«« هیچکس، حق ندارد از مذهب ودین کسی بپرسد» ؟ هیچ حکومتی، حق ندارد ازانسانی بپرسد که مذهب ودین تو چیست». هرقدرتی وهرکسیکه چنین پرسشی بکند، حق آزادی را ازانسان، سلب وغصب میکند، وقداست خدا را ازبین میبرد. این تحریم ِ«حق پرسش دین ومذهب ازانسانها » ، ازکجا سرچشمه گرفته است ؟
از همان اندیشه که انسان ، « تنها یک قبله وغایت» دارد ، و «آن قبله درمیان جان هرانسانی » هست. هیچکس، حق ندارد دین دیگری را بپرسد واورا تفتیش کند ، تا اورا برپایه دانستن ِ «ایمانش »، داوری کند. آنچه را هرکسی آگاهانه میداند، ایمانش به این اندیشه، یا ایمان به آن آموزه وشخص هست، و آنچه را نمیداند و نمیتواند بداند، دینش هست .
«دین » درفرهنگ ایران، با « ایمان »، تفاوت فراوان دارد. درفرهنگ ایران، هیچ انسانی، دینش را نمیشناسد. دین هرانسانی، «کنزمخفی = گنج نهفته » یا « خدای بی نام یا گمنام » دراوهست.
انسان، فقط آگاهانه میداند که به چه کسی وبه چه آموزهای و به چه آداب ورسومی، ایمان یا عادت دارد . ولیاینها درفرهنگ ایران، هیچکدام، دین انسان نیستند. مشتبه ساختن « دین » و« ایمان » باهم، ازبین بردن حق آزادی درانسان، وپایمال کردن گوهر( فطرت) انسان هست. برپایه همین فرهنگست که حافظ میگوید:
من اگر نیکم اگربد، تو برو خود را باش
هرکسی آن درود عاقبت کارکه کشت
همه کس، طالب یارند، چه هشیار وچه مست
همه جا، خانه عشق است، چه مسجد، چه کنشت»»
ادامه را در بخش « از استاد منوچهر جمالی » بخوانید.
Filed under: فرهنگ ایرانی |
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟