاد خود، بدون واسطه و میانجی، بدون نیاز به وجود قدرت برتری، خود را بیآفریند و معین نماید. «دین» بیان سرچشمه‌بودن انسان و اصالت و خودجوشی اوست.
«مباشد بجز مردمی دین من» شاهنامه
زائیدن، جریان خود‌زائی است. اینست‌که زائیدن، که همان خودآفرینی است، معنای درست واژه«آزادی» ماست. پس جریان زائیده شدن ازخود، همیشه جریان آزادی بوده وهست. پرسش این‌جاست که آیا «دموکراسی وحقوق بشر» شما ( ودیگران، که از بام تا شام یک ریز از آن می‌نویسند ومی‌گویند) نیز زائیدنی است ویا وارداتی؟ به سخنی دیگر، آیا ما با آفرینش فرهنگی خود روند آزادشدن «خود» را تجربه می‌کنیم؟ (=تجربه‌ی نو دینی) واز نو، تر‌وتازه می‌شویم ویا کماکان تلاش در شبیه «به دیگری»  گشتن خواهیم نمود؟ خود زائی ویا خودزدائی، این پرسش بنیادی است.

– رضا ایرانی

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: