بخش پنجم
————————————————————————————————————————
دنباله « چرا دین در ایران بزرگترین «مسئله سیاسی» است؟ »
بحث در فرمول جدائی حکومت از دین
آخوندها و دینداران واقعی، ادعا میکنندکه سیاست، یک مسأله دین است و حکومت که برترین سازمان سیاسی است طبعا» باید دینی باشد و چنانکه بعدا» خواهیم دید همین دعوی وتلاش برای تحقق آن، بهخودی خود، یک مسأله سیاسی است و هر کسی که سیاستمدار است، با حل این مسأله سروکار دارد وتا این مسأله حل نشده است، یک مسأله داغ باقی خواهد ماند. پس « جدائی دین یا آخوند از حکومت «، یک مسأله است که باید حل شود و با شعار خشک و خالی «جدائی حکومت از دین» ، هیچگونه کمکی به حل مسأله نشده است، بلکه گوینده این شعار، چشم خود را به این امید میبندد، تا در اثرندیدن آنچه هست، آنچه هست نبوده باشد. حافظ، نظرهایی که کیمیاگری کنند میشناخت ولی اینها بهکوری، که خصوصیت جادوگری دارد، قائلند. اما پیش از آنکه بیشتر دراین مسأله تعمق کنیم، بهتر است اندکی بیشتر درهمان فرمول «جدائی حکومت از دین» بیندیشیم.
تا موقعی که ما با یک ایدئولوژی خاص، با یک دین خاص، وبا یک فلسفه خاص با مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقی و تربیتی و نظامی روبرو میشویم، آن مسأله، مسألهایست دینی، یا آنکه مسألهایست ایدئولوژیکی و یا مسألهایست فلسفی.
والبته بحسب آنکه دین ما اسلام یا ایدئولوژی ما کمونیستی باشد آن مسأله، مسألهایست اسلامی یا کمونیستی. البته موءمن به هر دینی و معتقد به هر یا ایدئولوژیای، این اعتقاد را دارد که دین یا ایدئولوژیش در برگیرنده و فراگیرنده همه مسائل است وهمه مسائل را به بهترین وجهی حل میکند. بنابراین کلیه مسائل اجتماعی و سیاسی و حقوقی و تربیتی برای او فقط جزوی از دینش یا ایدئولوژیش هست. او اساسا» نمیتواند اینها را از هم جدا سازد.
سیاست برای او جزوی از اسلام یا مسیحیت و یا جزوی از مارکسیسم و سوسیالیسم است و سیاست، فقط و فقط میتواند سیاست اسلامی یا سیاست مارکسیستی و یا … باشد.
Filed under: فرهنگ ایرانی |
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟